English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (16 milliseconds)
English Persian
blow هدر دادن موقعیت
blows هدر دادن موقعیت
Search result with all words
blip علامت کوچک روی نوار یا فیلم برای نشان دادن موقعیت
blips علامت کوچک روی نوار یا فیلم برای نشان دادن موقعیت
adjust تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
adjusting تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
adjusts تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
Other Matches
cartesian coordinates سیستم موقعیت که از دو بردار در جهت زاویه راست برای نمایش نقط های که با دو عدد امکان دهی شده است و موقعیت آن را میدهد تشکیل شده است
relative plot موقعیت نسبی ناوها یاهواپیماها به هم ثبت نسبی موقعیت ناوها
air position موقعیت هوایی موقعیت هوایی هواپیما
berths موقعیت جا
berthing موقعیت جا
berthed موقعیت جا
position موقعیت
occasion موقعیت
occasioned موقعیت
occasioning موقعیت
occasions موقعیت
situation موقعیت
locations موقعیت
location موقعیت
situations موقعیت
situs موقعیت
condition موقعیت
positioned موقعیت
orientation موقعیت
line of position خط موقعیت
site موقعیت
berth موقعیت جا
sited موقعیت
lodgment or lodge موقعیت
lodgment موقعیت
sites موقعیت
circumstantial مربوط به موقعیت
print position موقعیت چاپ
positioning تثبیت موقعیت
position finding موقعیت یابی
position buoy بویه موقعیت
plotted نقطه موقعیت
social status موقعیت اجتماعی
plots نقطه موقعیت
status اهمیت یا موقعیت
plot نقطه موقعیت
social situation موقعیت اجتماعی
storage location موقعیت انباره
rest position موقعیت سکون
orientation تعیین موقعیت
razor edge موقعیت بحرانی
sign position موقعیت علامت
case وضعیت موقعیت
point محل یا موقعیت
cases وضعیت موقعیت
stimulus situation موقعیت محرک
situation of a building موقعیت ساختمان
radar location موقعیت رادار
point guard موقعیت گارد
situation موقعیت حالت
pertinence موقعیت شایستگی
forward position موقعیت رو به جلو
page orientation موقعیت صفحه
firing position موقعیت احتراق
exoposition موقعیت اگزو
endo position موقعیت اندو
footing موقعیت وضع
monopoly position موقعیت انحصاری
orientation تشخیص موقعیت
benzylic position موقعیت بنزیلی
bit position موقعیت ذره
d. of a situation موقعیت باریک
situations موقعیت حالت
positioned شکل موقعیت
lies موقعیت چگونگی
configurations وضعیت یا موقعیت
advantage ground موقعیت خوب
position شکل موقعیت
pertinency موقعیت شایستگی
lied موقعیت چگونگی
pertinence or nency دخل موقعیت
lie موقعیت چگونگی
ground position موقعیت زمینی
configuration وضعیت یا موقعیت
circumstances شرط موقعیت تشریفات
downward به طرف یک موقعیت پایین تر
bowsprit position موقعیت دکل خوابیده
spatial orientation موقعیت یابی فضایی
stand عهده دارشدن موقعیت
iam ill bested موقعیت بدی دارم
d. situation موقع یا موقعیت باریک
space orientation موقعیت یابی فضایی
upwell موقعیت بهتری یافتن
flage pole position موقعیت میله پرچمی
trim موقعیت قایق دراب
trimmest موقعیت قایق دراب
trims موقعیت قایق دراب
pinches موقعیت باریک سربزنگاه
stationed موقعیت اجتماعی وضع
stations موقعیت اجتماعی وضع
station موقعیت اجتماعی وضع
hold one's own (in an argument) <idiom> دفاع از موقعیت خود
vacancy موقعیت شغلی آزاد
compass bearing موقعیت برحسب قطبنما
opportuneness موقعیت موقع بودن
whiteout عدم تشخیص موقعیت
pinch موقعیت باریک سربزنگاه
golden opportunity <idiom> موقعیت طلایی وعالی
positional وابسته به موقعیت یامقام
whiteouts عدم تشخیص موقعیت
It was the usual scene. صحنه [موقعیت] معمولی بود.
