Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
musical chairs
<idiom>
هر روز شخصی را سریککار گذاشتن
Other Matches
leave alone
<idiom>
راحت گذاشتن (شخصی)
f.drss
جامه شخصی که باتفتن شخصی دوخته درمجلس رقص بپوشند
subscriber
1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
subscribers
1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
lay off
<idiom>
به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
lid
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
run into
<idiom>
اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
lids
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
To leave behinde.
جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
to leave someone in the lurch
کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
personas
شخصی
private
شخصی
privates
شخصی
civilians
شخصی
civilian
شخصی
civil
شخصی
personae
شخصی
some one
شخصی
persona
شخصی
informal
شخصی
personal
شخصی
ones
شخصی
personable
شخصی
one
شخصی
personal error
خطای شخصی
private motive
غرض شخصی
personal property
اموال شخصی
personal exemptions
معافیتهای شخصی
personal property
مایملک شخصی
personal remarks
انتقادات شخصی
personal requirment
احتیاجات شخصی
personal ownership
مالکیت شخصی
personal income
درامد شخصی
personal influence
نفوذ شخصی
personal interest
نفع شخصی
personal motive
غرض شخصی
personal identity
هویت شخصی
personal outlays
هزینههای شخصی
personal constructs
سازههای شخصی
personal requirment
حوائج شخصی
personal right
حقوق شخصی
under one's belt
<idiom>
میل شخصی
self will
اراده شخصی
separate estate
اموال شخصی زن
self employed
کار شخصی
self-employed
کار شخصی
paraphernalia
اموال شخصی زن
on one's shoulders
<idiom>
مسئولیت شخصی
whoso
هر شخصی که باشد
whosoever
هر شخصی که باشد
hire out
<idiom>
اجاره شخصی
bomb scare
اطلاعتلفنیازوجودبمبدرمکانیتوسط شخصی
under one's thumb
<idiom>
زیرنظر شخصی
self intrest
نفع شخصی
personal saving
پس انداز شخصی
personal service
خدمت شخصی
personal service
ابلاغ شخصی
personal staff
ستاد شخصی
personalized form letter
فرم شخصی
personalty
اموال شخصی
private property
دارایی شخصی
proenomen
نام شخصی
self interest
نفع شخصی
self interest
غرض شخصی
A private car.
اتوموبیل شخصی
personal pronouns
ضمائر شخصی
individual foul
خطای شخصی
idols of the cave
اوهام شخصی
idiograph
نشان شخصی
ibm personal computer
IBکامپیوتر شخصی
backcourt foul
خطای شخصی
ea state in severalty
ملک شخصی
who
چه شخصی چه اشخاصی
by end
غرض شخصی
informal observations
مشاهدات شخصی
self-interest
نفع شخصی
personalty
دارایی شخصی
personal action
دعوی شخصی
somebody
یک شخص شخصی
personal pronoun
ضمیر شخصی
personal computers
کامپیوتر شخصی
particular good
عین شخصی
personal affairs
امور شخصی
personal computer
کامپیوتر شخصی
very own
<adj.>
خصوصی
[شخصی]
oomph
چاذبه شخصی
personal computing
محاسبات شخصی
passanger car
اتومبیل شخصی
personal effects
لوازم شخصی
mannerisms
اطوار واخلاق شخصی
fill (someone) in
<idiom>
جزئیات را به شخصی گفتن
mannerism
اطوار واخلاق شخصی
bunched income
درامد خدمات شخصی
self regard
حفظ منافع شخصی
toe the line
<idiom>
انجام وفایف شخصی
bye end
غرض شخصی قصدپنهان
self intrested
دربند نفع شخصی
self-interested
در بند نفع شخصی
unbeknownst
خارج از معلومات شخصی
valor
ارزش شخصی واجتماعی
unbeknown
خارج از معلومات شخصی
put in one's two cents
<idiom>
به شخصی نظریه دادن
play (someone) for something
<idiom>
به بازی گرفتن شخصی
to hold in d.
درتصرف شخصی داشتن
pin
شماره شناسایی شخصی
pinned
شماره شناسایی شخصی
pinning
شماره شناسایی شخصی
theatergoer
شخصی که مکرر به تئاترمیرود
author
شخصی که برنامه می نویسد
in one's best interest
به صلاح خود شخصی
self interested
در بند نفع شخصی
turn (someone) on
<idiom>
به هیجان آوردن شخصی
personal chattels
دارایی شخصی منقول
ibm personal computer system/
کامپیوتر ای بی ام سیستم شخصی 2
ibm personal computer xt
کامپیوتر شخصی ای بی ام مدل XT
personal property
دارایی شخصی منقول
valour
ارزش شخصی واجتماعی
individual income tax
مالیات بر درامد شخصی
personal income tax
مالیات بر درامد شخصی
individualization of punshment
شخصی کردن مجازاتها
onother's money
پول شخصی دیگر
With my own capital .
