English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
rated power هریک از چند حدود تعیین شده توان توربین گاز
Other Matches
turboprop توربین گاز که دران توان بیشتری از توربین برای چرخاندن شفت ملخ نسبت به توربوفن گرفته میشود
delimitation تعیین حدود
demarcation تعیین حدود
demarcated تعیین حدود کردن
demarcates تعیین حدود کردن
demarcating تعیین حدود کردن
abound تعیین حدود کردن
limitation clause ماده تعیین حدود
peg تعیین حدود کردن
pegs تعیین حدود کردن
demarcate تعیین حدود کردن
delimit تعیین کردن حدود
delimited تعیین کردن حدود
delimiting تعیین کردن حدود
limitation clause عبارت تعیین حدود
delimits تعیین کردن حدود
hard sectored دیسک لرزانی که در ان سوراخهایی به منظور تعیین حدود هر قطاع یا بخش تعبیه و منگنه شده است
variable discharge turbine توربین گازی که جرم جریان ان توسط شیرها یا دریچه هایی کنترل میشود و قدرت توربین را با ارتفاع ومتغیرهای دیگر سازگارمیکند
power meter دستگاه اندازه گیری توان توان سنج وات متر
eight bit system کم توان که CPU آن می توان کلمات هشت بیتی را پردازش کند
ratings توان نامی توان قدرت
rating توان نامی توان قدرت
lsb رقم دودویی که محل سمت راست کلمه را اشغال میکند و کمترین توان دو را در کلمه دارد که معمولا معادل رو به توان صفر است
watts واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
watt واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
upper memory کیلو بایت از حافظه قرار گرفته بین حدود کیلوبایت و مگابایت . حافظه بیشتر بعد از حافظه معمول کیلوبایت است و قبل از حدود مگابایت
each هریک از
ilka هریک
A jars mouth may be stopped ,a mans cannot. <proverb> در کوزه را مى توان بست اما دهان آدمى را نمى توان بست.
whichsoever هر کدام که هریک که
either one هریک ازدو
whichever هر کدام که هریک که
apiece هرچیز هریک
either هریک ازدوتا
authentication تعیین نشانی تعیین معرف کردن
volt ampere meter دستگاه اندازه گیری توان فاهری توان فاهری سنج
mini کامپیوتر کوچک با محدوده توان پردازش و دستورات بیشتر از یک ریز کامپیوتر ولی قابل رقابت با سرعت یا توان کنترل داده کامپیوتر mainframe نیست
wing threequarter هریک از دو مدافع کنار زمین
cans هریک از لولههای مجزا درمحفظه احتراق
stria نوار باریک هریک از خطوط موازی
canning هریک از لولههای مجزا درمحفظه احتراق
can هریک از لولههای مجزا درمحفظه احتراق
default مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaults مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulting مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulted مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
stick هریک از سه میله عمودی کریکت چوبدست اسکی
full rubber حرکت هریک از این سطوح تااخرین حد ممکن
forewing هریک از دوبال جلو حشرات چهار بال
wing forward هریک از دومهاجم بیرون ردیف دوم یاسوم در تجمع
to halve two timbers دوتیر رادرهم جا انداختن بدانگونه که نیمی ازکلفتی هریک بریده شو
lighted هریک از چراغهای رنگین که در مسابقه بجای پرچم بکارمی رود
light هریک از چراغهای رنگین که در مسابقه بجای پرچم بکارمی رود
nereid هریک ازپنجاه حوری دریایی که دختران نروس بوده اند
lightest هریک از چراغهای رنگین که در مسابقه بجای پرچم بکارمی رود
metaprotein هریک از مشتقات پروتئین که از فعل وانفعال اسید وقلیابدست میاید
gammadion چلیپایی که برانتهای هریک ازچهارخطان ازطرف حرکت عقربه ساعت رس
turbines توربین
turbine توربین
nundinal letter حرفی برای نامیدن هریک ازهشت روز بازار بکار میرفت
impulse turbine توربین ضربهای
steam turbine توربین بخار
free turbine توربین ازاد
turbine wheel چرخ توربین
gas turbine توربین گاز
turbines توربین بخار
vane پره توربین
turbine blade پره توربین
turbine disc دیسک توربین
vanes پره توربین
turbine توربین بخار
internal combustion turbine توربین گازی
turbine blade تیغه توربین
water turbine توربین ابی
blade پره توربین
stream turbine توربین بخار
turbine nozzle شیپوره توربین
turbine rotor رتور توربین
turbine stage طبقه توربین
turbine vane تیغه توربین
axial flow turbine توربین محوری
axial flow impulse turbine توربین محوری
turbin casing بدنه توربین
turbin stator استاتور توربین
head race کانال هذایت اب به توربین
turbojet هواپیمای جت توربین دار
turbine governor تنظیم کننده توربین
high pressure turbin توربین فشار قوی
turbocar اتومبیل توربین دار
high head turbine توربین فشار قوی
impluse turbine توربین فشار ضربهای
combustor سیستم احتراق توربین
radial flow turbine توربین با جریان شعاعی
