Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
English
Persian
leader
هادی راهنما فرمانده گروه یا یکان کوچک
leaders
هادی راهنما فرمانده گروه یا یکان کوچک
Other Matches
task unit
نیروی واگذار کننده ماموریت دریایی یکان یا بخشی ازگروه ماموریت دریایی که زیر امر فرمانده گروه قرارمی گیرد
visit of courtesy
بازدیدرسمی دوستانه فرمانده یک یکان از یکان دیگر
detachments
یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
detachment
یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
commander
فرمانده یکان ناخدا سوم فرمانده سوم ناو
commanders
فرمانده یکان ناخدا سوم فرمانده سوم ناو
leaders
راهنما فرمانده
leader
راهنما فرمانده
directrix
هادی خط راهنما
directress
هادی خط راهنما
nozzle guide vane
تیغههای هادی یا راهنما
commodores
فرمانده یکان هوایی
commodore
فرمانده یکان هوایی
chevroner
فرمانده گروه
budget item
اقلامی که به دستور فرمانده قیمت ان ازبودجه یکان کسر میشود
type command
نوع یکان ناو گروه
low gap semiconductor
نیمه هادی با فاصله انرژی کوچک
support command
فرمانده پشتیبانی یکان مسئول پشتیبانی
skippered
فرمانده دسته نظامی فرمانده یا خلبان هواپیما کاپیتان
skippers
فرمانده دسته نظامی فرمانده یا خلبان هواپیما کاپیتان
skippering
فرمانده دسته نظامی فرمانده یا خلبان هواپیما کاپیتان
skipper
فرمانده دسته نظامی فرمانده یا خلبان هواپیما کاپیتان
integrated circuit
مداری که همه قط عات فعال و غیرفعال آن روی یک نیمه هادی کوچک قرار دارند به وسیله روشهای حکاکی و شیمیایی
insulating
مانع هدایت انرژی از یک هادی به دیگری شدن با جدا کردن دو نقط ه با مواد هادی
insulates
مانع هدایت انرژی از یک هادی به دیگری شدن با جدا کردن دو نقط ه با مواد هادی
insulate
مانع هدایت انرژی از یک هادی به دیگری شدن با جدا کردن دو نقط ه با مواد هادی
chip
وسیلهای که حاوی قط عات کوچک نیمه هادی ها است که روی آنها چندین عنصر مانند تراتریستورها محفظه هاو... برای انجام یک عمل قرار دارند
chips
وسیلهای که حاوی قط عات کوچک نیمه هادی ها است که روی آنها چندین عنصر مانند تراتریستورها محفظه هاو... برای انجام یک عمل قرار دارند
packs
گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
pack
گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
superconductor
خیلی هادی بیش از حد لزوم هادی ابرهادی
superconductors
خیلی هادی بیش از حد لزوم هادی ابرهادی
workgroup
گروه کوچک کاربران که روی یک پروژه کار می کنند یا به یک شبکه محل وصل هستند
section chief
فرمانده رسد فرمانده قبضه
guide left
فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
superconductive
خیلی هادی بیش از حد لزوم هادی
army commander
فرمانده نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات فرمانده قسمت زمینی
zeroed out
ازرده خارج شدن یکان رسیدن استعداد رزمی یکان به صفر
pmos
ترانزیستور نیمه هادی اکسید آهن که از طریق ناحیه کوچکی از نیمه هادی P هدایت میشود
cmos
روشی برای ساخت تراشههای نیمه هادی نیمه هادی اکسید فلزی تکمیلی osentary
departmental LAN
شبکه محلی کوچک برای اتصال گروه افرادی که در سازمان یا اداره یکسان کار می کنند و اجازه میدهد به کاربران تا از فایلها
conductor rail
ریل هادی شمش هادی
shield
هسته ساخته شده از هسته هادی با یک پوشش عایق و سپس یک لایه هادی برای اینکه سیگنال ارسالی از واسط ها درامان نگهدارد
shields
هسته ساخته شده از هسته هادی با یک پوشش عایق و سپس یک لایه هادی برای اینکه سیگنال ارسالی از واسط ها درامان نگهدارد
