English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
early bird catches the worm <idiom> هرکسی زودتر بیداربشود بیشتر بدست میآورد
Other Matches
activities روش سازماندهی محتوای دیسک به طوری که فایلهایی که بیشتر استفاده می شوند زودتر بار شوند
activity روش سازماندهی محتوای دیسک به طوری که فایلهایی که بیشتر استفاده می شوند زودتر بار شوند
First come first served. هرکس اول (زودتر ) بیاید زودتر کارش انجام می شود
carthamin رنگینه زرد که از شیره گیاه سفلاور بدست می آید این رنگ گیاهی بیشتر در هند و چین مصرف می شود
everybody هرکسی
every هرکه هرکسی
whoever هر انکس هرکسی که
not do that هرکسی جزشماباشداینکاررانخواهدکرد
not do that هرکسی دیگرباشداینکار رانمیکند
You have to watch your diet more [carefully] and get more exercise. شما باید بیشتر به تغذیه خود توجه و بیشتر ورزش بکنید.
every dog has his d. هرکسی چندروزه نوبت اوست
This isn't everybody's job. این کار هرکسی نیست.
To show disrespect ( be respectful) to someone. نسبت به هرکسی بی احترامی کردن
beat someone to the punch (draw) <idiom> قبل از هرکسی کاری را انجام دادن
every dog has his day <idiom> <none> هرکسی پنج روزه نوبت اوست
get what's coming to one <idiom> هرکسی نوع رفتار را خودش رقم میزند
bandwidth صفحه تصویرهای با resolution بیشتر پیکسل در فضای بیشتری نمایش میدهد و به ورودی سریع و پهنای بلند بیشتر نیاز دارند
drawing روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
drawings روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
as soon as possible هر چه زودتر
as early aspossible هر چه زودتر
sooner زودتر
earlier زودتر
juniors زودتر تازه تر
early as possible هرچه زودتر
junior زودتر تازه تر
he predeceased his son زودتر از پسرش مرد
previously زودتر اتفاق افتادن
previous آنچه زودتر رخ میدهد
You should have told me earlier. باید زودتر به من می گفتی
the volume that preceded جلدی که زودتر یاجلوتر منتشر شد
prematureness نابهنگامی زودتر از موقع بودن
whichever is the sooner هر کدام که زودتر رخ بدهد [قانون]
to arrive in good time خیلی زودتر از وقت ملاقات رسیدن
shake a leg <idiom> تکان بخوری ،زودتر راه رفتن
Can I go earlier today, just as a special exception? اجازه دارم امروز استثنأ زودتر بروم؟
first come, first served <idiom> هرکی زودتر بیاد اول نوبت اوست
brown major براون مقدم یاانکه زودتر به اموزشگاه امده است
leads پایی که در پرش از روی مانع زودتر از پای دیگر بلند میشود
lead پایی که در پرش از روی مانع زودتر از پای دیگر بلند میشود
drives چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
drive چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
piggybacking استفاده از پیام ارسالی برای انتقال تصدیق از یک پیام که زودتر دریافت شده است
brown minor براون کهتر یا ان براون که زودتر به اموزشگاه امده است
clamper مداری که سطح سیگنال را از نوک اسکن کردن یا سایر وسایل ورودی به بیشترین حد محدود میکند زودتر از وقتی که به یک مقدار عددی تبدیل شود
by بدست
at the hand of بدست
provider بدست اورنده
providers بدست اورنده
acquirer بدست اورنده
gets بدست اوردن
getting بدست امده
getting بدست اوردن
to go to the wright بدست استادافتادن
get بدست اوردن
gets بدست امده
get بدست امده
impetrate بدست اوردن
procurable بدست اوردنی
earn بدست اوردن
get table بدست اوردنی
attainable بدست اوردنی
get at able بدست اوردنی
procurement بدست اوری
acquirable بدست اوردنی
catch بدست اوردن
come by بدست اوردن
catcher بدست اورنده
obtainable بدست اوردنی
come by <idiom> بدست آوردن
get round بدست اوردن
earns بدست اوردن
hand in hand دست بدست
earned بدست اوردن
offer بدست اوردن
offered بدست اوردن
offers بدست اوردن
attenuation بدست آوردن
procuring بدست اوردن
gains بدست اوردن
acquiring بدست اوردن
