English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
ubi jus, ibi remedium هر جا حقی هست ضمانت اجرا هم هست هر جا حقی است حق استیفاء ان هم وجوددارد
Other Matches
sanction ضمانت اجرا
sanctions ضمانت اجرا
sanctioning ضمانت اجرا
sanctioned ضمانت اجرا
sanction مجوز جریمه ضمانت اجرا
sanctioning مجوز جریمه ضمانت اجرا
sanctions مجوز جریمه ضمانت اجرا
sanctioned مجوز جریمه ضمانت اجرا
take advantage استیفاء
demanding the fulfilment of a promise استیفاء
receiving استیفاء
vindication استیفاء
eyebolt پیچی که درانتهای ان سوراخ وجوددارد
pecuniary liability ضمانت ضمانت جبران خسارت
capacity to exercise obligations anddischarge rights اهلیت اداء استیفاء
estrogen ماده که بطورطبیعی درگیاهان وجوددارد ودارای اثرات حیاتی مشابه است
equitable estate در CL مرتهن بالقوه مالک عین مرهونه میشود و بعلاوه تاسیسی وجوددارد که به موجب ان می توان حق از گرو دراوردن ملک را از راهن سلب کرد
use and occupation عنوان دعوی که مالک علیه مستاجری که پس از انقضاء مدت اجاره ازملک استیفاء منفعت کردن به منظور مطالبه اجرت المثل این انتفاع و تصرف اقامه میکند
saddle point منطقه تعادل در تئوری بازیهاهنگامیکه ماکزیمم مینیمم هابا مینیمم ماکزیمم ها برابراست و استراتژی مطلق وجوددارد
standard تابعی که یک تابع که زیاد اجرا شود را اجرا میکند مثل ورودی صفحه کلید یا صفحه نمایش
standards تابعی که یک تابع که زیاد اجرا شود را اجرا میکند مثل ورودی صفحه کلید یا صفحه نمایش
asynchronous تابعی که جداگانه از برنامه اصلی اجرا میشود و وقتی اجرا میشود که یک موقعیتهای خاصی به وجود آمده باشند
simpler وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی
simplest وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی
simple وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی
negative acknowledgement کاراکتر کنترلی که ترمینال گیرنده در انتقال اطلاعات برای ترمینال فرستنده صادرمیکند تا اعلام کند که یک اشتباه انتقال در اخرین بلوک اطلاعات ارسال شده وجوددارد
okuns law براساس این قانون رابطه نزدیکی بین تغییرات نرخ بیکاری وافزایش تولید واقعی وجوددارد . اوکان نشان میدهد که در امریکا برای کاهش 1درصد نرخ بیکاری تولیدواقعی باید معادل 3درصدافزایش یابد
run دستوری که به کاربر امکان نوشتن نام برنامه ای که می خواهد اجرا کند یا دستور DOS ای که می خواهد اجرا کند میدهد
runs دستوری که به کاربر امکان نوشتن نام برنامه ای که می خواهد اجرا کند یا دستور DOS ای که می خواهد اجرا کند میدهد
operation ثباتی که حاوی در حین اجرا حاوی که اجرا باشد
warranty ضمانت
warranties ضمانت
warranty ضمانت
pledge [archaic] [guaranty] ضمانت
guarantee ضمانت
mainprise ضمانت
guaranty ضمانت
sponsion ضمانت
guaranteed ضمانت
guarantee ضمانت
sponsorship ضمانت
suretyship ضمانت
sponsored by به ضمانت
guarantees ضمانت
warranting ضمانت
bond ضمانت
warrant ضمانت
warranted ضمانت
warrants ضمانت
bail ضمانت
guaranty ضمانت
gurantee ضمانت
upon bail بقیه ضمانت
responsibilities ضمانت جوابگویی
responsibility ضمانت جوابگویی
bond پیوستگی ضمانت
bank guarantee ضمانت بانکی
assurance ضمانت وثیقه
bonded ضمانت شده
pledge وثیقه ضمانت
bank bond ضمانت بانکی
bailable قابل ضمانت
warranty ضمانت نامه
joint and several guarantee ضمانت تضامنی
irreplevisable ضمانت برندار
bail bond ضمانت نامه
irrepleviable ضمانت برندار
guarantees ضمانت کردن
guaranty ضمانت نامه
pledged وثیقه ضمانت
pledges وثیقه ضمانت
pledging وثیقه ضمانت
sponsoring ضمانت کردن
sponsor ضمانت کردن
fiduciary bond ضمانت شرافتی
contract guarantee ضمانت قرارداد
pecuniary liability ضمانت پولی
vouch ضمانت کردن
insure ضمانت کردن
warranties ضمانت نامه
limplied warranty ضمانت ضمنی
letter of indemnity ضمانت نامه
sponsors ضمانت کردن
guarantor ضمانت کننده
vouch for ضمانت کردن
bondholder ضمانت دار
guarantee period دوره ضمانت
guarantors ضمانت کننده
bilable ضمانت بردار
assurances ضمانت وثیقه
suretyship عقد ضمانت
express warranty ضمانت صریح
answers ضمانت کردن
answer ضمانت کردن
answering ضمانت کردن
answered ضمانت کردن
guarantee ضمانت کردن
