English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 133 (7 milliseconds)
English Persian
He accepted the job, albeit with some hesitation. هرچند که با تردید، او [مرد ] این کار را پذیرفت.
Other Matches
however هرچند
although هرچند
howsoever هر قدر هرچند
as often as هرچند دفعه که
however هر چه [هر طور] [هر قدر هم] [هرچند]
though گرچه هرچند با اینکه
off and on گاهی هرچند وقت یکبار
vibrational تردید
vibratility تردید
waveringly با تردید
qualms تردید
doubts تردید
querying تردید
swither تردید
stickle تردید
acatalepsy تردید
indecision تردید
unassailable بی تردید
dubiety تردید
dubiosity تردید
dubitate تردید
hertzprung russel diagram تردید
incertiude شک تردید
indecisiveness تردید
dubitation تردید
questionless بی تردید
scruple تردید
shilly shally تردید
skepticism تردید
irresolution تردید
queried تردید
doubtless بی تردید
uncertainty تردید
uncertainties تردید
vibration تردید
query تردید
queries تردید
unerring بی تردید
qualm تردید
doubting تردید
hesitation تردید
doubt تردید
doubted تردید
suspicion [about somebody] تردید [به کسی]
dubitation تردید داشتن
dubitable قابل تردید
no doubt بدون تردید
doubtfulness حالت تردید
call in question تردید کردن در
hesitance دودلی تردید
hesitater تردید کننده
scruple تردید داشتن
irresolution تردید رای
irresolutely دودلانه با تردید
indubious تردید ناپذیر
To be hesitating. To vacI'llate between. تردید داشتن
impeachable قاب تردید
doubt تردید کردن
doubted تردید کردن
doubting تردید کردن
doubts تردید کردن
fishy مورد تردید
question تردید کردن در
question تردید پرسش
questioned تردید کردن در
questioned تردید پرسش
diffidently با ترس یا تردید
questions تردید پرسش
hesitancy دودلی تردید
doubtfully از روی تردید
hesitatively از روی تردید
queried تردید کردن
queries تردید کردن
query تردید کردن
querying تردید کردن
demur تردید رای
demurred تردید رای
demurring تردید رای
demurs تردید رای
questionable قابل تردید
undoubted بدون تردید
hesitantly از روی تردید
questions تردید کردن در
indecision تردید رای
totter تردید کردن
tottered تردید کردن
indubitable بدون تردید
totters تردید کردن
hang تردید تمایل
hangs تردید تمایل
unquestionable غیر قابل تردید
suspicion تردید مظنون بودن
suspicions تردید مظنون بودن
vacillate دل دل کردن تردید داشتن
questionably بطور قابل تردید
with a grain of salt بقیداحتیاط بااندک تردید
vacillated دل دل کردن تردید داشتن
vacillates دل دل کردن تردید داشتن
vacillating دل دل کردن تردید داشتن
indubitably بطور غیرقابل تردید
There is no room for doubt. جای تردید نیست
yea and nay تردید رای داشتن
contesting مورد تردید یا اعتراض قراردادن
indubious غیر قابل تردید بی شبهه
contested مورد تردید یا اعتراض قراردادن
contest مورد تردید یا اعتراض قراردادن
contests مورد تردید یا اعتراض قراردادن
there is no place for doubt جای هیچگونه تردید نیست
to exclude doubt جای تردید باقی نگذاشتن
doubtful ترکش مشکوک مورد تردید
To give way to doubt. To waver. بخود تردید راه دادن
wavers تردید پیدا کردن تبصره قانون
unmistakable خالی از اشتباه و سوء تفاهم بی تردید
without question بی شک بدون شک بی تردید محققا بی چون وچرا
wavered تردید پیدا کردن تبصره قانون
unmistakably خالی از اشتباه و سوء تفاهم بی تردید
wavering تردید پیدا کردن تبصره قانون
waver تردید پیدا کردن تبصره قانون
impeaching هدی به علت شهود معارض تردید کردن
impeach هدی به علت شهود معارض تردید کردن
impeaches هدی به علت شهود معارض تردید کردن
impeached هدی به علت شهود معارض تردید کردن
From your lips to God's ears! <idiom> امیدوارم که حق با شما باشد، اما من کمی شک و تردید دارم.
contiguous zone منطقهای ازابهای متصل به ابهای ساحلی کشور را گویند که هرچند قواعد مربوط به ابهای ساحلی در مورد انها رعایت نمیشود ولی برای کشورمجاور در محدوده ان حقوق استیلایی خاص و محدودی وجود دارد
The whole problem with the world is that fools and fanatics are always so certain of themselves, and wiser people so full of doubts. مشکل اصلی در دنیا این است که احمق ها و متعصب ها همیشه از خودشان مطمئن و انسان های عاقل پر از تردید هستند.
challenge مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenges مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenged مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
impeaches عیب جویی کردن تردید کردن در
impeach عیب جویی کردن تردید کردن در
impeaching عیب جویی کردن تردید کردن در
impeached عیب جویی کردن تردید کردن در
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com