English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 178 (8 milliseconds)
English Persian
substitute goals هدفهای جانشین
Other Matches
target system سیستم هدفهای میدان تیر سری هدفهای مستقر در یک منطقه
deep targets هدفهای باعمق زیاد هدفهای دوردست
successive objective هدفهای متوالی
mission objectives هدفهای ماموریت
economic ends هدفهای اقتصادی
linear target هدفهای درخط
linear target هدفهای خطی
surface targets هدفهای سطحی
national objectives هدفهای ملی
deep targets هدفهای عمیق
crossing target هدفهای متحرک عرضی
priority targets هدفهای دارای تقدم
trap shoot تیراندازی به هدفهای متحرک
joint strategic objectives هدفهای مشترک استراتژیکی
air target chart نقشه هدفهای هوایی
surface targets هدفهای روی سطح اب
take over مسلط شدن غلبه کردن جانشین کردن جانشین شدن
trap house محل خروج هدفهای متحرک
target chart نقشه هدفهای بمباران هوایی
subaqueous ranging تعیین محل هدفهای دریایی نامریی
trap gun تفنگ مخصوص تیراندازی به هدفهای متحرک
high pheasant تیراندازی به هدفهای دوگانه از برج 09 متری در انگلستان
air target material program برنامه تهیه اماد برای تک به هدفهای هوایی
strafing به مسلسل بستن هدفهای زمینی به وسیله هواپیما
quick fire تیری که با حداکثرسرعت روی هدفهای متحرک اجرا میشود
The planes pin- pointed the enemy targets . هواپیما ها گشتند تا هدفهای دشمن را دقیق پیدا کردند
strafing زیر اتش گرفتن هدفهای زمینی به وسیله تیربارهواپیما
subaqueous ranging طریقه اکتشاف و تعیین محل هدفهای غیرقابل رویت دریایی
target dossiers پرونده اطلاعات جمع اوری شده درمورد هدفهای منطقه
air target mosaic مجموعه عکسهای تهیه شده از هدف عکس موزاییک هدفهای هوایی
controvrsism روش فکری گروهی ازروشنفکران قرون وسطی که بدون اعتقاد به هدفهای انقلابی به دفاع از حقوق افراد در مقابل پادشاهان می پرداختند
target discrimination قدرت رادار برای درگیری باهدفهای مختلف یا تشخیص هدفهای مختلف
antimateriel ammunition مهمات مخصوص تخریب هدفهای مادی مهمات ضداماد و وسایل
vicars جانشین
vicar جانشین
locums جانشین
locum جانشین
absence indicator جانشین
deputies جانشین
locumtenens جانشین
heir جانشین
imam or imaum جانشین
deputy جانشین
replacements جانشین
standbys جانشین
substitute جانشین
surrogates جانشین
surrogate جانشین
standby جانشین
successor جانشین
relief جانشین
substituted جانشین
succedaneum جانشین
succeeder جانشین
substituting جانشین
succedent جانشین
subsitute جانشین
superseder جانشین
replacement جانشین
succedaneous متعاقب جانشین
complete substitution جانشین کامل
backup جانشین بازیگر
b. eliminator جانشین باتری ب
substitute goods کالاهای جانشین
alternate forms شکلهای جانشین
vicar of christ جانشین یا خلیفه
expromissor جانشین بدهکار
standby application کاربرد جانشین
mother substitute جانشین مادر
to take over جانشین شدن
kludge جانشین کردن
incomer جانشین مهاجر
vacant succession بدون جانشین
mother surrogate جانشین مادر
he succeeded his father جانشین پدرش شد
fill in جانشین شونده
father surrogate جانشین پدر
wlldcard علامت جانشین
swap جانشین کردن
surreptitiously محرمانه جانشین
substituting جانشین کردن
displacement جانشین سازی
displace جابجاکردن جانشین
displace جانشین شدن
displaced جابجاکردن جانشین
displaced جانشین شدن
displaces جابجاکردن جانشین
displaces جانشین شدن
displacing جابجاکردن جانشین
displacing جانشین شدن
replacements جانشین سازی
substituted جانشین کردن
swapped جانشین کردن
swaps جانشین کردن
swopped جانشین کردن
swopping جانشین کردن
swops جانشین کردن
substitution جانشین سازی
surrogate جانشین شدن
surrogates جانشین شدن
repeater پرچم جانشین
replacement جانشین سازی
substitute جانشین کردن
heir جانشین شدن
alias نام جانشین
aliases نام جانشین
fill in جانشین کردن
pinches اندک جانشین
pinch اندک جانشین
substitution test ازمون جانشین سازی
vicegerent جانشین قائم مقام
deputy قائم مقام جانشین
vice chief of staff جانشین رئیس ستاد
stand in for someone <idiom> جانشین کسی بودن
substituting تعویض جانشین کردن
stand in جانشین هنرپیشه شدن
stand-ins جانشین هنرپیشه شدن
stand-in جانشین هنرپیشه شدن
subrogation نیابت جانشین سازی
standard کالای جانشین رزمی
standards کالای جانشین رزمی
ingraft در ذهن جانشین کردن
