English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
forewing هریک از دوبال جلو حشرات چهار بال
Other Matches
dipteron حشرات دوبال
ballade قطعه منظومی مرکب از سه مصرع مساوی و متشابه ویک مصرع کوتاه تر که هریک از این چهار قسمت یک بیت ترجیع بند دارد
dipterous دوبال
cross-in-square [کلیسای معمول در رم شرقی با چهار گوشه و میدان و چهار طاق گهواره ای]
four poster تختخوابی که چهار تیر یادیرک در چهار گوشه دارد
trapezium چهار پهلو چهار ضلعی غیر منظم
quatrefoil چهار وجهی [این اصطلاح موقعی که یک نگاره و یا کل فرش از چهار قسمت کاملا قرینه بوجود آمده باشد، بکار می رود.]
quadrumana چهار دستان میمونهای چهار دست و پا
tetragonal دارای چهار زاویه چهار کنجی
quadrumvir انجمنی مرکب از چهار تن چهار نفری
tetrahedron جسم چهار سطحی چهار ضلعی
tetrapterous دارای چهار بال چهار جناحی
qyaternary چهار واحدی چهار عضوی
quadrangle چهار گوش چهار دیواری
quatrefoil چهار ترک چهار گوشه
quadrangles چهار گوش چهار دیواری
ilka هریک
each هریک از
whichsoever هر کدام که هریک که
apiece هرچیز هریک
either هریک ازدوتا
whichever هر کدام که هریک که
either one هریک ازدو
insecta حشرات
disinfestation دفع حشرات
exterminator دافع حشرات
insect vectors حشرات بیماری زا
entomotomy تشریح حشرات
insectifuge دفع حشرات
moths حشرات موذی
moth حشرات موذی
stinger نیش حشرات
exterminators دافع حشرات
wing threequarter هریک از دو مدافع کنار زمین
disinfestant ماده کشنده حشرات
flyblown الوده بتخم حشرات
nabid خانواده کک و ساس و حشرات
flyblow نوزاد حشرات ومگس
nabidae خانواده کک و ساس و حشرات
neuroptera حشرات عصبی الجناح
homopteran حشرات نیم بال
holometabolism دگردیسی کامل حشرات
gressorial وابسته به حشرات دونده
insect vectors حشرات ناقل بیماری
verminous پر از حشرات یا جانوران موذی
chrysalises شفیره حشرات جوانه
insectile در معرض هجوم حشرات
chrysalis شفیره حشرات جوانه
elytrum قاب یا بال حشرات
elytron قاب یا بال حشرات
stria نوار باریک هریک از خطوط موازی
can هریک از لولههای مجزا درمحفظه احتراق
cans هریک از لولههای مجزا درمحفظه احتراق
canning هریک از لولههای مجزا درمحفظه احتراق
vermin جانور افت حشرات موذی
disinfest حشرات موذی را دفع نمودن
lygus bug انواع حشرات کوچک مکنده
biocid قاطع حیات کشنده حشرات
stick هریک از سه میله عمودی کریکت چوبدست اسکی
full rubber حرکت هریک از این سطوح تااخرین حد ممکن
smudged ایجاد دود برای دفع حشرات
smudging ایجاد دود برای دفع حشرات
dactylus بند یا مفصل بزرگ پای حشرات
haustellum الت مکنده حشرات یاسخت پوستان
smudges ایجاد دود برای دفع حشرات
smudge ایجاد دود برای دفع حشرات
flies blow meat حشرات روی گوشت تخم میگذارند
leafhopper انواع حشرات ازراسته نیم بالان
verminate تولید حشرات یا جانوران موذی کردن
wing forward هریک از دومهاجم بیرون ردیف دوم یاسوم در تجمع
paedogenesis تولید مثل بوسیله نوزاد حشرات یا شفیره
acetabulum محل اتصال پای حشرات ببدن لولهء
lighted هریک از چراغهای رنگین که در مسابقه بجای پرچم بکارمی رود
lightest هریک از چراغهای رنگین که در مسابقه بجای پرچم بکارمی رود
metaprotein هریک از مشتقات پروتئین که از فعل وانفعال اسید وقلیابدست میاید
to halve two timbers دوتیر رادرهم جا انداختن بدانگونه که نیمی ازکلفتی هریک بریده شو
gammadion چلیپایی که برانتهای هریک ازچهارخطان ازطرف حرکت عقربه ساعت رس
rated power هریک از چند حدود تعیین شده توان توربین گاز
nereid هریک ازپنجاه حوری دریایی که دختران نروس بوده اند
light هریک از چراغهای رنگین که در مسابقه بجای پرچم بکارمی رود
imshi فروارده نفتی که برای راندن مگس و حشرات دیگربکارمیبرند
nundinal letter حرفی برای نامیدن هریک ازهشت روز بازار بکار میرفت
dimple هریک از 633 فرورفتگی کوچک رگی گوی گلف برای کاستن کشش در هوا
dimples هریک از 633 فرورفتگی کوچک رگی گوی گلف برای کاستن کشش در هوا