tenants
یکان مستقر در یک محل یاتاسیسات یکان پادگانی
force augmentation
تقویت یکان اضافه کردن به نیروی یکان
tenant
یکان مستقر در یک محل یاتاسیسات یکان پادگانی
combat arms
یکان رزمی یکان درگیر در رزم
designation
عنوان یکان یاشخص معرف یکان
line replacement
یکان تعویض کننده یکان جبهه
detail
شرح مفصل یکان بقیه یکان
designations
عنوان یکان یاشخص معرف یکان
subactivity
یکان زیردست یک قسمت یا یکان یا موسسه
detailing
شرح مفصل یکان بقیه یکان
parent
یکان سازمانی یکان مادر یا اصلی
convoy commodore
فرمانده ستون دریایی فرمانده کاروان دریایی
blue commander
فرمانده نیروهای خودی فرمانده نیروهای ابی
transfer processing
امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
tactical element
یکان رزمی یکان تاکتیکی
unit mill
سوخت استحقاقی یکان به حسب خودروهای موجودسوخت مصرفی خودروهای یکان در یک ستون
lodestaror load
ستاره راهنما راهنما
shadower
یکان مامور تعاقب دشمن یکان اخذ تماس با دشمن
photoconductive
هادی حساس نسبت به نور هادی نور
subscriber's line
اتصال تلفنی هادی اتصال هادی مشترک
beach group
گروه خدمات بارانداز ساحلی گروه پیشرو یا یورتچی دریایی
commodity groups
گروه اقلام مشابه لجستیکی گروه کالاهای مصرفی
commandant of marine corps
فرمانده نیروی تکاوران دریایی فرمانده نیروی تفنگداران دریایی
chalk commander
فرمانده سریال حرکت هوایی فرمانده سریال بار هوایی
beach party
گروه ساحلی گروه شناسایی اسکله یا ساحل
command information program
برنامه اطلاعاتی یکان برنامه اگاه سازی یکان
readiness condition
وضعیت امادگی رزمی وضعیت امادگی یکان شرایط اماده باش یکان
beachmaster's unit
یکان عملیات بارانداز یکان عملیات اسکله
civil reserve air fleet
گروه هواپیماهای احتیاط کشوری گروه هواپیماهای غیرنظامی که در موقع جنگ مورد استفاده قرار می گیرند
task component
بخشی از یک ناوگان یا گروه رزمی یا گروه ماموریت که برای یک ماموریت مخصوص تشکیل شده است
framing
یک فرایند ارتباطات که تعیین میکند کدام گروه از بیتهاتشکیل یک کاراکتر را میدهدو کدام گروه کاراکترها یک پیام را نمایش میدهد
clean up party
گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
task force
گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
task forces
گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
countervailing power
قدرت یک گروه که در واکنش به قدرت گروه دیگر بوجود می اید
kaldor criterion
ضابطهای که براساس ان هرگونه تغییر ازنظر اجتمائی مطلوب یا مفیداست مشروط برانکه میزان نفع گروه منتفع شونده ازمیزان گروه متضررشونده بیشتر باشد . این ضابطه اولین بار بوسیله اقتصاددان امریکائی
aeromedical unit
یکان تخلیه پزشکی هوایی یکان مسئول تخلیه پزشکی
casualty staging unit
یکان بارگیری بیماران وزخمیها درهواپیما یکان بارگیری بیماران
amphibious task group
گروه ماموریت اب خاکی گروه رزمی موقت اب خاکی
landing group
گروه پیاده شونده به ساحل گروه پیاده شدن
petty cash
صندوق ویژه وجوه کوچک حساب هزینه های کوچک
division slice
یکان استاندارد لشگری یکان لشگری
cellular unit
یکان قسمت به قسمت یکان مبنا
guiden
پرچم یکان پرچم نماینده یکان
staging unit
یکان خدمات بارگیری یکان بارگیری
gemmule
یاخته کوچک که ازان جانورتازه پدیدمیاید غنچه کوچک
widget
آلت کوچک
[ابزار ]
[اسباب مکانیکی کوچک]
generalissimo
فرمانده کل
imperator
فرمانده
commander in chief
فرمانده کل
commander in chief
فرمانده کل
commander of d.