para director هدایت کننده به موقعیت پارا
occasioning سبب موقعیت باعث شدن
reposition مقام و موقعیت چیزی را تغییردادن
solar orientation تعیین موقعیت نسبت به افتاب
blade station موقعیت شعاعی هر مقطع ازتیغه
We're all in the same boat. ما همه در یک موقعیت مشابه هستیم.
meta director هدایت کننده به موقعیت متا
occasion سبب موقعیت باعث شدن
occasioned سبب موقعیت باعث شدن
hold one's own موقعیت خودرا حفظ کردن
ortho director هدایت کننده به موقعیت ارتو
occasions سبب موقعیت باعث شدن
hold one's ground موقعیت خودرا حفظ کردن
strategic situation حالت جنگی موقعیت استراتژیک
trimmest موقعیت تخته موج دراب
grids موقعیت اتومبیلها در شروع مسابقه
grid موقعیت اتومبیلها در شروع مسابقه
That's (just) the way things are. موقعیت حالا دیگه اینطوریه.
to not have it easy [موقعیت] ساده نیست [برایشان]
She is not mindful of her social position ( status ) . متوجه موقعیت اجتماعی اش نیست
trims موقعیت تخته موج دراب
toties quoties هر چند بار که موقعیت اقتضاکند
standing موقعیت تیم در جدول مسابقه ها
trim موقعیت تخته موج دراب
shortstop موقعیت بازیکن مدافع در داخل میدان
executing موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
centralized آنچه در یک موقعیت مرکزی قرار دارد
reporting point نقطه مبدای موقعیت ناو یاهواپیما
if [when] it comes to the crunch <idiom> وقتی که موقعیت وخیم می شود [اصطلاح]
feed پاس به یاری که در موقعیت بهتری است
feeds پاس به یاری که در موقعیت بهتری است
execute موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
executes موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
executed موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
last but not least <idiom> آخرین موقعیت وپر اهمیت ترین
bistable که در موقعیت ممکن روشن و خاموش دارد
reduces تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
proletarianism موقعیت سیاسی گروه رنجبران توده پست
juncture بحران موقعیت ویژه بهم پیوستگی اتصال
on occasion لدی الاقتضا هر وقت موقعیت داشته باشد
dualism وجود دو موقعیت یاپدیده متضاد در کنار یکدیگر
to set a person on his feet معاش کسیراتامین کردن موقعیت کسیرا استوارکردن
backtab برگرداندن نشانه گر به یک واحد عقب تر از موقعیت موجود
position buoy بویه نشان دهنده موقعیت کاروان دریایی
thaneship قلمرو یا موقعیت ومقام خان مقام خانی
to the manner born فطره اماده برای موقعیت واشنا باداب
blade tracking مراحل تعیین موقعیت سر تیغههای ملخ نسبت به یکدیگر
boot اجرای مجموعهای از دستورالعمل ها برای رسیدن به موقعیت مط لوب
cursors نمایشگری که موقعیت آن در صفحه قابل برنامه ریزی است
cursor نمایشگری که موقعیت آن در صفحه قابل برنامه ریزی است
occasional وابسته به فرصت یا موقعیت مربوط به بعضی از مواقع یاگاه و بیگاه
parallax اختلاف جهت یا موقعیت فاهری یک جسم از دو زاویه دید مختلف
carry زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
carrying زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
carries زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
quick kick کوشش در ضربه زدن با پا درضمن پاس برای کسب موقعیت بهتر
carried زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
circulars موقعیت خطایی که وقتی رخ میدهد که دو تا ولی در دوخانه به یکدیگر مراجعه کنند
chkdsk دستور سیستم که موقعیت دیسک و RAM نصب شده را بررسی میکند
The grass is always greener on the other side of the fence. <proverb> مرغ همسایه غازه [مردم دیگر همیشه در موقعیت بهتری هستند.]
gates دروازهای که یک خروجی منط قی تولید میکند که بستگی به موقعیت ورودی ها دارد
circular موقعیت خطایی که وقتی رخ میدهد که دو تا ولی در دوخانه به یکدیگر مراجعه کنند
gate دروازهای که یک خروجی منط قی تولید میکند که بستگی به موقعیت ورودی ها دارد
IF statement عبارت برنامه نویس کامپیوتری به معنای انجام یک عمل در صورتی که یک موقعیت درست است .
