Total search result: 201 (3 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
priority targets |
هدفهای دارای تقدم |
|
|
Other Matches |
|
target system |
سیستم هدفهای میدان تیر سری هدفهای مستقر در یک منطقه |
preexistent |
دارای تقدم در وجود |
deep targets |
هدفهای باعمق زیاد هدفهای دوردست |
preemptor |
شریک دارای حق تقدم در خرید |
background processing |
کار با حق تقدم پایین که وقتی اجرا میشود که دیگر کاری با حق تقدم از آن بیشتر موجود نباشد |
migration |
انتقال داده بین وسیله با تقدم بالا یا line-on با تقدم پایین یا line-off |
foreground program |
برنامهای که تقدم بالایی داشته و بنابر این بر برنامههای فعال جاری در یک سیستم کامپیوتری که ازروش چند برنامهای استفاده میکند تقدم دارد |
mission objectives |
هدفهای ماموریت |
linear target |
هدفهای خطی |
linear target |
هدفهای درخط |
national objectives |
هدفهای ملی |
surface targets |
هدفهای سطحی |
economic ends |
هدفهای اقتصادی |
deep targets |
هدفهای عمیق |
successive objective |
هدفهای متوالی |
substitute goals |
هدفهای جانشین |
air target chart |
نقشه هدفهای هوایی |
crossing target |
هدفهای متحرک عرضی |
joint strategic objectives |
هدفهای مشترک استراتژیکی |
trap shoot |
تیراندازی به هدفهای متحرک |
surface targets |
هدفهای روی سطح اب |
trap house |
محل خروج هدفهای متحرک |
target chart |
نقشه هدفهای بمباران هوایی |
subaqueous ranging |
تعیین محل هدفهای دریایی نامریی |
trap gun |
تفنگ مخصوص تیراندازی به هدفهای متحرک |
air target material program |
برنامه تهیه اماد برای تک به هدفهای هوایی |
strafing |
به مسلسل بستن هدفهای زمینی به وسیله هواپیما |
high pheasant |
تیراندازی به هدفهای دوگانه از برج 09 متری در انگلستان |
The planes pin- pointed the enemy targets . |
هواپیما ها گشتند تا هدفهای دشمن را دقیق پیدا کردند |
strafing |
زیر اتش گرفتن هدفهای زمینی به وسیله تیربارهواپیما |
quick fire |
تیری که با حداکثرسرعت روی هدفهای متحرک اجرا میشود |
subaqueous ranging |
طریقه اکتشاف و تعیین محل هدفهای غیرقابل رویت دریایی |
target dossiers |
پرونده اطلاعات جمع اوری شده درمورد هدفهای منطقه |
air target mosaic |
مجموعه عکسهای تهیه شده از هدف عکس موزاییک هدفهای هوایی |
pas |
حق تقدم |
priority |
تقدم |
right of way |
حق تقدم |
right of way |
تقدم |
priorities |
تقدم |
priorities |
حق تقدم |
right of priority |
حق تقدم |
rights of way |
حق تقدم |
priorship |
حق تقدم |
priorship |
تقدم |
priority |
حق تقدم |
better hand |
تقدم |
preemimence |
تقدم |
precession |
تقدم |
preference |
تقدم |
preferences |
تقدم |
precedency |
حق تقدم |
anteriority |
تقدم |
antecedence |
تقدم |
primacy |
تقدم |
leads |
تقدم |
preferment |
حق تقدم |
rights of way |
تقدم |
lead |
تقدم |
precedence |
حق تقدم |
precedence |
تقدم |
urgent priority |
تقدم حیاتی |
urgent priority |
تقدم فوری |
priority of check |
تقدم کیش |
burdened |
فاقد حق تقدم |
ratings |
ترتیب تقدم |
valve lead |
تقدم سوپاپ |
preexistence |
تقدم وجود |
to give place to |
تقدم دادن |
emergency priority |
تقدم فوری |
lead |
سرمشق تقدم |
precedence |
تقدم پیامها |
leads |
سرمشق تقدم |
pre existence |
تقدم وجود |
precession of the equinoxes |
تقدم اعتدالین |
precendence rules |
قواعد تقدم |
precedence |
ترتیب تقدم |
priority of fires |
تقدم اتشها |
time priority |
تقدم زمانی |
major road |
راه با حق تقدم |
law of primacy |
قانون تقدم |
to give preference to |
تقدم دادن بر |
emergency priority |
تقدم اضطراری |
to give priority to |
تقدم دادن به |
priority intersection |
تقدم باراهفرعی |
rating |
ترتیب تقدم |
controvrsism |
روش فکری گروهی ازروشنفکران قرون وسطی که بدون اعتقاد به هدفهای انقلابی به دفاع از حقوق افراد در مقابل پادشاهان می پرداختند |
target discrimination |
قدرت رادار برای درگیری باهدفهای مختلف یا تشخیص هدفهای مختلف |
antimateriel ammunition |
