English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
sled هدف کش شناور دریایی سورتمه هدف کش
sleds هدف کش شناور دریایی سورتمه هدف کش
Other Matches
floating base ناولجستیکی شناور یا کاروان لجستیکی شناور دریایی
running lights فارهای شناور دریایی چراغهای راه دریایی
floating base پایگاه شناور دریایی
oropesa کابل شناور مخصوص جمع اوری مین دریایی
radio sonobuoy بویه دریایی شناور بی سیم دار مخصوص تعیین محل زیردریاییها
datum dan buoy علایم شناور دریایی عمقی بویه عمقی علایم عمقی تعیین مسیر مین گذاری شده در اب
seabee گردان ساختمان دریایی گردان مهندسی دریایی مخصوص ساختن پایگاه ولنگرگاه یکان استحکامات دریایی
iceberg کوه یخ شناور توده یخ شناور
icebergs کوه یخ شناور توده یخ شناور
floated شناور شدن شناور بودن
floats شناور شدن شناور بودن
float شناور شدن شناور بودن
gulls هدف شناور فریبنده سطحی هدف دروغین شناور
gull هدف شناور فریبنده سطحی هدف دروغین شناور
slide سورتمه
sledge سورتمه
sleds سورتمه
sledges سورتمه
slides سورتمه
sled سورتمه
sleigh سورتمه
sleighs سورتمه
tobogganist سورتمه سوار
sleigh bell زنگوله سورتمه
sleds سورتمه راندن
dogsled مسابقه سورتمه با سگ
weasel سورتمه برفی
sleighs درشکه سورتمه
sled سورتمه راندن
carriole سورتمه سبک
weasels سورتمه برفی
sleigh سورتمه راندن
towline طناب سورتمه
pung سورتمه جعبهای
iceboat سورتمه یخی
eskimo dog سگ سورتمه کش اسکمیو
tobogganer سورتمه سوار
sleigh درشکه سورتمه
sleighs سورتمه راندن
midshipman افسر پایین رتبه نیروی دریایی دانشجوی سال دوم دانشکده دریایی
piratic درخوردزدان دریایی مربوطبه دزدان دریایی مبنی بردزدی
toboggans سورتمه دراز و باریک
toboggan سورتمه دراز و باریک
bobsled نوعی سورتمه کوچک
bobsleds نوعی سورتمه کوچک
slide [for children] سورتمه [سرسره ] [در برف]
malamute سگ سورتمه کش امریکای شمالی
malemute سگ سورتمه کش امریکای شمالی
pilot chart نقشههای راهنمای دریایی نقشه ناوبری دریایی
oceanography تهیه نقشههای دریایی و نقشه برداری دریایی
petty officers معاون افسرنگهبان دریایی درجه دارنیروی دریایی
petty officer معاون افسرنگهبان دریایی درجه دارنیروی دریایی
kites کایت دریایی هدف کش دریایی غوطه وردر اب
kite کایت دریایی هدف کش دریایی غوطه وردر اب
sledges پتک زدن سورتمه راندن
sledge پتک زدن سورتمه راندن
pung در سورتمه جعبهای سوار شدن
chine عضو طولی در کنار بدنه شناورهای دریایی یاهواپیماهای دریایی که محل برخورد سطوح فوقانی وتحتانی میباشند
sea mark راهنمای دریایی :چراغ یافانوس دریایی
sea cucumber حلزون دریایی از جنس راب دریایی
stadimeter مسافت یاب دریایی الیداد دریایی
sea power قدرت دریایی منظور کشوری است که بادریا ارتباط ویژه دارد ودارای نیروی دریایی قوی است
convoy joiner ناوهای منفردی که به کاروان دریایی پیوسته اند ناوهای متفرقه اضافی درستون دریایی
naval activity تاسیسات دریایی قسمت دریایی
marine تفنگداران دریایی تکاوران دریایی
terns پرستوک دریایی چلچله دریایی
marines تفنگداران دریایی تکاوران دریایی
tern پرستوک دریایی چلچله دریایی
task unit نیروی واگذار کننده ماموریت دریایی یکان یا بخشی ازگروه ماموریت دریایی که زیر امر فرمانده گروه قرارمی گیرد
attack director وسایل محاسباتی سیستم کنترل اتش دریایی وسیله هادی تک اتش دریایی
summary areas مناطق اطلاعاتی دریایی مناطق یاد شده در خلاصه وضعیت دریایی
light lists کتابهای راهنمای محل فارهای دریایی فهرست راهنمای چراغهای دریایی
knot گره دریایی [واحد اندازه گیری] [واحد سرعت دریایی]
knot میل دریایی [واحد اندازه گیری] [واحد سرعت دریایی]
maritime ناوگان مستقل دریایی ناوگان دریایی دریایی
