Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (31 milliseconds)
English
Persian
jaw
هرزه درایی کردن
jaws
هرزه درایی کردن
prate
هرزه درایی کردن
Other Matches
cackling
هرزه درایی
cackle
هرزه درایی
palaver
هرزه درایی
cackles
هرزه درایی
footle
هرزه درایی
frivolity
هرزه درایی
cackled
هرزه درایی
flim flam
هرزه درایی گزاف گویی
debauch
هرزه کردن
traipsed
هرزه گردی کردن
traipses
هرزه گردی کردن
traipsing
هرزه گردی کردن
traipse
هرزه گردی کردن
gad
با میخ محکم کردن هرزه گردی کردن
rogue
از علف هرزه پاک کردن
rogues
از علف هرزه پاک کردن
pornerastic
هرزه
rakes
هرزه
lubricousor lubricious
هرزه
dissolute
هرزه
sordid
هرزه
sluttish
هرزه
foulmouthed
هرزه گو
rakehelly
هرزه
bitched
زن هرزه
lubricious
هرزه
trollop
زن هرزه
jade
زن هرزه
rakish
هرزه
rammish
هرزه
giglot
زن هرزه
licentious
هرزه
ribald
هرزه
rep
زن هرزه
rakehell
هرزه
prurient
هرزه
filth
هرزه
love alce
هرزه
bitch
زن هرزه
sloven
هرزه
limmer
زن هرزه
bitching
زن هرزه
libertine
هرزه
rake
هرزه
profligate
هرزه
immoral
هرزه
scabrous
هرزه
lascivious
هرزه
bitches
زن هرزه
tart
زن هرزه
lewd
هرزه
tarts
زن هرزه
harlots
هرزه
harlot
هرزه
raking
هرزه
libertines
هرزه
giglet
زن هرزه
rantipole
هرزه
salacious
هرزه
bawdy
هرزه
minx
زن هرزه
broader
پهناور زن هرزه
lecher
ادم هرزه
demimonde
زنان هرزه
reprobates
هرزه محرومیت
reprobate
هرزه محرومیت
whoremaster
ادم هرزه
foulmouthed
هرزه دهن
whoremonger
ادم هرزه
rep
مرد هرزه
broad
پهناور زن هرزه
broadest
پهناور زن هرزه
lasciviously
هرزه وار
obscence
هرزه وقیح
lechers
ادم هرزه
philistia
ادم هرزه
debauchee
ادم هرزه
loose
هرزه بی بندوبار
brush
علف هرزه
forb
علف هرزه
rankly
بطورهرزه یا هرزه
famester
ادم هرزه
perverse
گمراه هرزه
loosest
هرزه بی بندوبار
roue
ادم هرزه
gangue
هرزه سنگ
prater
هرزه درای
prattfall
هرزه درای
goat
مرد هرزه
goats
مرد هرزه
graceless
هرزه بی فرافت
crapulent
هرزه خور
weeded
علف هرزه
weed
علف هرزه
brushes
علف هرزه
swivel
هرزه گرد
weedy
پر از علف هرزه
weeding
علف هرزه
philistines
ادم هرزه
dander
هرزه گرد
looser
هرزه بی بندوبار
philistine
ادم هرزه
nighthawk
هرزه شب گرد
pornography
هرزه نگاری
swivelled
هرزه گرد
swivels
هرزه گرد
gamester
هرزه و مهمل
pinioning
دنده هرزه گرد
pinions
دنده هرزه گرد
weed
کندن علف هرزه
pruriently
از روی هرزه خیالی
weeded
کندن علف هرزه
weeding
کندن علف هرزه
Pica
[disorder]
هرزه خواری
[پزشکی]
sluts
زن هرزه وشهوت پرست
slut
زن هرزه وشهوت پرست
journals
شفت هرزه گرد
ribald
بدزبان ادم هرزه
gas bag
یاوه سرا هرزه گو
journal
شفت هرزه گرد
pinion
دنده هرزه گرد
he has a loose conduct
ادم هرزه ایست
blackgurad
ولگرد ادم هرزه
weedless
بدون علف هرزه
weediness
پوشیدگی ازعلف هرزه
perversely
بطور هرزه یافاسد
straggle
هرزه روییدن سرگردان بودن
straggling
هرزه روییدن سرگردان بودن
straggled
هرزه روییدن سرگردان بودن
straggles
هرزه روییدن سرگردان بودن
cocotte
زن جوان بد اخلاق وجلف هرزه
sprawls
گشاد نشستن هرزه روییدن
sprawling
گشاد نشستن هرزه روییدن
sprawl
گشاد نشستن هرزه روییدن
weeder
متصدی چیدن علف هرزه
crapulent
وابسته به هرزه خوری و زیاده روی
spud
بیلچه مخصوص کندن علف هرزه
spuds
بیلچه مخصوص کندن علف هرزه
pivot
توپی هرزه گرد چرخیدن دور چیزی
pivots
توپی هرزه گرد چرخیدن دور چیزی
pivoted
توپی هرزه گرد چرخیدن دور چیزی
cultivator
ماشین شخم زنی وعلف هرزه کنی
cultivators
ماشین شخم زنی وعلف هرزه کنی
scatology
وسواس هرزه گویی وسواس نجاست
spinning wheels
چرخ گرداننده چرخ هرزه گرد
spinning wheel
چرخ گرداننده چرخ هرزه گرد
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
married under a contract unlimited perio
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
infringe
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
point
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
withstood
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
exploits
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstands
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
preach
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com