blades پره توربین ابی
reaction turbin توربین عکس العملی
reaction turbin توربین فشار زیاد
buckets تیغه گردنده توربین
reaction turbine توربین عکس العملی
bucket تیغه گردنده توربین
three shaft توربین گازی با سه شفت
low pressure turbine توربین فشار ضعیف
supersonic turbine توربین مافوق صوت
dimples هریک از 633 فرورفتگی کوچک رگی گوی گلف برای کاستن کشش در هوا
dimple هریک از 633 فرورفتگی کوچک رگی گوی گلف برای کاستن کشش در هوا
turbocharger موتور شارژ کننده توربین
tail race کانال هدایت اب از توربین به خارج
vaporizing combustor سیستم احتراق توربین گاز
turbojet engine موتور هواپیمای دارای توربین جت
dosimetry تعیین مقدار جذب شده دارو یاتشعشع اتمی ازمایش تعیین دوز جذب شده
turbos پیشوندی بمعنی توربینی ووابسته به توربین
turbo پیشوندی بمعنی توربینی ووابسته به توربین
turbogenerator دستگاه مولد برق دارای توربین
variable camber سطوح هادی گاز به داخل توربین
locates جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locating جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
located جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locate جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
abc analysis طبقه بندی مخصوص کالاهای موجود درانبار که معمولابراساس قیمت موجودی هریک از اقلام تنظیم میگردد
turboshaft توربین گاز برای دادن قدرت به شفت
reverse flow engine توربین گاز دارای کمپرسورجریان خطی یا محوری
axial flow turbine engine موتور توربین گاز باکمپرسور جریان خطی
variable stator توربین گازی با چند ردیف تیغه استاتور
turbofan دستگاه تهویه یا بادبزن متحرک بوسیله توربین
turborocket ترکیبات گوناگونی از توربین گاز و راکت در یک موتور
penstock لوله ایکه اب تحت فشار را به توربین میرساند
air priorities committee کمیته تعیین ارجحیت حمل ونقل هوایی یا تعیین ارجحیت حمل بار
turbo پیشوند برای وسایلی که توسط توربین گاز میچرخند
turbos پیشوند برای وسایلی که توسط توربین گاز میچرخند
bulb root وسیلهای که توسط ان تیغههای گردنده توربین به توپی متصل میشوند
Luddites هریک از کارگرانی که ماشینهای نساجی را چون نیاز به کارگر را کم میکردند درهم میشکستند آدمی که با دگرگونیهای فنی و صنعتی مخالف است
Luddite هریک از کارگرانی که ماشینهای نساجی را چون نیاز به کارگر را کم میکردند درهم میشکستند آدمی که با دگرگونیهای فنی و صنعتی مخالف است
touch judge هریک از داوران مامورمراقبت در طرفین زمین برای تماس توپ با زمین
lanes مسیر هریک از دوندگان یاشناگران خط پرتاب ازاد مسیر گوی بولینگ خط شناگر
lane مسیر هریک از دوندگان یاشناگران خط پرتاب ازاد مسیر گوی بولینگ خط شناگر
cutthroat بازی 3 نفره که هریک به نفع خود بازی میکند
waste gate مکانیزم کنترلی برای توربین گازهای خروجی موتورهای دارای توربوشارژر
ramjet موتور جت بدون کمپرسور و توربین که فقط با کمپرس هوا کار میکند
convoy routing تعیین مسیر کاروان دریایی تعیین مسیر حرکت ستون دریایی
residence time مدت زمانیکه قطرات کوچک سوخت در محفظه احتراق توربین گاز میمانند
about در حدود
precincts حدود
perambulation حدود
definition حدود
confining حدود
precinct حدود
limit حدود
scope حدود
confine حدود
module حدود
in the neighbourhood در حدود
modules حدود
well nigh در حدود
vicinity حدود
purview حدود
tether حدود
tethered حدود
tethers حدود
scantling حدود
ranged حدود
delimiting حدود
about <adv.> حدود
realms حدود
roughly <adv.> حدود
realm حدود
delimits حدود
range حدود
thereabouts در آن حدود
ranges حدود
delimited حدود
ambit حدود
definitions حدود
compass حدود
neighborhoods حدود
neiggourhood حدود
neighbourhood حدود
neighbourhoods حدود
tethering حدود
delimit حدود
well-nigh در حدود
retention area قسمتهایی از دیسک توربین دراطراف ریشه تیغه ها که تحت نیروی زیادی قرار دارند
back pressure turbine توربین بخاری که تمام بخارخروجی ان با فشار به داخل شبکه گرم کننده جذب میشود
radar locating تعیین محل نقاط یا هدفها به وسیله رادار تعیین محل توپهای دشمن به وسیله رادار
confidence limits حدود اطمینان
limit of fire حدود اتش
reaching وسعت حدود
confinement تحدید حدود
reach وسعت حدود
confidence limits حدود اعتماد
coextensive هم حدود وثغور
within cry در حدود صد ارس
vicinity در حدود در اطراف
with in ear shot در حدود صدا رس
limits of confidence حدود اطمینان
out- خارج از حدود
line حدود رویه
reaches وسعت حدود
reached وسعت حدود
thereabouts در حدود آن وقت
out خارج از حدود
lines حدود رویه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com