مهمات مخصوص تخریب هدفهای مادی مهمات ضداماد و وسایل |
rights of way |
حق تقدم در عبوروسائط نقلیه |
system priorities |
تقدم های سیستم |
issue priority |
تقدم توزیع اماد |
issue priority |
ترتیب تقدم توزیع |
transposition |
تقدم و تاخر جابجاشدگی |
law of prior entry |
قانون تقدم ورود |
right of way |
حق تقدم در عبوروسائط نقلیه |
prolepsis |
تقدیم یا تقدم امری |
background |
کار با حق تقدم پایین |
primacy recency effect |
اثر تقدم - تاخر |
backgrounds |
کار با حق تقدم پایین |
preempt |
حق تقدم پیدا کردن |
privilegium |
حق تقدم در شکار حیوانات اهلی |
background |
برنامه کامپیوتری با حق تقدم پایین |
backgrounds |
برنامه کامپیوتری با حق تقدم پایین |
freight route order |
ترتیب تقدم استفاده از جاده ها |
foreground |
برنامه با تقدم بالا در سیستم چندکاره |
alphameric |
مرتب کردن حروف و اعدادبترتیب تقدم |
to put somebody in a backwater |
به کسی حق تقدم ندادن [اصطلاح مجازی] |
The pedestrain has the right of way. |
حق تقدم در عبور با عابر پیاده است |
to put somebody on the back burner |
به کسی حق تقدم ندادن [اصطلاح مجازی] |
to put [throw] [toss] somebody on to the scrap heap |
به کسی حق تقدم ندادن [اصطلاح مجازی] |
to shunt somebody aside |
به کسی حق تقدم ندادن [اصطلاح مجازی] |
interrupts |
حق تقدم منتسب به وقفه از وسیله جانبی |
interrupt |
حق تقدم منتسب به وقفه از وسیله جانبی |
interrupting |
حق تقدم منتسب به وقفه از وسیله جانبی |
isobare |
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی |
isobar |
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی |
isobars |
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی |
backgrounds |
که به عنوان کاری با تقدم پایین برخود میشود |
pre audience |
ترتیب تقدم صحبت اصحاب دعوی در محکمه |
background |
که به عنوان کاری با تقدم پایین برخود میشود |
transpostion |
پس و پیش سازی تقدم وتاخر تغییر مایه |
cementitious |
دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان |
soft shelled |
دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم |
ringent |
دارای دهن باز دارای لبان برگشته |
foreground |
کار با تقدم بالا که توسط کامپیوتر اجرا شود |
democratic network |
شبکه همان که همه ایستگاهای آن حق تقدم یکسان دارند |
dispatching priority |
شماره کارها برای مشخص کردن تقدم انها |
maskable |
سیگنال وقفه با تقدم بالا که نمیشود غیرفعال میشود |
ladder tournament |
مسابقه برحسب مقام و قدرت بازیگر در جدول تقدم و تاخر |
onion skin architecture |
طراحی سیستم کامپیوتری به صورت لایهای طبق کارایی یا حق تقدم |
to marshal one's creditors |
صورت بستانکاران خود را ازلحاظ تقدم و تاخر منظم کردن |
key |
مهمترین ترمینال در سیستم کامپیوتری یا آنکه بیشترین تقدم را دارد |
machine address |
تقدم یک فرایند که قابل تغییر توسط سیستم عامل نیست |
absolute address |
تقدم یک فرایند که قابل تغییر توسط سیستم عامل نیست |
gravel blind |
دارای چشم تار دارای دید کم |
acinaseous |
دارای تخم و بذر دارای تخمدان |
galleried |
دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی |
virile |
دارای نیروی مردی دارای رجولیت |
low tension |
دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم |
interrupt |
سیگنال وقفه با تقدم بالا که نمیتواند پس از سایر دستورات انجام شود |
interrupts |
سیگنال وقفه با تقدم بالا که نمیتواند پس از سایر دستورات انجام شود |
interrupting |
سیگنال وقفه با تقدم بالا که نمیتواند پس از سایر دستورات انجام شود |
splash |
ترکیدن ترکیدن گلوله در پدافند هوایی یعنی کلیه هدفهای هوایی زده شد |
splashes |
ترکیدن ترکیدن گلوله در پدافند هوایی یعنی کلیه هدفهای هوایی زده شد |
splashing |
ترکیدن ترکیدن گلوله در پدافند هوایی یعنی کلیه هدفهای هوایی زده شد |
foregrounding |
اجرای کارهای با حق تقدم بالا برای برنامه ها در سیستم عامل چند منظوره |
foreground |
فضایی در سیستم عامل چند منظوره که کارهای با حق تقدم بالا و برنامه ها اجرا می شوند |
outrigged |
دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی |
application of fire |
اجرای اتش روی هدفهای مورد نظر اجرای اتش |
signature |
کد مجوز مخصوص مثل کلمه رمز که به کاربر حق تقدم برای دستیابی به سیستم یا اجرای کار میدهد. |
signatures |
کد مجوز مخصوص مثل کلمه رمز که به کاربر حق تقدم برای دستیابی به سیستم یا اجرای کار میدهد. |
case |
جعبه محتوی باروت و فشنگ و غیره قابل انعطاف بودن کمان حق تقدم درتیراندازی انداختن قلاب به اب |
cases |
جعبه محتوی باروت و فشنگ و غیره قابل انعطاف بودن کمان حق تقدم درتیراندازی انداختن قلاب به اب |
away |
بازی در زمین حریف گویی که دورتر ازگوی دیگر از سوراخ قراردارد و حق تقدم برای ضربه زدن پیدا میکند |
idiomorphic |
دارای شکل مخصوص بخود دارای شکل صحیح خود |
background |
فرآیند با حق تقدم پایین که تا وقتی منبع فرآیند بزرگ فراهم شود پردازش میشود |
backgrounds |
فرآیند با حق تقدم پایین که تا وقتی منبع فرآیند بزرگ فراهم شود پردازش میشود |
background |
سیستمی در کامپیوتر که کارهای با حق تقدم پایین در فاصل زمانهای معین که کارهای بزرگ انجام نمیشوند قابل انجامند |
backgrounds |
سیستمی در کامپیوتر که کارهای با حق تقدم پایین در فاصل زمانهای معین که کارهای بزرگ انجام نمیشوند قابل انجامند |
end stopped |
دارای وقفه نهایی منطقی دارای سکته منطقی |
isotropic solutions |
دارای خواص برابر از هرسو از هر سو دارای همان خواص |
service rating |
تقدم پرسنلی رتبه بندی پرسنلی |
radar discrimination |
قدرت تجزیه و تحلیل هدفهای مختلف از روی صفحه رادار قدرت قرائت هدف از روی صفحه رادار |
master |
ترمینالی در شبکه که نسبت به سایرین تقدم دارد و توسط مدیر سیستم برای تنظیم سیستم یا انجام دستورات مقدم به کار می رود |
mastered |
ترمینالی در شبکه که نسبت به سایرین تقدم دارد و توسط مدیر سیستم برای تنظیم سیستم یا انجام دستورات مقدم به کار می رود |
masters |
ترمینالی در شبکه که نسبت به سایرین تقدم دارد و توسط مدیر سیستم برای تنظیم سیستم یا انجام دستورات مقدم به کار می رود |
hierarchy |
روش سازماندهی شی یا داده یا ساختار آن . معمولا با مهمترین یا آنه حق تقدم بیشتر دارد یا کلی ترین موضوع در بالا و پس کارکردن یا پایین ساختار درختی |
hierarchies |
روش سازماندهی شی یا داده یا ساختار آن . معمولا با مهمترین یا آنه حق تقدم بیشتر دارد یا کلی ترین موضوع در بالا و پس کارکردن یا پایین ساختار درختی |
interrupts |
سیگنالی که واحد پردازش مرکزی را از یک کار به کار دیگر با حق تقدم بیشتر می برد و به CPU اجازه میدهد دیرتر به کار اول برگردد |
interrupt |
سیگنالی که واحد پردازش مرکزی را از یک کار به کار دیگر با حق تقدم بیشتر می برد و به CPU اجازه میدهد دیرتر به کار اول برگردد |
interrupting |
سیگنالی که واحد پردازش مرکزی را از یک کار به کار دیگر با حق تقدم بیشتر می برد و به CPU اجازه میدهد دیرتر به کار اول برگردد |
Indo-persian rug |
قالی هندی با طرح ایرانی [اغلب دارای زمینه قرمز یا سبز بوده و از گل های کوچک، پیچک ها، پرندگان، حیوانات و طرح ابر بهره گرفته و دارای تارهای ابریشمی و پود پنبه ای است. به آن هندی-هراتی نیز می گویند.] |
off colored |
دارای رنگ ناجور دارای رنگ مغایر |
monadelphous |
دارای میلههای یک پارچه دارای نافه یک پارچه |
polyisotopic |
دارای چند هم پایه دارای چند ایزوتوپ |
winey |
شراب مانند دارای خصوصیات شراب دارای مزه شراب |
winy |
شراب مانند دارای خصوصیات شراب دارای مزه شراب |
pentadactyl |
دارای پنج پنجه دارای پنج زائده شبیه پنجه |
fraught with |
دارای |
odoriferous |
دارای بو |
glochidiate |
دارای مو |
trilinear |
دارای سه خط |
bilabiate |
دارای دو لب |
footy |
دارای پا |
three-legged |
دارای سه پا |
three legged |
دارای سه پا |
iodic |
دارای ید |
floaty |
دارای اب نشین کم |
divans |
دارای دوفرفیت |
weighted |
دارای وزن |
deadbeats |
دارای سکون |
portentous |
دارای فال بد |
divan |
دارای دوفرفیت |
bodily |
دارای بدن |
energetic |
دارای انرژی |
stilted |
دارای چوب پا |
overlapping |
دارای اشتراک |
synonymous |
دارای ترادف |
bifocal |
دارای دو کانون |
bifocals |
دارای دو کانون |