Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 153 (8 milliseconds)
English
Persian
every man is a for his action
هرکس مسئول کردارخویش است
Other Matches
everone a to his rank
هرکس بقدرمرتبه اش هرکس بفراخورحالش
drill sergeant
گروهبان مسئول صف جمع درجه دار مسئول تمرین حرکات نظامی
clean up party
گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
action agent
مسئول اقدام در مورد هدفها مسئول تقویم و تفسیر هدفها
anyone
هرکس
every man jack
هرکس
everyone
هرکس
whosoever
هرکس که
whomso
هرکس که
everybody
هرکس
every
هرکس
anyplace
هرکس
every man
هرکس
whoso
هر کسی که هرکس که
with the best of them
<idiom>
به خوبی هرکس
Dutch
:هرکس بخرج خود
all round
کاملا شامل هر چیز یا هرکس
whoeer
هرکه هرانکه هر انکس که هرکس
world is one's oyster
<idiom>
هرکس هرچیزی را میتواند بدست بیاورد
combat cargo officer
افسر مسئول ترابری رزمی افسر مسئول بارگیری کالاهای رزمی
words of limitation
الفاظ تعیین کننده سهم هرکس در سند
leprechaun
جن کوچکی که هرکس انراگرفتارمیساخت گنجهای نهفته راپیدامیکرد
First come first served.
هرکس اول (زودتر ) بیاید زودتر کارش انجام می شود
maintenance of membership
هرکس حق اشتغال به کار دارد لیکن اگر عضو اتحادیهای باشدباید در صورت عضویت ان تازمان تعیین شده باقی بماندوالا شغلش را از دست خواهدداد
responsive
مسئول
responsible
<adj.>
مسئول
in charge
<adj.>
مسئول
liable
مسئول
answerable
مسئول
responsible
مسئول
frankpledge
مسئول
accountable
مسئول
warden
مسئول
data administrator
مسئول داده ها
cryptographer
مسئول رمز
to hold responsible
مسئول کردن
in charge
<idiom>
مسئول بودن
liable for damages
مسئول خسارات
cupola tender
مسئول کوره
furnace man
مسئول کوره
purchasing officer
مسئول خرید
officer in charge
افسر مسئول
officer on duty
افسر مسئول
wagon master
مسئول واگن
issue commissary
مسئول توزیع
supplies officer
مسئول مواد
to hold responsible
مسئول قراردادن
furnace attendant
مسئول کوره
lineman's plier
انبردست مسئول خط
undertaking
جواب گو مسئول
authoring system
سیستم مسئول
custodian
مسئول سرپرست
custodians
مسئول مرموزات
custodians
مسئول سرپرست
That's not my province.
من مسئول آن نیستم.
accountable
مسئول حساب
account
مسئول بودن
undertakers
جواب گو مسئول
helmsman
مسئول سکان
helmsmen
مسئول سکان
custodian
مسئول مرموزات
Not my department.
<idiom>
من مسئول نیستم.
undertaker
جواب گو مسئول
operations detachment
قسمت مسئول عملیات
officer in charge
افسر مسئول اجرا
ambulanceman
راننده یا مسئول آمبولانس
have a hand in
<idiom>
مسئول کاری شدن
be to blame
<idiom>
مسئول کارزشت بودن
captain of the top
مسئول گروه کار
tallyman
مسئول کنترل محموله
irresponsibly
بطور غیر مسئول
irresponsible
غیر مسئول نامعتبر
corespondent
مسئول جواب گویی
shipment sponsor
مسئول ارسال کالاها
courier transfer officer
افسر مسئول پیک
anchor detail
نفرات مسئول لنگر
cryptoguard
مسئول حفافت رمز
data base administrator
مسئول پایگاه داده ها
demolition firing party
گروه مسئول تخریب
demolition firing party
گروه مسئول انفجارخرج
shipment unit
یکان مسئول ارسال کالاها
range officer
افسر مسئول میدان تیر
detail officer
افسر مسئول گروه بیگاری
finger in the pie
<idiom>
دست داشتن ،مسئول بودن
establishing authority
مقام مسئول نیروهای اب خاکی
aircraft guide
مسئول هدایت هواپیما درفرودگاه
company secretary
مسئول مالی و حقوقی شرکت
make one's bed and lie in it
<idiom>
مسئول انجام کاری بودن
communication security custodian
مسئول وسایل تامین مخابراتی
tipstaff
مامور مسئول زندانیان دردادگاه
harbour master
مسئول بندر متصدی لنگرگاه
blast furnaceman
مسئول یا متصدی کوره بلند
brakeman
مسئول ترمز در تیم لوژسواری
beach unit
یکان مسئول اسکله یا خدمات ساحلی
courier transfer officer
افسر مسئول قسمت پیک ارتشی
coordinated procurement assigness
شعبه مسئول خرید کلی اماد
mensch
[انسان آراسته، بالغ، درستکار و مسئول]
to blame somebody for something
کسی را مسئول کارناقص
[اشتباه ]
کردن
interceptor controller
