Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (37 milliseconds)
English
Persian
hallucinate
هذیان گفتن اشتباه کردن
hallucinated
هذیان گفتن اشتباه کردن
hallucinates
هذیان گفتن اشتباه کردن
hallucinating
هذیان گفتن اشتباه کردن
Other Matches
range error
اشتباه در تخمین دریایی اشتباه بردی اشتباه برد
glitch
یک اشتباه کوچک که باعث ایجاد اشتباه در انتقال اطلاعات میشود
glitches
یک اشتباه کوچک که باعث ایجاد اشتباه در انتقال اطلاعات میشود
out of place
<idiom>
درجایی اشتباه ،درزمان اشتباه بودن
delirium
هذیان
delusion
هذیان
delusions
هذیان
mignon delusion
هذیان می نیون
dt's
هذیان الکلی
encapsulated delusion
هذیان منفک
delusion of negation
هذیان نفی
nihilistic delusion
هذیان نفی
jimjams
هذیان الکلی
illuminism
هذیان وحی
delusion of poverty
هذیان فقر
appersonation
هذیان همانندی
delirium tremens
هذیان خمری
hallucinous
هذیان اور
appersonification
هذیان همانندی
amentia
حالت هذیان
fragmentary delusion
هذیان پراکنده
eviration
هذیان زن شدگی
maze
سرسام هذیان
sexual delusion
هذیان جنسی
mazes
سرسام هذیان
religious delusion
هذیان دینی
delusion of grandeur
هذیان عظمت
expansive delusion
هذیان عظمت
grandeur delusion
هذیان عظمت
delusion of jealousy
هذیان حسادت
paraphrenia
هذیان زدگی
paranoid delusion
هذیان پارانویایی
bizzare delusion
هذیان نامانوس
goofing
اشتباه کردن
to goof up
[American E]
اشتباه کردن
mistaking
اشتباه کردن
goofed
اشتباه کردن
goofs
اشتباه کردن
make a mistake
<idiom>
اشتباه کردن
misconstrued
اشتباه کردن
slip
اشتباه کردن
slipped
اشتباه کردن
to make a mistake
اشتباه کردن
misconstruing
اشتباه کردن
misconstrues
اشتباه کردن
misconstrue
اشتباه کردن
mistakes
اشتباه کردن
to make an error
اشتباه کردن
mistake
اشتباه کردن
slips
اشتباه کردن
blunders
اشتباه کردن
goof
اشتباه کردن
fumbles
اشتباه کردن
mistook
اشتباه کردن
miscue
اشتباه کردن
blunder
اشتباه کردن
trip up
<idiom>
اشتباه کردن
fumbled
اشتباه کردن
slip up
اشتباه کردن
blundered
اشتباه کردن
slip-ups
اشتباه کردن
fumble
اشتباه کردن
slip-up
اشتباه کردن
blundering
اشتباه کردن
bumbles
اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumble
اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumbled
اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
deliriousness
هذیان گویی
[روانشناسی]
delusion of persecution
هذیان گزند و اسیب
delusion of reference
هذیان بخود بستن
delire a quatre
هذیان چهار نفری
delusion of control
هذیان کنترل شدگی
persecution delusion
هذیان گزند و اسیب
I consider that a mistake.
[I regard that as a mistake.]
این به نظر من اشتباه است.
[این را من اشتباه بحساب می آورم.]
bobble
پی درپی اشتباه کردن
bobbles
پی درپی اشتباه کردن
miscalculated
اشتباه حساب کردن
miscalculating
اشتباه محاسبه کردن
miscalculating
اشتباه حساب کردن
miscalculates
اشتباه حساب کردن
misthink
اشتباه فکر کردن
miscalculated
اشتباه محاسبه کردن
miscalculate
اشتباه محاسبه کردن
to believe wrong
اشتباه گمان کردن
miscalculate
اشتباه حساب کردن
confuse
باهم اشتباه کردن
to stumble in one's speech
درسخنرانی اشتباه کردن
confuses
باهم اشتباه کردن
miscalculates
اشتباه محاسبه کردن
sass
بابی احترامی صحبت کردن با گستاخانه سخن گفتن با بیشرمانه گفتگو کردن
miscarry
صدمه دیدن اشتباه کردن
To lead someone astray.