naval aviation قسمت هوایی نیروی دریایی هواپیمایی نیروی دریایی
rear commodore سرپرست کاروان دریایی جانشین فرمانده کاروان دریایی
bureau of naval personnel اداره پرسنل نیروی دریایی دفتر پرسنل دریایی
light period دوره تناوب روشنایی چراغ دریایی دوره تناوب روشن شدن فار دریایی
crash position indicator برج اعلام محل وقوع سوانح دریایی برج مراقبت سوانح دریایی
naval gunfire تیراندازی توپخانه دریایی اتش توپخانه دریایی
convoy commodore فرمانده ستون دریایی فرمانده کاروان دریایی
Marine Corps نیروی تکاوران دریایی نیروی تفنگداران دریایی
convoy schedule برنامه کلی حرکت ستون دریایی برنامه حرکت کاروان دریایی
convoy routing تعیین مسیر کاروان دریایی تعیین مسیر حرکت ستون دریایی
crash locator beacon برج اعلام سوانح دریایی برج تعیین محل سوانح دریایی
float شناور
ballcock شناور
ballcocks شناور
floating bridge پل شناور
pack ice یخ شناور
free swimming شناور
vessel شناور
pontoons پل شناور
nectonic شناور
vessels شناور
drift ice یخ شناور
flying bridge پل شناور
floating شناور
pontoon پل شناور
float bridge پل شناور
buoyant شناور
floaty شناور
bouyant foundation پی شناور
floated شناور
above water <adj.> شناور
floats شناور
floating fundation پی شناور
afloat شناور
on the float شناور
bays پل رابط در پل شناور
buoy راهنمای شناور در اب
life bouy رهنمای شناور
nekton جانور شناور
buoy رهنمای شناور
wafted شناور ساختن
buoyed رهنمای شناور
buoyed جسم شناور
ice field یخزار یخ شناور
float valve دریچه شناور
floating aquatics ابزیان شناور
bayed پل رابط در پل شناور
floater جسم شناور
buoy جسم شناور
floating audress نشانی شناور
immersion thermometer دماسنج شناور
phytoplankton گیاهان شناور
buoy شناور ساختن
levitative شناور در هوا
float well چاه شناور
adrift شناور مهارشده
buoyed شناور ساختن
plunge valve سوپاپ شناور
bay پل رابط در پل شناور
booming دستگاه شناور
plunger piston پیستون شناور
pontoon اسکله شناور
pontoon bridge پل شناور قایقی
swim شناور شدن
buoys شناور ساختن
buoys جسم شناور
buoys رهنمای شناور
buoying راهنمای شناور در اب
buoying شناور ساختن
buoying جسم شناور
swims شناور شدن
buoys راهنمای شناور در اب
waft شناور ساختن
wafts شناور ساختن
float test ازمون شناور
boom دستگاه شناور
boomed دستگاه شناور
booms دستگاه شناور
float into position شناور شدن
float guage اشل شناور
wafting شناور ساختن
buoyed راهنمای شناور در اب
pontoons طراده شناور
pontoons اسکله شناور
baying پل رابط در پل شناور
pontoon طراده شناور
buoying رهنمای شناور
bouyancy pump پمپ شناور
barged تراده شناور
barge تراده شناور
oil slicks نفت شناور
oil slick نفت شناور
float شناور شدن
zooplankton جانوران شناور
bouyant foundation پایه شناور
floe تخته یخ شناور
barges تراده شناور
floating grid شبکه شناور
floated شناور بودن
floats شناور شدن
floated شناور شدن
floating point ممیز شناور
floats شناور بودن
iceberg توده یخ شناور
icebergs توده یخ شناور
float شناور بودن
floating point با ممیز شناور
floating mine مین شناور
floating gyro ژایرو شناور
plunger پیستون شناور
plungers پیستون شناور
vessel یگان شناور
submergible pump پمپ شناور
natatores مرغان شناور
submersible pump پمپ شناور
dipping varnish لاک شناور
dipping enamel لعاب شناور
floating dock حوض شناور
floating charactep دخشه شناور
fluxed electrode الکترود شناور
antisurface ضد ناوهای شناور
dipped electrode الکترود شناور
drifting mine مین شناور
lifebuoys گوی شناور
lifebuoy گوی شناور
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com