Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 108 (6 milliseconds)
English
Persian
successive objective
هدفهای متوالی
Other Matches
target system
سیستم هدفهای میدان تیر سری هدفهای مستقر در یک منطقه
deep targets
هدفهای باعمق زیاد هدفهای دوردست
running fix
کشیدن سمت متوالی ناو تعیین متوالی سمت ناو اخراج اشعه متوالی برای تعیین ایستگاه
continuously set vector
عناصر تصحیح شده متوالی هدف عناصر تنظیم شده هدف به طریق متوالی
substitute goals
هدفهای جانشین
surface targets
هدفهای سطحی
economic ends
هدفهای اقتصادی
national objectives
هدفهای ملی
mission objectives
هدفهای ماموریت
linear target
هدفهای درخط
deep targets
هدفهای عمیق
linear target
هدفهای خطی
surface targets
هدفهای روی سطح اب
crossing target
هدفهای متحرک عرضی
joint strategic objectives
هدفهای مشترک استراتژیکی
trap shoot
تیراندازی به هدفهای متحرک
air target chart
نقشه هدفهای هوایی
priority targets
هدفهای دارای تقدم
trap house
محل خروج هدفهای متحرک
target chart
نقشه هدفهای بمباران هوایی
trap gun
تفنگ مخصوص تیراندازی به هدفهای متحرک
subaqueous ranging
تعیین محل هدفهای دریایی نامریی
air target material program
برنامه تهیه اماد برای تک به هدفهای هوایی
high pheasant
تیراندازی به هدفهای دوگانه از برج 09 متری در انگلستان
strafing
به مسلسل بستن هدفهای زمینی به وسیله هواپیما
The planes pin- pointed the enemy targets .
هواپیما ها گشتند تا هدفهای دشمن را دقیق پیدا کردند
strafing
زیر اتش گرفتن هدفهای زمینی به وسیله تیربارهواپیما
quick fire
تیری که با حداکثرسرعت روی هدفهای متحرک اجرا میشود
subaqueous ranging
طریقه اکتشاف و تعیین محل هدفهای غیرقابل رویت دریایی
target dossiers
پرونده اطلاعات جمع اوری شده درمورد هدفهای منطقه
successive
<adj.>
متوالی
sequential
متوالی
sequential
پی در پی متوالی
successive
متوالی
continuous
متوالی
series
متوالی
sequential
<adj.>
متوالی
hand running
متوالی
consecutive
متوالی
succedaneous
متوالی
uninterrupted
متوالی
consecutive
<adj.>
متوالی
air target mosaic
مجموعه عکسهای تهیه شده از هدف عکس موزاییک هدفهای هوایی
succedent
متاخر متوالی
Successive Approximation
تقریب متوالی
successive intervals
فاصلههای متوالی
sequence control
کنترل متوالی
sequence checking
کنترل متوالی
bit stream
بیتهای متوالی
doubled
دواسترایک متوالی
reeled
متوالی پشت سر هم
thuds
ضربههای متوالی
thudding
ضربههای متوالی
thudded
ضربههای متوالی
thud
ضربههای متوالی
reels
متوالی پشت سر هم
continuous data
دادههای متوالی
reeling
متوالی پشت سر هم
reel
متوالی پشت سر هم
continuous error
خطای متوالی
doubled up
دواسترایک متوالی
consecutive
پیاپی متوالی
double
دواسترایک متوالی
successive
متوالی مسلسل
successive reproductions method
روش بازسازیهای متوالی
garland
نیم پیچهای متوالی
garlands
نیم پیچهای متوالی
fusillade
شلیک متوالی تیرباران
subalternate
افسر جزء متوالی
pitapat
با ضربههای تند و متوالی
series resonant circuit
مدار رزنانس متوالی
days on end
چند روز متوالی
method of successive approximations
روش تقریبهای متوالی
successive approximations method
روش تقریبهای متوالی
coherent
مرتب و دارای نظم متوالی
downpour
فرو ریزی بارش متوالی
downpours
فرو ریزی بارش متوالی
the difference between the consecutive terms
اختلاف هر دو جمله متوالی
[ریاضی]
KO's
با ضربات متوالی از میدان بدرکردن
continous
متصل متوالی بدون وقفه
rat a tat tat
ضربات متوالی و تند زدن
rat a tat
ضربات متوالی و تند زدن
rat-a-tat
ضربات متوالی و تند زدن
state succession
تعویض دولتهابه طور متوالی
anaphora
تکرار یک یا چند عبارت متوالی
KO
با ضربات متوالی از میدان بدرکردن
rat a tat
صدای ناشی ازضربات تند و متوالی
rat-a-tat
صدای ناشی ازضربات تند و متوالی
mid span
مرکزفاصله افقی بین دو پایه متوالی پل
pit a pat
با ضربات تند و متوالی درحال ضربان
rat a tat tat
صدای ناشی ازضربات تند و متوالی
surface interval
فاصله بین غواصهای متوالی از سطح اب
tamp
بوسیله ضربات متوالی بالا یا پایین راندن
meiosis
تغییرات متوالی هسته که منتهی به تشکیل سلول جدیدمیگردد
controvrsism
روش فکری گروهی ازروشنفکران قرون وسطی که بدون اعتقاد به هدفهای انقلابی به دفاع از حقوق افراد در مقابل پادشاهان می پرداختند
target discrimination
قدرت رادار برای درگیری باهدفهای مختلف یا تشخیص هدفهای مختلف
antimateriel ammunition
مهمات مخصوص تخریب هدفهای مادی مهمات ضداماد و وسایل
data logging
ضبط دادههای مربوط به حوادثی که در زمانهای متوالی اتفاق می افتند
collator
ماشینی که برای تلفیق و ادغام مجموعه کارتها یا سایر اسناد در یک رشته متوالی بکار می رود
splashing
ترکیدن ترکیدن گلوله در پدافند هوایی یعنی کلیه هدفهای هوایی زده شد
splashes
ترکیدن ترکیدن گلوله در پدافند هوایی یعنی کلیه هدفهای هوایی زده شد
splash
ترکیدن ترکیدن گلوله در پدافند هوایی یعنی کلیه هدفهای هوایی زده شد
continuous strip imagery
عکاسی متوالی از یک نوارزمین عکاسی مداوم از یک نوار
application of fire
اجرای اتش روی هدفهای مورد نظر اجرای اتش
opener
مسابقه نخست ازدو مسابقه متوالی
radar discrimination
قدرت تجزیه و تحلیل هدفهای مختلف از روی صفحه رادار قدرت قرائت هدف از روی صفحه رادار
continuous processor
دستگاه چاپ متوالی عکس چاپ کننده مداوم عکس
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com