guaranteed ضمانت کردن
warrent ضمانت یاتعهد کردن
stand surety for a person ضمانت کسی را کردن
joint bond تعهد یا ضمانت مشترک
act as surety کفالت یا ضمانت کردن
sanction ضمانت اجرایی قانون
sanctioned ضمانت اجرایی قانون
guaranteed شخص ضمانت شده
sanctioning ضمانت اجرایی قانون
warrants ضمانت کردن مجوز
bank guarantee ضمانت نامه بانکی
bailment رهایی به قید ضمانت
to stand surety for any one ضمانت کسیرا کردن
to go bail for any one ضمانت کسی راکردن
to bail out با ضمانت از زندان دراوردن
the watch is warranted ضمانت شده است
warrant ضمانت کردن مجوز
board exchange warranty ضمانت تعویض برد
warranting ضمانت کردن مجوز
warranted ضمانت کردن مجوز
guarantee شخص ضمانت شده
sanctions ضمانت اجرایی قانون
able to justify bail قادر به تقبل ضمانت
guarantees شخص ضمانت شده
bail تضمین ضمانت کردن
i guarantee his appearance من ضمانت می کنم که حاضرشود
it is not protected by sanctions ضمانت اجرایی ندارد
guaranteed ضمانت نامه تضمین کردن
tender guarantee ضمانت شرکت در مزایده یامناقصه
tender bonds ضمانت نامههای مناقصه یامزایده
guaranty تضمین ضمانت یا تعهد کردن
wage ضمانت حسن انجام کار
waged ضمانت حسن انجام کار
wages ضمانت حسن انجام کار
waging ضمانت حسن انجام کار
to vouch for any one's honesty ضمانت درستی کسی را کردن
guarantees ضمانت نامه تضمین کردن
guarantee ضمانت نامه تضمین کردن
average bond ضمانت نامه جبران خسارت
bid bond ضمانت شرکت در مناقصه یا مزایده
good performance guarantee ضمانت حسن انجام کار
open credit اعتبار بدون ضمانت نامه
pledgeor دهنده ضمانت یابیعانه یا قول
performance guarantee ضمانت حسن انجام کار
repayment guarantee ضمانت استرداد پیش پرداخت
sanction ضمانت اجرایی معین کردن
guarantee a contract اجرای قراردادی را ضمانت کردن
sanctioned ضمانت اجرایی معین کردن
sanctioning ضمانت اجرایی معین کردن
sanctions ضمانت اجرایی معین کردن
pledgor دهنده ضمانت یابیعانه یا قول
vouch ضمانت کردن مسئول واقع شدن
30% down payment against bank guaranty ۳۰ درصد پیش پرداخت در برابر ضمانت بانکی
local parole زندانی که به قید ضمانت محلی ازاد میشود
accommodation bill براتی که جهت کمک یا ضمانت فردی تهیه میگردد
del credere ضمانت فروشنده حق العمل کار نسبت به معتبر بودن خریدار
bareboat charter ضمانت نامه تضمین حرکت کشتی و پرداخت مخارج پرسنل ان
client side داده یا برنامهای روی کامپیوتر مشتری ونه روی سرور اجرا میشود مثلاگ یک برنامه java script روی جستجوگر و کاربر اجرا میشود و برنامه کربردی مشتری است یا داده ذخیره شده ریو دیسک سخت کابر است
warranted اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
warranting اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
warrants اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
warrant اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
to pass one's word for another از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
applications اجرا
application اجرا
performance اجرا
performances اجرا
executes اجرا
effect اجرا
run اجرا
execute اجرا
executed اجرا
executing اجرا
operation به اجرا
exercize اجرا
runs اجرا
implementation اجرا
ministration اجرا
feasance اجرا
implementation اجرا
effecting اجرا
effected اجرا
administration اجرا
administrations اجرا
accomplishment اجرا
execution اجرا
fulfilment اجرا
completion اجرا
consideration وجه التزام یا خسارت تادیه یاخسارت عدم انجام تعهد که در عقود و ایقاعات تعیین میشود و یا به طور کلی "ضمانت اجرای عقد و تعهد " عوض یا عوضین
considerations وجه التزام یا خسارت تادیه یاخسارت عدم انجام تعهد که در عقود و ایقاعات تعیین میشود و یا به طور کلی "ضمانت اجرای عقد و تعهد " عوض یا عوضین
assemble and go همگذاری و اجرا
practising اجرا کردن
accomplishable قابل اجرا
practises اجرا کردن
practise اجرا کردن
practicing اجرا کردن
executive officen گماشته اجرا
executory قابل اجرا
executive bailiff مامور اجرا
enforces به اجرا دراوردن
enforces اجرا کردن
enforced اجرا کردن
enforce به اجرا دراوردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com