English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
Not on your life ! هرگز توعمرم ( چنین کاری نخواهم کرد) !
Other Matches
i had never seen such a book من هرگز چنین کتابی ندیده ام
I never saw anything like it. من تا اکنون هرگز چنین چیزی را ندیده ام.
This was the one time he did such a thing and it proved to have fateful consequences. این تنها باری بود که او دست به چنین کاری زد و نتیجه اش فاجعه انگیز بود.
methought چنین بنظرم میرسد چنین می نماید
wellŠsuppose it is so خوب فرض کنیم چنین باشد فرضا چنین باشد
he says نخواهم رفت
i will not go نخواهم رفت
I wont budge an inch. من که از جایم تکان نخواهم خورد
I wont be bullied . Iwont cringe to power. I refuse to brow-beaten To use force(violence). زیر بار زور نخواهم رفت
i will do my possible هر چه از دستم براید کوتاهی نخواهم کرد
I wont buy it at this price . با این قیمت آنرا نخواهم خرید
nothing doing <idiom> مطمئنا هیچ ،من انجامش نخواهم داد
On my way home. . . اگر سرم راببرند امضاء نخواهم کرد
I shall not sign this contract in its present from (as it appears). این قرار داد را بصورت فعلی امضاء نخواهم کرد
when hell freezes over <idiom> هرگز
not for an instant هرگز
over one's dead body <idiom> هرگز
never هرگز
neer هرگز
ever- هرگز هیچ
nevermore هرگز دیگر
ever هرگز هیچ
nulipara زن هرگز نزاییده
Eternal (everlasting)life. ابدا" (هرگز ) !
never more هرگز دیگر
nonwinner هرگز برنده نشده
the jealouse never had tranquillity. <proverb> یسود هرگز نیاسود .
he has never seen a lion او هرگز شیر ندیده است
Better late then never. <proverb> تاخیر بهتر از هرگز است .
he never saw a lion او هرگز شیر ندیده است
I could never make her understand . هرگز موفق نشدم به او بفهمانم
that will be the day <idiom> چیزی که هرگز تکرار نخواهد شد
an impersonal deity خدایی که هرگز مجسم بصورت شخص نمیشود
THe flesh will never be separated from the finger . <proverb> گوشت هرگز از ناخن جدا نمى شود .
Better late than never. <proverb> دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است.
Never look a gift horse in the mouth. <proverb> دهان اسب پیشکشى را هرگز معاینه نکن .
Better late than never! <proverb> دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است!
A tale never loses in the telling . <proverb> یک یکایت هرگز با نقل گشتن کاسته نگردد.
maiden race مسابقه بین اسبهایی که هرگز برنده نشده اند
Borrowed garments never fit well . <proverb> لباس عاریه هرگز به خوبى اندازه نمى شود.
Time and tide wait for no man . <proverb> زمان و جریان آب هرگز منتظر کسى نمى مانند.
Two cas and a mouse , two wives in one house , two. <proverb> دو گربه و یک موش ,دو زن در یک خانه و دو سگ و یک استخوان هرگز سلوکشان نشود .
A watched pot never boils. <proverb> چون به قورى چشم دوزى هرگز بجوش نیاید .
Never put off till tomorrow what maybe done today. <proverb> آنچه امروز مىتوانى انجام دهى هرگز براى فردا مگذار.
i express my regret for it که چنین شد
such چنین
such یک چنین
likewise چنین
so چنین
sic چنین
like this چنین
thus چنین
it happened thaf چنین
exactly چنین است
beit so چنین باشد
i was given to understand چنین فهمیدم
be it so چنین باد
i imagine he is my friend چنین می پندارم
be it so چنین باشد
so said darius چنین گفت ....
secus نه این چنین
the report goes چنین گویند
methinks چنین مینماید
who said so? که چنین حرفی زد
such and such چنین و چنان
there is a rumour that چنین میگویند که
beit so چنین باد
amen چنین باد
Fate had so decreed . I t was so destined . قسمت چنین بود
perhaps so شاید چنین باشد
methinks بنظرم چنین میرسد
what [some] people would call [may call] <adj.> که چنین نامیده شده
meseems چنین بنظرم میرسد
it follows that..... چنین برمی اید که ....
that is not the case مطلب چنین نیست
it look as if چنین مینماید که گویی
semble چنین به نظر می رسد
is it not ایا چنین نیست
in that case حال که چنین است
so called که چنین نامیده شده
so-called که چنین نامیده شده
i express my regret for it پوزش میخواهم که چنین شد
to know the ropes راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن
torch کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
blow torch کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torching کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torches کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torched کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
ex-directory شخصی که چنین شمارهای را دارد
so to speak اگربتوان چنین چیزی گفت
Never! Not at all !! By no means !There is no such thing at all . Nothing of the sort. Nothing doing. ابدا"چنین چیزی نیست
scilicet از این چنین استنباط میشود.....
so and so اینکار وانکار چنین وچنان
so-and-so اینکار وانکار چنین وچنان
But fate decreed otherwise. اما قسمت چنین بود .