audit بررسی موقعیت سیستم و اینکه آیا هنوز ایمن است و درست کار میکند یا نه
to poke one's head into a hornets' nest <idiom> چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی]
auditing بررسی موقعیت سیستم و اینکه آیا هنوز ایمن است و درست کار میکند یا نه
audited بررسی موقعیت سیستم و اینکه آیا هنوز ایمن است و درست کار میکند یا نه
to open a can of worms <idiom> چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی]
audits بررسی موقعیت سیستم و اینکه آیا هنوز ایمن است و درست کار میکند یا نه
to stir up a hornet's nest <idiom> چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی]
digitize سطح حساس که موقعیت قلم را به حالت عددی تبدیل میکند تا رسم ها وارد کامپیوتر شوند
geopolitic علمی که روابط بین موقعیت جغرافیایی سرزمینها را باپیدایش و نابودی قدرتهای بزرگ و امپراطوریها مطالعه میکند
sensor وسیله الکترونیکی که یک خروجی با توجه به وضعیت یا موقعیت فیزیکی فرآیند ایجاد کند.مراجعه شود به TRANSDUCER
description زبان برنامه سازی که دستوراتی را برای معرفی اندازه موقعیت ونوع متن گرافیک روی صفحه می پذیرد
descriptions زبان برنامه سازی که دستوراتی را برای معرفی اندازه موقعیت ونوع متن گرافیک روی صفحه می پذیرد
consenting اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
cycled 1-مدت زمانی که چیزی موقعیت اصلی خود را ترک میکند تا وقتی به آن برگردد 2-عمل کامل شده در یک فرآیند مکرر
cycle 1-مدت زمانی که چیزی موقعیت اصلی خود را ترک میکند تا وقتی به آن برگردد 2-عمل کامل شده در یک فرآیند مکرر
cycles 1-مدت زمانی که چیزی موقعیت اصلی خود را ترک میکند تا وقتی به آن برگردد 2-عمل کامل شده در یک فرآیند مکرر
goals 1-هدف یا آنچه سعی در انجامش دارید.2-موقعیت نهایی پس از اتمام کاری که نتایج موفیت آمیز تولید کرده است
goal 1-هدف یا آنچه سعی در انجامش دارید.2-موقعیت نهایی پس از اتمام کاری که نتایج موفیت آمیز تولید کرده است
relevance 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
bearing موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر جهت قطب نما
backward جستجو برای دادهای که از موقعیت نشانه گر شروع میشود یا از انتهای فایل و به ابتدای فایل می رسد
failure بخشی از سیستم عامل که خودکار که موقعیت فعلی سیستم و دادههای مربوطه را حفظ میکند پس از تشخیص خطا
failures بخشی از سیستم عامل که خودکار که موقعیت فعلی سیستم و دادههای مربوطه را حفظ میکند پس از تشخیص خطا
zero supperssion موقوف کردن صفرها جایگزینی صفرهای ماقبل یک عدد با جای خالی به طوریکه صفرها در موقعیت چاپ عددفاهر نشوند
bar automatic میله فولادی که به موازات ریل راه اهن کشیده میشودو وقتی که چرخ قطاری روی ان قرار می گیرد نقاط توقف و موقعیت را مشخص می نماید
azimuth موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر
backs نشانگری که موقعیت گره پدر نسبت به گره اصلی را نگه می دارد. که در برنامه سازی برای حرکت به عقب در فایل استفاده میشود
back نشانگری که موقعیت گره پدر نسبت به گره اصلی را نگه می دارد. که در برنامه سازی برای حرکت به عقب در فایل استفاده میشود
pin money وجهی که شوهر به همسر خود برای حوایج خصوصی و شخصیش می پردازد و زن با صرف ان باید وضع فاهری خود رامتناسب با موقعیت اجتماعی شوهرش بیاراید
cell دریک صفحه گسترده کدی که موقعیت یک خانه را با سط ر و ستون مشخص میکند. معمولاگ سط رها شماره گذاری شده اند و ستون ها بر حسب حروف الفبا هستند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com