کسی رادچار اشتباه کردن
eat humble pie
<idiom>
پذیرفتن اشتباه وعذرخواهی کردن
refuted
اشتباه کسی را اثبات کردن
refuting
اشتباه کسی را اثبات کردن
refute
اشتباه کسی را اثبات کردن
refutes
اشتباه کسی را اثبات کردن
miscarrying
صدمه دیدن اشتباه کردن
miscarries
صدمه دیدن اشتباه کردن
greets
درود گفتن تبریک گفتن
to answer in the a
اری گفتن بله گفتن
greeted
درود گفتن تبریک گفتن
greet
درود گفتن تبریک گفتن
rants
لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
ranten
لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
rant
لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
complement
تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
complemented
تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
ranted
لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
complements
تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
complementing
تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
ranting
لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
eat crow
<idiom>
مجبور کردن کسی به اشتباه وشکست
to blame somebody for something
کسی را مسئول کارناقص
[اشتباه ]
کردن
bark up the wrong tree
<idiom>
[درمورد چیزی گمان اشتباه کردن]
to make a typing error
[mistake]
اشتباه تایپ کردن
[صفحه کلید یا تلفن]
foul up
<idiom>
با یک اشتباه احمقانه همه چیز را خراب کردن
to hit the wrong key
[on the PC/phone/calculator]
اشتباه تایپ کردن صفحه
[کلید یا تلفن]
to make a typo
[American E]
اشتباه تایپ کردن
[صفحه کلید یا تلفن]
declaring
افهار کردن گفتن
come out with
<idiom>
بیان کردن ،گفتن
turn thumbs down
<idiom>
رد کردن،نپذیرفتن ،نه گفتن
declare
افهار کردن گفتن
declares
افهار کردن گفتن
have it
<idiom>
گفتن ،ادعا کردن
to make
[commit]
a faux pas
اشتباه اجتماعی کردن
[در رابطه با رفتار بین مردم]
lecturing
سخنرانی کردن خطابه گفتن
citing
اتخاذ سند کردن گفتن
cite
اتخاذ سند کردن گفتن
iterate
دوباره گفتن بازگو کردن
cited
اتخاذ سند کردن گفتن
enunciate
اعلام کردن صریحا گفتن
gratulate
تبریک گفتن سلام کردن
lectures
سخنرانی کردن خطابه گفتن
enunciating
اعلام کردن صریحا گفتن
enouce
بیان کردن بصراحت گفتن
lecture
سخنرانی کردن خطابه گفتن
enunciates
اعلام کردن صریحا گفتن
enunciated
اعلام کردن صریحا گفتن
lectured
سخنرانی کردن خطابه گفتن
cites
اتخاذ سند کردن گفتن
abdicating
تفویض کردن ترک گفتن
abdicate
تفویض کردن ترک گفتن
welcomes
خوشامد گفتن پذیرایی کردن
rumors
شایعه گفتن و یا پخش کردن
rumour
شایعه گفتن و یا پخش کردن
rumours
شایعه گفتن و یا پخش کردن
welcome
خوشامد گفتن پذیرایی کردن
welcoming
خوشامد گفتن پذیرایی کردن
rumoured
شایعه گفتن و یا پخش کردن
tongues
گفتن دارای زبانه کردن
welcomed
خوشامد گفتن پذیرایی کردن
abdicated
تفویض کردن ترک گفتن
rumored
شایعه گفتن و یا پخش کردن
abdicates
تفویض کردن ترک گفتن
rumor
شایعه گفتن و یا پخش کردن
paranoia
جنون ایجاد سوء ذن شدید و هذیان گویی و فقدان بصیرت
fluffing
نرم کردن اشتباه کردن
fluff
نرم کردن اشتباه کردن
fluffed
نرم کردن اشتباه کردن
fluffs
نرم کردن اشتباه کردن
drone
وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
Easier said than done .
<proverb>
گفتن سهل تر از عمل کردن است .
droned
وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
affirms
بطور قطع گفتن تصدیق کردن
affirming
بطور قطع گفتن تصدیق کردن
affirmed
بطور قطع گفتن تصدیق کردن
to mince matters
از گفتن راستی فرو گذار کردن
drones
وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
jaber
وراجی کردن تند و ناشمرده گفتن
droning
وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
taunts
دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
taunted
دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
to be rude to any one
به کسی بی احترامی کردن کسیرا ناسزا گفتن
to wheeze out
باخس خس گفتن با سینه تنگ ادا کردن
taunt
دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
to speak one's mind
اندیشه خود را اشکار کردن رک سخن گفتن
taunting
دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
sputtered
تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputters
تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputter
تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
dogmatize
امرانه افهار عقیده کردن مقتدرانه سخن گفتن
straight from the shoulder
<idiom>
راست وپوست کنده گفتن ،بیغل غش صحبت کردن
cant
باناله سخن گفتن بالهجه مخصوصی صحبت کردن
malfunctions
تابع نرم افزاری برای یافتن کمک کردن به تشخیص دلایل خطا یا اشتباه
malfunction
تابع نرم افزاری برای یافتن کمک کردن به تشخیص دلایل خطا یا اشتباه
malfunctioned
تابع نرم افزاری برای یافتن کمک کردن به تشخیص دلایل خطا یا اشتباه
to recount something to someone
[formal]
برای کسی چیزی را تعریف کردن
[یکایک گفتن]
[بازگفتن]
datum error
اشتباه سطح مبنای ارتفاع اشتباه سطح مبنای اب دریا
delivery error
اشتباه پرتاب اشتباه در سیستم پرتاب
fumble
از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
fumbled
از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
fumbles
از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
to talk in a whisper
بیخ گوشی سر گوشی سخن گفتن شرشر کردن
say
سخن گفتن صحبت کردن سخن
says
سخن گفتن صحبت کردن سخن
deletion
روشی برای دوباره ایجاد کردن فایلهای حذف شده وقتی فایلی حذف میشود سکتورهای دیسک نگهداری می شوند چون ممکن است حذف با اشتباه صورت گرفته باشد
faults
اشتباه
errancy
اشتباه
mistakenness
اشتباه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com