it promisews to be easy چنین مینماید که اسان است
such being the case حال که چنین است دراینصورت
is that so? ایا وا قعا چنین است
dedications قصدایجاد چنین تاسیسی استنباط گردد
coloratura خوانندهای که همراه چنین آهنگی میخواند
coloraturas خوانندهای که همراه چنین آهنگی میخواند
Such a thing does not exist at all . چنین چیزی اصلا" وجود ندارد
he pretended to be asleep چنین وانمود کرد که خواب است
so to peaking اگر بتوان چنین چیزی گفت
The story goes that … آورده اند که (چنین روایت کنند )…
dedication قصدایجاد چنین تاسیسی استنباط گردد
stringing خطوط خاتم کاری و منبت کاری
pence for any thing میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری
It was inappropriate to make such a remark . مناسبت نداشت چنین مطلبی اظهار گردد
No such a thing has been stipulated in the contract. درقرارداد چنین چیزی قید نشده است
sic علامت چاپی بمعنی عمدا چنین نوشته شده
Never spend money before you have earned it. هرگز قبل از پول درآوردن، پول خرج نکنید.
sickest علامت چاپی بمعنی عمدا چنین نوشته شده برانگیختن
sick علامت چاپی بمعنی عمدا چنین نوشته شده برانگیختن
the big three ترومن و استالین وهم چنین به انگلستان امریکا و شوروی اطلاق میشود
to take action to prevent [stop] such practices اقدام کردن برای اینکه از چنین شیوه هایی جلوگیری شود
glid تذهیب کاری [در زمینه فرش بوسیله نخ طلا، نقره و یا جواهرات. نوعی از این تذهیب کاری به صوفی بافی معروف است.]
The law prescribes a prison sentence of at least five years for such an offence. قانون کم کمش پنج سال حکم زندان برای چنین جرمی تجویزمی کند.
this day six months شش ماه بعد در چنین روزی جهت بیان امر غیر قابل وقوع بکار می رود
cruelty عقلا" قابل پیش بینی باشد . این چنین رفتاری معمولا" باعث صدورحکم طلاق میشود
imperialism استعمار طلبی سیاست مبتنی بر توسعه یک کشور تا حد یک امپراطوری ویا حفظ چنین قلمرویی درصورت وجود
immunity به طوری که توقیف و اعمال مجازات درمورد چنین ماموری ممکن نیست مگر به وسیله تحویل دادنش به دولت متبوع وی
If so, you've only yourself to blame. اگر چنین است، پس فقط تقصیر خودت است.
drilling pattern نمونه مته کاری الگوی مته کاری
if so اگر هست اگر چنین است
object code خروجی یک کامپایلر یا اسمبلرکه خود کد ماشینی قابل اجرابوده یا برای پردازش بیشتربه منظور تولید چنین کدی مناسب است کد مقصود برنامه مقصود
bill of rights منظور هرسندی است که در ان از حقوق و ازادیهای فردی و اجتماعی سخن به میان اید و معمولااین چنین سندی بعد ازانقلابات بزرگ و یا تغییررژیم و یا تغییر قانون اساسی وجود پیدا میکند
Safavid period دوران صفویه [اوج دوران شکوفایی فرش ایران که دیگر هرگز تکرار نشد. ایجاد کارگاه های بزرگ قالبافی اصفهان و کاشان تحولی شگرف به دنبال داشت و شاهکارهای آن هنوز در موزه های جهان جلوه گری می کند.]
adders مدار جمع دودویی که جمع دو ورودی را حساب میکند و خروجی وام گرفته را هم نشان میدهد ولی چنین ورودی ای را نمیپذیرد
adder مدار جمع دودویی که جمع دو ورودی را حساب میکند و خروجی وام گرفته را هم نشان میدهد ولی چنین ورودی ای را نمیپذیرد
mosaics موزاییک کاری معرق معرق کاری
plumbery سرب کاری کارخانه سرب کاری
tacit collusion حالتی که قیمت کالاهای دو کمپانی رقیب دران واحد بالا رود حتی درحالتی که چنین تبانی یی عملا" صورت نگرفته باشددادگاه ممکن است با توجه به قرینه بالا رفتن قیمت اقدامات بازدارنده را با قائل شدن به وجود ان معمول دارد
curries کاری
curry کاری
electroplating اب کاری
hypofunction کم کاری
effective کاری
intent on doing anything کاری
currie کاری
impotency کاری
feckful کاری
plastering گچ کاری
impotence کاری
malfunction کژ کاری
inaction بی کاری
malfunctions کژ کاری
plasterwork گچ کاری
under employment کم کاری
flower piece گل کاری
slobbery تف کاری
curry powders کاری
active کاری
curry powder کاری
parget گچ کاری
malfunctioned کژ کاری
work year سال کاری
work area ناحیه کاری
hours of business ساعتهای کاری
wood carving منبت کاری
hole punching منگنه کاری
graving کنده کاری
ultraism افراط کاری
forging چکش کاری
turnery منبت کاری
turnery تراش کاری
fretwork منبت کاری
surgical operation دست کاری
hunkerism محافظه کاری
frustrates بدل کاری
frustrating بدل کاری
studious to do a thing بکردن کاری
i will see sbout it یک کاری می کنم
drilling work مته کاری
afforestation جنگل کاری
dry farm دیم کاری
hypothyroidism کم کاری تیروئید
working storage حافظه کاری
workbench محیط کاری
hydrotreating هیدروژن کاری
workbenches محیط کاری
working set مجموعه کاری
workgroup گروه کاری
ingraving کنده کاری
trephine مته کاری
tessellation موزاییک کاری
punching منگنه کاری
workstation ایستگاه کاری
welding جوش کاری
workstations ایستگاه کاری
fiendishness تبه کاری
flagitiousness تبه کاری
finishing touches دست کاری
to reproach an act کاری را بد دانستن
compounding امیزه کاری
tinwork قلع کاری
pomiculture میوه کاری
farming اجاره کاری
joinery نازک کاری
folding machine دستگاه خم کاری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com