English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 164 (8 milliseconds)
English Persian
onset هجوم اصابت
Other Matches
boat lanes خط سریال هجوم قایقها درعملیات اب خاکی ستون قایقهای هجوم کننده
assault مرحله هجوم درعملیات اب خاکی هجوم کردن
assaulted مرحله هجوم درعملیات اب خاکی هجوم کردن
assaults مرحله هجوم درعملیات اب خاکی هجوم کردن
best gold تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
assault هجوم
infestaion هجوم
offence هجوم
offenses هجوم
infestation هجوم
invasions هجوم
invasion هجوم
inbreak هجوم
assaulted هجوم
offense هجوم
assaults هجوم
impingement اصابت
accesses اصابت
hitting اصابت
access اصابت
accessed اصابت
accessing اصابت
hit اصابت
hits اصابت
raid هجوم اوردن
invaded هجوم کردن
swarmed هجوم اوردن
rushed هجوم بردن
assailing هجوم اوردن بر
raided هجوم اوردن
raiding هجوم اوردن
infest هجوم کردن در
infested هجوم کردن در
infesting هجوم کردن در
infests هجوم کردن در
infestant هجوم کننده
invade هجوم کردن
invades هجوم کردن
invading هجوم کردن
raids هجوم اوردن
assailed هجوم اوردن بر
assail هجوم اوردن بر
influxes ورود هجوم
swarms هجوم اوردن
invasive هجوم کننده
assault waves موجهای هجوم
assailable هجوم پذیر
assault schedule برنامه هجوم
assault echelon رده هجوم
assault fire تیر هجوم
assault force نیروی هجوم
assails هجوم اوردن بر
swarm هجوم اوردن
influx ورود هجوم
rush هجوم بردن
assault phase مرحله هجوم
fly strike هجوم مگس
inrush هجوم بداخل
rushing هجوم بردن
scrouge هجوم اوردن
inroad تعدی هجوم
hit اصابت گلوله
impacts اصابت گلوله
hits اصابت گلوله
hitting اصابت گلوله
hits اصابت موفقیت
direct hits اصابت مستقیم
direct hit اصابت مستقیم
line of impact خط اصابت گلوله
impact اصابت گلوله
impact pressure فشار اصابت
point of impact نقطه اصابت
hitting اصابت موفقیت
shot اصابت کرده
thunderstroke اصابت صاعقه
hit اصابت موفقیت
shots اصابت کرده
surface of impact سطح اصابت
impact area محل اصابت
impact point نقطه اصابت
hit ratio نسبت اصابت
amphibious assault ship ناومخصوص هجوم اب و خاکی
preassault اقدامات قبل از هجوم
insectile در معرض هجوم حشرات
thronged هجوم ازدحام کردن
throng هجوم ازدحام کردن
thronging هجوم ازدحام کردن
throngs هجوم ازدحام کردن
center of impact registration ثبت مرکز اصابت
impact area منطقه اصابت گلوله ها
impact point محل اصابت گلوله
impact registration ثبت مرکز اصابت
beatten zone منطقه مورد اصابت
effective pattern منطقه اصابت موثر
biting angle کوچکترین زاویه اصابت
point of impact محل اصابت گلوله
attack اصابت یا نزول ناخوشی
burst محل اصابت گلوله
strikes اصابت اعتصاب کردن
attacked اصابت یا نزول ناخوشی
strike اصابت اعتصاب کردن
attacks اصابت یا نزول ناخوشی
bursts محل اصابت گلوله
impact اصابت اثر شدید
impacts اصابت اثر شدید
angle of incidence زاویه اصابت گلوله
rushing حمله کردن هجوم با عجله
they poured toward that city سوی ان شهر هجوم کردند
rushed حمله کردن هجوم با عجله
rush حمله کردن هجوم با عجله
impacts با شدت اصابت کردن ضربت
hitting اصابت کردن به هدف زدن
single shot hit probability احتمال اصابت یک گلوله به هدف
hits اصابت کردن به هدف زدن
the lot fell upon me قرعه بنام من اصابت کرد
vertical probable error خطای اصابت قائم گلوله
hit اصابت کردن به هدف زدن
impact با شدت اصابت کردن ضربت
patterns نقشه طرح اصابت گلوله ها
impact pressure نیروی اصابت فشار ترکش
pattern نقشه طرح اصابت گلوله ها
invasive species نابومی هجوم کننده [گیاه شناسی]
breakaway هجوم وحشیانه گله گوسفند و گاو رم
exotic نابومی هجوم کننده [گیاه شناسی]
invasive exotic نابومی هجوم کننده [گیاه شناسی]
spate تعداد خیلی زیاد هجوم بی مقدمه
alien species نابومی هجوم کننده [گیاه شناسی]
neophyte نابومی هجوم کننده [گیاه شناسی]
impact registration ثبت تیر بروش مرکز اصابت
absolute deviation انحراف اصابت گلوله تا مرکز هدف
direct hit گلولهای که مستقیم به هدف اصابت کند
direct hits گلولهای که مستقیم به هدف اصابت کند
surface of impact سطح مماس بر نقطه اصابت گلوله
assault area diagram نمودار مشخصات منطقه هجوم عملیات اب خاکی
there is a rush for the papers مردم را برای خرید روزنامه هجوم میکنند
bull's eye قلب هدف تیری که بهدف اصابت کند
bull's-eyes قلب هدف تیری که بهدف اصابت کند
bomb impact plot بردن محل اصابت بمب روی نقشه
course line shot تیری که درخط حرکت هدف و به جلوی ان اصابت کرده باشد
grand slam علامت اینکه کلیه هواپیماهای دیده شده مورد اصابت قرارگرفتند
fluke یکنوع ماهی پهن دارای دو انتهای نوک تیز اصابت اتفاق
flukes یکنوع ماهی پهن دارای دو انتهای نوک تیز اصابت اتفاق
set forward جهش یا حرکت بجلو بوسیله قطعات داخلی گلوله در هنگام اصابت
grand slams علامت اینکه کلیه هواپیماهای دیده شده مورد اصابت قرارگرفتند
misses موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
missed موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
miss موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
contact burst preclusion ضامن ضد انفجار ضربتی وسیله ممانعت از انفجار دراثر اصابت
sensing تخمین محل اصابت گلوله به زمین مشاهده ترکش گلوله
skittle که در طی که توپی بطرف میخ پرتاب میکنند ودرصورت اصابت به میخ برنده محسوب میشوند
ping صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
dud probability درصد احتمال عمل نکردن گلوله یا اصابت نکردن ان
pinged صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
bilateral spotting دیدبانی مضاعف محل اصابت گلوله دیدبانی دو جانبه
pinging صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
pings صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
hits اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hit اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hitting اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
metastasis هجوم مرض گسترش میکرب مرض
electroluminescent صفحه نمایش مسط ح و سبک که از دو قطعه شیشه پوشیده شده از هادی تشکیل شده است و توسط لایه نازک گاز که در صورت سیگنال الکتریکی به آن اصابت کند روشن میشود
to hit اصابت کردن [برخورد کردن] [ضربه زدن ] [زدن]
to scramble for something هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com