to take the place of something جانشین چیزی شدن
deputies قائم مقام جانشین
alternate command authority مقام جانشین فرماندهی
alternate command authority افسر جانشین فرمانده
locumtenens کفیل جانشین موقت
substitute تعویض جانشین کردن
substituted تعویض جانشین کردن
vicarious به نیابت قبول کردن جانشین
succession of the presidency سیستم تعیین جانشین درریاست
succee جانشین شدن میراث بردن
deputy chief of naval operation جانشین فرماندهی نیروی دریایی
acceptable product فراورده جانشین قابل قبول
symbol substitution test ازمون جانشین سازی نمادها
make do with something <idiom> جانشین چیزی به جای چیزدیگر
expansion فرآیندی که در آن فراخوان ماکرو با دستورات درون آن جانشین میشود
standard اقلام مورد نیازی که جانشین کالای نظامی می شوند
standards اقلام مورد نیازی که جانشین کالای نظامی می شوند
splashing ترکیدن ترکیدن گلوله در پدافند هوایی یعنی کلیه هدفهای هوایی زده شد
splash ترکیدن ترکیدن گلوله در پدافند هوایی یعنی کلیه هدفهای هوایی زده شد
splashes ترکیدن ترکیدن گلوله در پدافند هوایی یعنی کلیه هدفهای هوایی زده شد
application of fire اجرای اتش روی هدفهای مورد نظر اجرای اتش
fuzzy theory نوعی منط ق در برنامه نویسی کامپیوتری که روشهای نتیجه گیری در مغز بشر را جانشین میکند
fuzzy logic نوعی منط ق در برنامه نویسی کامپیوتری که روشهای نتیجه گیری در مغز بشر را جانشین میکند
potential substitution حالتی که یک کالا جانشین عینی نداردولی موادی وجود دارند که تحت شرایط خاص می توانندجانشین ان شوند
Overdrive قطعه پردازنده که به عنوان جانشین قدرتمند برای پردازنده Intelاست
replace عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
replaced عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
replaces عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
replacing عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
subrogate بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
mode حالت کامپیوتر محاورهای که در آن متن جدید وارد شده جانشین متن قبلی میشود
modes حالت کامپیوتر محاورهای که در آن متن جدید وارد شده جانشین متن قبلی میشود
take over from کار را از کسی تحویل گرفتن جانشین کسی شدن
tokens کد داخلی که جانشین کلمه رزرو یا عبارت برنامه در یک زبان برنامه سازی سطح بالا میشود
token کد داخلی که جانشین کلمه رزرو یا عبارت برنامه در یک زبان برنامه سازی سطح بالا میشود
superseded جانشین شدن جایگزین چیز دیگری شدن
supersedes جانشین شدن جایگزین چیز دیگری شدن
superseding جانشین شدن جایگزین چیز دیگری شدن
two way alternate operation عملکرد متناوب دو طرفه عملکرد جانشین دوگانه
supersede جانشین شدن جایگزین چیز دیگری شدن
radar discrimination قدرت تجزیه و تحلیل هدفهای مختلف از روی صفحه رادار قدرت قرائت هدف از روی صفحه رادار
algebra استفاده از حروف در برخی عملیات محاسباتی مشخص برای جانشین کردن اعداد ناشناخته یا یک محدودهای از اعداد ممکن
united nations organization سازمان جهانی که در تاریخ 42 اکتبر5491 در واقع به عنوان نتیجه قهری جنگ وکنفرانسهای راجع به ان به وجود امده است و در حقیقت جانشین جامعه ملل میباشد
modula یک زبان برنامه نویسی سطح بالا که توسط Wirth Niklasبه عنوان جانشین زبان پاسکال ساخته شده است مدولا- 2
ends حرکت داده به چپ یا راست درکلمه بیتهایی که از مرز کلمه بیرون قرار بگیرند نادیده گرفته می شوند و با صفر جانشین می شوند
ended حرکت داده به چپ یا راست درکلمه بیتهایی که از مرز کلمه بیرون قرار بگیرند نادیده گرفته می شوند و با صفر جانشین می شوند
end حرکت داده به چپ یا راست درکلمه بیتهایی که از مرز کلمه بیرون قرار بگیرند نادیده گرفته می شوند و با صفر جانشین می شوند
Conservative Party یکی از دوحزب مهم سیاسی انگلستان که جانشین حزب " توری "است که حزب اخیر در قرن 81 و 91 در انگلستان فعالیت داشته
inherits مالک شدن جانشین شدن
inheriting مالک شدن جانشین شدن
inherit مالک شدن جانشین شدن
second in command معاون فرماندهی جانشین فرماندهی
modes حالت کامپیوتر محاورهای که در آن متن جدید وارد شده جانشین متن قبلی میشود و طوری تنظیم میشود که فضا داشته باشد
mode حالت کامپیوتر محاورهای که در آن متن جدید وارد شده جانشین متن قبلی میشود و طوری تنظیم میشود که فضا داشته باشد
rear commodore سرپرست کاروان دریایی جانشین فرمانده کاروان دریایی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com