Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
more the merrier
<idiom>
هرچی بیشتر بهتر
Other Matches
outsold
بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
outsells
بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
outselling
بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
outsell
بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
The more the better .
هر چه بیشتر بهتر
follow up
<idiom>
بهتر کردن کار با تلاش بیشتر
outshoot
تعداد بیشتر و بهتر تیراندازی نسبت به حریف
prescan
خصوصیت بیشتر اسکنرهای مسط ح که اسکن سریع و با realution کم انجام می دهند تا نمونه اصلی را مجدد بررسی کنید یا ناحیهای که باید بهتر اسکن شود مشخص کنید
chip off the old block
<idiom>
(هرچی گذاشته اون برداشته)رفتار مشابه به والدین داشتن
You have to watch your diet more
[carefully]
and get more exercise.
شما باید بیشتر به تغذیه خود توجه و بیشتر ورزش بکنید.
bandwidth
صفحه تصویرهای با resolution بیشتر پیکسل در فضای بیشتری نمایش میدهد و به ورودی سریع و پهنای بلند بیشتر نیاز دارند
drive
چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
drives
چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
so much the better for me
بهتر من
better than
بهتر از
better
بهتر
the more better the best
بهتر
so much the better
چه بهتر
all the better
چه بهتر
cote
بهتر بودن از
ameliorative
بهتر شونده
meliorate
بهتر شدن
meliorative
بهتر شونده
might as well
<idiom>
ترجیحا بهتر
preferably
بطور بهتر
modifying
بهتر کردن
above rubies
بهتر از یاقوت
ameliorator
بهتر کننده
amelioration
بهتر شدن
modify
بهتر کردن
modifies
بهتر کردن
on the mend
<idiom>
بهتر شدن
to change to the better
بهتر شدن
ameliorate
بهتر کردن
So much the better.
دیگه بهتر
the best of all
از همه بهتر
ameliorates
بهتر کردن
ameliorating
بهتر کردن
ameliorated
بهتر کردن
it would be preferble to
بهتر خواهد بود
enhancing
بهتر یا واضح تر کردن
ammunition modification
بهتر سازی مهمات
modification
بهتر کردن مدل
enhances
بهتر یا واضح تر کردن
to get back on one's feet
بهتر شدن
[از بیماری]
it was no better
هیچ بهتر نبود
Just as well you didnt come .
همان بهتر که نیامدی
he works better
او بهتر کار میکند
enhance
بهتر یا واضح تر کردن
I feel it is appropriate ...
به نظر من بهتر است که ...
enhanced
بهتر یا واضح تر کردن
tea is preferable to water
چایی از اب بهتر است
An ounce of prevention is better than a pound of cure.
<proverb>
پیشگیری بهتر از درمانه.
An ounce of prevention is worth a pound of cure.
<proverb>
پیشگیری بهتر از درمانه.
An ounce of prevention is worth a pound of cure.
[Benjamin Franklin]
<proverb>
پیشگیری بهتر از درمانه.
the better plan is to
بهتر این است که .....
outplay
بازی بهتر از حریف
out act
بهتر انجام دادن از
hardening and temper
بهتر کردن تشویه ی فولاد
rounding
ایجاد یک حرف با فاهر بهتر
to get back on one's feet
وضعیت خود را بهتر کردن
ameliorating
بهتر شدن بهبودی یافتن
ameliorates
بهتر شدن بهبودی یافتن
surpassed
بهتر بودن از تفوق جستن
surpass
بهتر بودن از تفوق جستن
surpasses
بهتر بودن از تفوق جستن
ameliorate
بهتر شدن بهبودی یافتن
amending
بهتر کردن بهبودی یافتن
ameliorated
بهتر شدن بهبودی یافتن
amended
بهتر کردن بهبودی یافتن
amend
بهتر کردن بهبودی یافتن
rounding
ایجاد دید بهتر در گرافیک
it peels better
بهتر پوست ان کنده میشود
It is better to know each others mind than to know each others language.
<proverb>
همدلى از همزبانى بهتر است .
Better late then never.
<proverb>
تاخیر بهتر از هرگز است .
i should p stay at home
بهتر است در خانه بمانم
i know you better than he
من شما را بهتر میشناسم تااو
Do you have anything better?
آیا چیزی بهتر دارید؟
This photo does not do you justice.
خودتان از عکستان بهتر هستید
you ought to know better
شما باید بهتر از این بدانید
Better do it than wish it done.
<proverb>
شروع عمل بهتر از آرزوى انجام آن.
I know best where my interests lie.
صلاح کارم را خودم بهتر می دانم
think better of
<idiom>
رسیدگی دوباره به چیزی وتصمیمگیری بهتر
She has known better days in her youth .
معلومه که در جوانی وضعش بهتر بوده
hole job
شکست دادن حریف با شروع بهتر
hole shot
شکست دادن حریف با شروع بهتر
Are you feeling any better?
آیا حال شما کمی بهتر است؟
Do you have a room with a better view?
آیا اتاقی با چشم انداز بهتر دارید؟
He is the best physician as physicians go.
نسبت به سایر پزشکان از همه بهتر است
Better late than never!
<proverb>
دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است!
soil improvement
بهتر کردن جنس زمین برای بارگذاری
Better late than never.
<proverb>
دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است.
adjustments
تغییر جزئی در چیزی تا بهتر کار کند
adjustment
تغییر جزئی در چیزی تا بهتر کار کند
Better to go to bed supperless than to rise in debt.