abc analysis طبقه بندی مخصوص کالاهای موجود درانبار که معمولابراساس قیمت موجودی هریک از اقلام تنظیم میگردد
Luddites هریک از کارگرانی که ماشینهای نساجی را چون نیاز به کارگر را کم میکردند درهم میشکستند آدمی که با دگرگونیهای فنی و صنعتی مخالف است
Luddite هریک از کارگرانی که ماشینهای نساجی را چون نیاز به کارگر را کم میکردند درهم میشکستند آدمی که با دگرگونیهای فنی و صنعتی مخالف است
touch judge هریک از داوران مامورمراقبت در طرفین زمین برای تماس توپ با زمین
lane مسیر هریک از دوندگان یاشناگران خط پرتاب ازاد مسیر گوی بولینگ خط شناگر
lanes مسیر هریک از دوندگان یاشناگران خط پرتاب ازاد مسیر گوی بولینگ خط شناگر
cutthroat بازی 3 نفره که هریک به نفع خود بازی میکند
haustellate دارای الت مکنده مربوط به حشرات مکنده مساعد برای مکیدن
sets of bill نسخ ثانی و ثالث و ..... برات که در انها به اصل اشاره وذکر میشود که هریک تازمانی قابل پرداخت هستندکه دیگری پرداخت نشده باشد
raided سیستم دیسک درایو سریع با فرفیت خطا, که ازچندین درایو که هریک ازبابت بررسی برای تشخیص خطا خواهد بود
raids سیستم دیسک درایو سریع با فرفیت خطا, که ازچندین درایو که هریک ازبابت بررسی برای تشخیص خطا خواهد بود
raiding سیستم دیسک درایو سریع با فرفیت خطا, که ازچندین درایو که هریک ازبابت بررسی برای تشخیص خطا خواهد بود
raid سیستم دیسک درایو سریع با فرفیت خطا, که ازچندین درایو که هریک ازبابت بررسی برای تشخیص خطا خواهد بود
quatre چهار
four چهار
tetrad چهار
quarter چهار یک
tetragon چهار بر
quartile چهار یک
quadruples چهار لا
quadruple چهار لا
quadrupling چهار لا
quadruped چهار پا
quadrilateral چهار بر
quadrupeds چهار پا
quadrate چهار یک
quadrilaterals چهار بر
quadrupled چهار لا
four pole چهار قطبی
double breasted کت چهار دکمه
four dimensional چهار بعدی
four way چهار لولهای
four o'clock ساعت چهار
tetrameter چهار وزنی
backfour چهار مدافع
four cycle چهار چرخه
cross legged چهار زانو
tetramerous چهار جزیی
tetrad چهار عنصری
tertramerous چهار جزئی
tetrasporous چهار هاگی
square dome چهار طاقی
tetrastich چهار بیتی
tetrastichous چهار جزیی
qyaternary چهار تایی
quatrefoil گل چهار گلبرگی
tetradactylous چهار پنجهای
tetrapod پروانه چهار پا
tetrahedron چهار وجهی
tetrahedral چهار وجهی
tetrahedral چهار ضلعی
tetraphyllous چهار برگه
tetragon چهار گوشه
tetragon چهار ضلعی
tetratomic چهار اتمی
tetravalent چهار فرفیتی
tetravalent چهار بنیانی
quadrangular چهار گوشه
the cardinal humours چهار ابگونه
the four seasons چهار فصل
point four اصل چهار
twice is دو دو تا چهار تا میشود
tetrasporic چهار هاگی
long legged چهار پایه
foursquare چهار ضلعی
quadrant چهار گوش
quadrant چهار یک دایره
quadrivalent چهار ارزشی
quadrivalent چهار بنیانی
tetrasyllabic چهار هجائی
quadrisyllabic چهار هجائی
quadrifid چهار شکافی
quadric چهار تایی
quadrate چهار گوش
quadraple چهار برابر
four way چهار راه
quadruplets چهار گانه
quad چهار گوش
quad چهار قلو
quadruple چهار گانه
squared چهار گوش
quadrilateral چهار جانبه
quadruple چهار تایی
squares چهار گوش
quadrilaterals چهار ضلعی
quadrupled چهار گانه
quads چهار قلو
quads چهار گوش
creep چهار دست و پا
quadruplet چهار گانه
square چهار گوش
squaring چهار گوش
gallop چهار نعل
galloped چهار نعل
Wednesday چهار شنبه
footstool چهار پایه
gallops چهار نعل
footstools چهار پایه
quadrilateral چهار ضلعی
quadripartite چهار جزئی
intersection چهار راه
intersections چهار راه
four عدد چهار
Wednesdays چهار شنبه
all fours چهار دست و پا
all eyes چهار چشمی
quadruples چهار تایی
quadrupling چهار گانه
quadruples چهار گانه
quadrilaterals چهار جانبه
quadrupled چهار تایی
quadrupling چهار تایی
close چهار گوشه
impales چهار میل کردن
diagonal قطر چهار ضلعی
the big four بزرگان چهار گانه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com