افسر مسئول پست استراق سمع
burdened
مسئول پرهیز از تصادم با کشتی دیگر
flight sister
افسر مسئول بهداشت و تغذیه هواپیما
proponents
مقام مسئول اموال یا اجرای کار
proponent
مقام مسئول اموال یا اجرای کار
self service
بدون مسئول توزیع سلف سرویس
self-service
بدون مسئول توزیع سلف سرویس
vouch
ضمانت کردن مسئول واقع شدن
officiant
کشیش شاغل و مسئول مجلس روحانی
ship's serviceman
مسئول کارهای دفتری وخدماتی ناو
general delivery
بخشی از ادارهی پست که مسئول اینگونهمراسلات است
eaves droper
مسئول بگوش ایستادن استراق سمع کننده
accountably
بطور مسئول چنانکه بتوان توضیح داد
test examiner
مسئول ازمایشات مهارت تخصصی و کارایی شغلی
treasurers
مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
beach organization
یکان مسئول اداره اسکله قسمت ساحلی
air defense artillery controller
مسئول کنترل عملیات توپخانه پدافند هوایی
treasurer
مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
section crew
دسته کارگران مسئول یک قسمت از راه اهن
section gang
دسته کارگران مسئول یک قسمت از راه اهن
security specialist
فردی که مسئول امنیت فیزیکی مرکز کامپیوتر است
cryptocustodian
مسئول نگهداری یا کار کردن یا انهدام وسایل رمز
fcc
CommunicationCommision Federalسازمان امریکایی مسئول منظم کردن ارتباطات
guardship
ناو یا کشتی نگهبان یا مسئول گشت زنی دریایی
dock receipt
رسیدی که مسئول لنگرگاه پس ازدریافت کالا صادر میکند
caveat emptor
یعنی خریدارخود مسئول بازرسی کالائی که می خرد میباشد
Would you call the head waiter, please?
لطفا ممکن است مسئول سرپیشخدمت را صدا کنید؟
communication security custodian
مسئول شمارش و تحویل و تحول و نگهداری وسایل تامین مخابراتی
boatswain
افسری که مسئول افراشتن بادبان ولنگر طنابهای کشتی است
boatswains
افسری که مسئول افراشتن بادبان ولنگر طنابهای کشتی است
caveat venditor
یعنی فروشنده مسئول معایب کالای فروخته شده میباشد
guinea pigs
کشتی مسئول بررسی مصون بودن منطقه حرکت ناو گروه
guinea pig
کشتی مسئول بررسی مصون بودن منطقه حرکت ناو گروه
custodians
فرد یا سازمانی که مسئول نگهداری و تعمیر داده ذخیره روی فلاپی دیسک ها
custodian
فرد یا سازمانی که مسئول نگهداری و تعمیر داده ذخیره روی فلاپی دیسک ها
necessity
درCL به حالاتی اطلاق میشودکه عامل عمل به علت عدم ازادی اراده مسئول اعمال خود نیست
internal telecommunications unions
یک دفتر نمایندگی با 156عضو متخصص از ملل متحدکه مسئول هم اهنگی بین المللی مسائل مربوط به ارتباطات دوربرد میباشد
embarkation officer
افسر مسئول بارگیری یا سوارشدن افسر نافر سوار شدن ستون
surrogates
نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
surrogate
نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
claims officer
افسر رسیدگی به شکایات افسر مسئول تنظیم ادعانامه ها
disclaimers
عبارتی که مربوط به بسیاری از محصولات نرم افزاری است و بیانگر مسئول نبودن فروشنده در قبال ضررهای تجاری متحمل شده بخاطراستفاده از محصول میباشد
disclaimer
عبارتی که مربوط به بسیاری از محصولات نرم افزاری است و بیانگر مسئول نبودن فروشنده در قبال ضررهای تجاری متحمل شده بخاطراستفاده از محصول میباشد
support command
فرمانده پشتیبانی یکان مسئول پشتیبانی
unaccountable
غیر مسئول غیر قابل توصیف
unaccountably
غیر مسئول غیر قابل توصیف
range section
قسمت مسئول مسافت یاب یاکار با دستگاه مسافت یاب دریک اتشبار
custodial guard
گروه محافظین ندامتگاه نگهبان ندامتگاه مسئول ندامتگاه
releasing officer
افسر مسئول ترخیص کالاها افسر ترخیص کننده پرسنل
tactical air controler
افسر کنترل عملیات هوایی مسئول مرکز کنترل هوایی
demolition guard
نگهبان منطقه تخریب مسئول حفافت منطقه تخریب
implied trust
امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
without recourse
عبارتی که درفهر نویسی اسناد قابل انتقال بکار می رود و به وسیله ان فهر نویس مسئوولیت خودرا در برابر فهر نویسان بعدی نفی میکند و تنها خودرا در برابر کسی که سند رابرایش صادر کرده است مسئول قرار میدهد
aeromedical unit
یکان تخلیه پزشکی هوایی یکان مسئول تخلیه پزشکی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com