<proverb>
گرسنه خوابیدن بهتر است تا در قرض بیدار شدن.
carbonet hardness
درجه سختی آب و عاملی جهت تعیین رنگرزی بهتر
You're improving.
<idiom>
دارید بهتر می شوید
[در انجام کارتان]
[اصطلاح روزمره]
go-getter
<idiom>
شخصی کار میکند برایبدست آوردن موقعیتی بهتر
quick kick
کوشش در ضربه زدن با پا درضمن پاس برای کسب موقعیت بهتر
sight window
بریدگی بالای کمان برای جاگرفتن تیر و دادن دید بهتر
adjusting
تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
adjust
تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
adjusts
تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
lags
زمانی که طول می کشد تا تصویر بهتر دیده میشود و پس از نمایش آن روی صففحه CRT
lagged
زمانی که طول می کشد تا تصویر بهتر دیده میشود و پس از نمایش آن روی صففحه CRT
lag
زمانی که طول می کشد تا تصویر بهتر دیده میشود و پس از نمایش آن روی صففحه CRT
It must be left to the future to repeat the study under better controlled conditions
این را باید به آینده باقی گذاشت که پژوهش را در شرایط کنترل شده بهتر تکرار کرد.
The answer to terrorism must be better intelligence and improved international cooperation.
پاسخ به تروریسم باید اطلاعات بهتر سازمان مخفی و بهبودی همکاری های بین المللی باشد.
mostly
بیشتر
rather
بیشتر
mainly
بیشتر
the more
بیشتر
the more better the best
هر چه بیشتر
principally
بیشتر
furthered
بیشتر
more
بیشتر
as much as possible
هر چه بیشتر
for the most part
بیشتر
further
بیشتر
more than
بیشتر از
more and more
هی بیشتر
as early aspossible
هر چه بیشتر
it is mostly iron
بیشتر
furthers
بیشتر
furthering
بیشتر
large adv
بیشتر
to overcomein number
بیشتر بودن از
in the main
بیشتر اصلا
hypercard
یات بیشتر
surviver
بیشتر عمرکننده
more and more
بیشتر ازبیشتر
by superir wisdom
با خرد بیشتر
so many menŠso many minds
عقیده بیشتر
nine times out ten
بیشتر اوقات
better part
قسمت بیشتر
oddson
بیشتر محتمل
outshining
بیشتر درخشیدن
multichannel
با بیشتر از یک کانال
outsit
بیشتر نشستن از
outstand
بیشتر ایستادن
over crowding
بیشتر باشد
most people
بیشتر مردم
the most that i can do
بیشتر انها
most of them
بیشتر انها
so many menŠso many minds
هر چه اشخاص بیشتر
the many
بیشتر مردم
major
بیشتر اعظم
outshine
بیشتر درخشیدن
better
نیکوتر بیشتر
above average
<adj.>
بیشتر از حد متوسط
over-average
<adj.>
بیشتر از حد متوسط
above-average
<adj.>
بیشتر از حد متوسط
majoring
بیشتر اعظم
outshone
بیشتر درخشیدن
further information
آگاهی بیشتر
majored
بیشتر اعظم
outshines
بیشتر درخشیدن
no longer
نه بیشتر
[زمانی]
not any more
دیگر نه
[بیشتر نه]
rather ... than
بیشتر ...تا
[ترجیحا ... تا]
no more
نه دیگر
[بیشتر]
letter quality printing
چاپ با چاپگر matrix-dot که نوشتار با کیفیت بهتر دارد به خوبی ماشین تایپ با افزایش فاصله بین نقاط
multipass overlap
سیستمی که چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matria-dot ایجاد میکند با تکرا خط حروف ولی تغییر مکان به آرامی
outvoting
بیشتر رای بردن از
outvotes
بیشتر رای بردن از
outlasting
بیشتر طول کشیدن از
outlive
بیشتر دوام اوردن
outlive
بیشتر زنده بودن از
outlived
بیشتر دوام اوردن
outvote
بیشتر رای بردن از
outlasts
بیشتر طول کشیدن از
extensive cultivation
کار وسرمایه بیشتر
he makes most noise
او از همه بیشتر صدا یا
outbidded
بیشتر توپ زدن از
it consists mainly
بیشتر عبارت است از
outbidding
بیشتر توپ زدن از
full drive
باشتاب هرچه بیشتر
outlast
بیشتر طول کشیدن از
outlasted
بیشتر طول کشیدن از
outbids
بیشتر توپ زدن از
outbid
بیشتر توپ زدن از
at full pelt
با شتاب هر چه بیشتر سراسیمه
as soon as possible
بزودی هرچه بیشتر
outlived
بیشتر زنده بودن از
outlives
بیشتر دوام اوردن
outwork
بیشتر کار کردن از
overlive
بیشتر زنده بودن از
outvoted
بیشتر رای بردن از
put someone's best foot forward
<idiom>
بیشتر تلاش کردن
read mostly memory
حافظه بیشتر خواندنی
mare
مادیان 4 ساله یا بیشتر
mares
مادیان 4 ساله یا بیشتر
roundabout production
تولید با کارائی بیشتر
ahead
دارای امتیاز بیشتر
outwear
بیشتر دوام کردن
outwatch
بیشتر بیدار ماندن از
outlives
بیشتر زنده بودن از
I am over 50 years old.
من ۵۰ سال بیشتر دارم.
outliving
بیشتر دوام اوردن
outliving
بیشتر زنده بودن از
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com