فرمانده
generalissimos
فرمانده کل
commanders-in-chief
فرمانده کل
commander-in-chief
فرمانده کل
chiefs
فرمانده
commanders
فرمانده
oldman
فرمانده کل
commandants
فرمانده
commandant
فرمانده
chief
فرمانده
commander
فرمانده
stable
گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
stables
گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
hordes
گروه بیشمار گروه
horde
گروه بیشمار گروه
corps commander
فرمانده سپاه
chief of boat
فرمانده قایق
sector commander
فرمانده ناحیه
commanding officer
افسر فرمانده
commanding officers
افسر فرمانده
regiment commander
فرمانده هنگ
admirals
امیرالبحر فرمانده
admiral
امیرالبحر فرمانده
penteconter
فرمانده پنجاه تن
hetman
فرمانده لهستانی
commandants
افسر فرمانده
skippers
فرمانده ناو
leader
فرمانده دسته
skipper
فرمانده ناو
skippered
فرمانده ناو
commandant
افسر فرمانده
skippering
فرمانده ناو
officer in tactical command
فرمانده تاکتیکی
pendragon
فرمانده کل قوا
commander's concept
تدبیر فرمانده
captained
فرمانده هواپیما
army commander
فرمانده ارتش
leaders
فرمانده دسته
divisional officer
فرمانده یگان
platoon leader
فرمانده دسته
governors
حکمران فرمانده
drum majors
فرمانده طبالان
flight leader
فرمانده پرواز
governor
حکمران فرمانده
captain
فرمانده هواپیما
captain
فرمانده ناو
fleet commander
فرمانده ناوگان
drum major
فرمانده طبالان
exercise commander
فرمانده مانور
brigadier
فرمانده تیپ
brigadiers
فرمانده تیپ
territorial commander
فرمانده سرزمینی
prefects
رئیس فرمانده
prefect
رئیس فرمانده
company commander
فرمانده گروهان
division commander
فرمانده لشگر
captains
فرمانده هواپیما
captains
فرمانده ناو
captaining
فرمانده هواپیما
captaining
فرمانده ناو
captained
فرمانده ناو
battalion commander
فرمانده گردان
battery commander
فرمانده اتشبار
brigade commander
فرمانده تیپ
pig board
تخته کوچک برای موجهای کوچک
increment
فواصل کوچک کیسههای کوچک خرج
jigger
بادبان کوچک یکجور کرجی کوچک
increments
فواصل کوچک کیسههای کوچک خرج
section leader
فرمانده رسد یا جوخه
warlord
فرمانده ارتشی فرمانروا
chief of naval operations
فرمانده عملیات دریایی
executive order
فرمانده دوم ناو
alternate command authority
افسر جانشین فرمانده
flag captain
فرمانده ناو سرفرماندهی
privateer
فرمانده کشتی بازرسی
phylarch
فرمانده سواره نظام
official visit
بازدید رسمی فرمانده
commodores
فرمانده پایگاه هوایی
commodores
افسر فرمانده دریایی
commander's concept
تدبیر عملیاتی فرمانده
commodore
فرمانده پایگاه هوایی
commodore
افسر فرمانده دریایی
personal staff
ستاد خصوصی فرمانده
commission pennant
پرچم فرمانده ناو
commander in chief
فرمانده کل قوا سر فرماندهی
sea captain
فرمانده نیروی دریایی
drillmaster
فرمانده تمرین نظامی سردسته
division officer
فرمانده قسمت افسر رسته
area air defense commander
فرمانده منطقه پدافند هوایی
tactical air commander
فرمانده نیروی هوایی تاکتیکی
sector commander
فرمانده ناحیه پدافند هوایی
guideless
بی راهنما
polestar
راهنما
flagman
راهنما
german shepherd
سگ راهنما
jigs
راهنما
indexes
: راهنما
lodestar
راهنما
loadstar
راهنما
pathfinders
راهنما
jig
راهنما
pace maker
راهنما
index
: راهنما
pilot master
سر راهنما
key
راهنما
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com