acquires بدست اوردن
gained بدست آوردن
obtains بدست اوردن
procures بدست اوردن
procured بدست اوردن
soothed دل بدست اوردن
procure بدست اوردن
pick up بدست اوردن
obtainment بدست اوری
gains بدست آوردن
obtained بدست اوردن
gained بدست اوردن
manual وابسته بدست
to come to hand بدست امدن
acquire بدست آوردن
securer بدست اورنده
procurer بدست اورنده
gain بدست اوردن
obtain بدست اوردن
soothes دل بدست اوردن
soothe دل بدست اوردن
gain بدست آوردن
importing باپیروزی بدست امدن
recovering دوباره بدست اوردن
step into بسهولت بدست اوردن
recovers دوباره بدست اوردن
quando acciderint هر گاه بدست اید
import باپیروزی بدست امدن
regained دوباره بدست اوردن
imported باپیروزی بدست امدن
regaining دوباره بدست اوردن
regains دوباره بدست اوردن
recover دوباره بدست اوردن
recoup دوباره بدست اوردن
all aggairs pivot upon him کارها بدست او می گرد د
acquirability امکان بدست اوردن
to change hands دست بدست رفتن
change hands دست بدست رفتن
gun for something <idiom> بازحمت بدست آوردن
recouping دوباره بدست اوردن
recoups دوباره بدست اوردن
encyclic بدست چندنفر رونده
pass on دست بدست دادن
unhandy مشکل بدست امده
recouped دوباره بدست اوردن
They found no trace of her . ازاونشانی بدست نیامد
regain دوباره بدست اوردن
turnover دست بدست شدن
to come into a property دارایی را بدست اوردن
attain بدست اوردن بانتهارسیدن
to get [hold of] something بدست آوردن چیزی
strike a balance موازنه بدست اوردن
municipalize بدست شهرداری دادن
impropriate بدست عام دادن
to get back دوباره بدست اوردن
eke out <idiom> به سختی بدست آوردن
take back <idiom> ناگهانی بدست آوردن
in for <idiom> مطمئن بدست آوردن
to gain time دست بدست کردن
self-government حکومت بدست مردم
to bring something بدست آوردن چیزی
attained بدست اوردن بانتهارسیدن
finagle باحیله بدست اوردن
having بدست اوردن دارنده
retrieve دوباره بدست اوردن
to shuffle from hand to hand دست بدست کردن
to put بدست امین دادن
get back دوباره بدست اوردن
retrieves دوباره بدست اوردن
to pander any one's lust دل کسیرا بدست اوردن
have بدست اوردن دارنده
optimization بدست اوردن حد مطلوب
attaining بدست اوردن بانتهارسیدن
attains بدست اوردن بانتهارسیدن
insure بیمه بدست اوردن
to obtain something بدست آوردن چیزی
retrieved دوباره بدست اوردن
as much as possible هر چه بیشتر
further بیشتر
as early aspossible هر چه بیشتر
more بیشتر
furthering بیشتر
furthers بیشتر
furthered بیشتر
principally بیشتر
rather بیشتر
the more better the best هر چه بیشتر
more than بیشتر از
large adv بیشتر
mainly بیشتر
more and more هی بیشتر
the more بیشتر
it is mostly iron بیشتر
mostly بیشتر
for the most part بیشتر
enters بدست اوردن قدم نهادن در
hand-to-hand دست بدست یکدیگر مجاور
entered بدست اوردن قدم نهادن در
enter بدست اوردن قدم نهادن در
hardly earned money پول سخت بدست امده
get بدست اوردن فراهم کردن
impetrate با عجز و لابه بدست اوردن
gets بدست اوردن فراهم کردن
getting بدست اوردن فراهم کردن
bought خریداری کردن بدست اوردن
the tule of thumb قاعدهای که از تجزیه بدست اید
resuming از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
resumes از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
resumed از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
resume از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
recovers دوباره بدست اوردن بازیافتن
recover دوباره بدست اوردن بازیافتن
availability آنچه به آسانی بدست آید
encyclical بدست چند نفر گشته
encyclicals بدست چند نفر گشته
dime a dozen <idiom> آسان بدست آمدن ،عادی
hand to hand دست بدست یکدیگر مجاور
the proceeds of the sale وجوهی که از فروش بدست می اید
win بدست اوردن تحصیل کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com