با سرمایه شخصی خودم
paraphernal
وابسته به دارایی شخصی زن
owns
شخصی مال خودم
personal identification number
شماره شناسایی شخصی
owning
شخصی مال خودم
owned
شخصی مال خودم
ibm personal computer at
کامپیوتر شخصی ای بی ام مدل AT
mend one's ways
<idiom>
اثبات عادت شخصی
own
شخصی مال خودم
in one's hair
<idiom>
عصبانی کردن شخصی
duffle bag
کیسه لوازم شخصی
private property
دارایی شخصی بلامعارض
personalize
جنبه شخصی دادن به
home use entry
اعلامیه مصرف شخصی
privy seal
مهر شخصی پادشاه
pocket expenses
هزینه مختصر شخصی
woodworth personal data sheet
پرسشنامه اطلاعات شخصی وودورث
ex gratia
به خاطر میل یا علاقهی شخصی
commercial type vehicle
خودروی تجارتی خودروهای شخصی
chattel
مال منقول دارایی شخصی
operators
شخصی که با کامپیوتر کار میکند
operator
شخصی که با کامپیوتر کار میکند
ex-directory
شخصی که چنین شمارهای را دارد
lifeguard
نجات غریق محافظ شخصی
pc 00
IBریزکامپیوتر سازگار باکامپیوتر شخصی XT
personal disposable income
درامد قابل تصرف شخصی
personal computing
استفاده ازیک کامپیوتر شخصی
To have selfish motives . to have an axe to grind.
غرض شخصی ( خصوصی ) داشتن
chew out (someone)
<idiom>
به شدت سرزنش کردن (شخصی)
close to home
<idiom>
به احساسات شخصی نزدیک شدن
self revelation
افشاء افکار واحساسات شخصی
ibm pc compatible computer
کامپیوتر شخصی سازگار باای بی ام
commercial water movement
حمل و نقل با کشتیهای شخصی
lifeguards
نجات غریق محافظ شخصی
stentor
شخصی که صدای بلندی دارد
self help
اعاشه از راه کار شخصی
self-help
اعاشه از راه کار شخصی
disposable income
درامد شخصی پس از مالیات و بیمه
accessor
شخصی که به داده دسترسی دارد
pim
برنامه مدیریت اطلاعات شخصی
lightplane
هواپیمای شخصی کوچک وسبک
lowerclassman
شخصی که از طبقه پایین است
analysts
شخصی مسئلهای را بررسی میکند
analyst
شخصی مسئلهای را بررسی میکند
personal information manager
برنامه مدیریت اطلاعات شخصی
vectra pc tm
IBریزکامپیوتر سازگار باکامپیوتر شخصی AT
tandy model 000hl
IBکامپیوتر شخصی سازگار باریزکامپیوتر XT
crackpot
<idiom>
شخصی خنثی وبی اهمیت
put one's own house in order
<idiom>
سروسامان دادن کار شخصی
pin down
<idiom>
اجبار شخصی دربیان واقعیت
take for
<idiom>
اشتباه شخصی برای چیزی
callers
شخصی که تقاضای تماس دارد
caller
شخصی که تقاضای تماس دارد
take to the cleaners
<idiom>
همه پولهای شخصی رابردن
pull the rug out from under
<idiom>
بهم ریختن نقشه شخصی
let (someone) have it
<idiom>
شخصی را به سختی صدمه زدن
talk shop
<idiom>
درموردکار شخصی صحبت کردن
wear down
<idiom>
زوار شخصی ازخستگی در رفتن
consulting
شخصی که نصیحات تخصصی میدهد
message
اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
names
کلمه فراخوانی شخصی یا چیزی
name
کلمه فراخوانی شخصی یا چیزی
square peg in a round hole
<idiom>
شخصی که مناسب کاری نباشد
stand up and be counted
<idiom>
گفتن نظر شخصی درجمع
sender
شخصی که پیام ارسال میکند
fair-weather friend
<idiom>
شخصی که تنها دوست است
get a grip of oneself
<idiom>
کنترل کردن احساسات شخصی
It's for my personal use.
برای استفاده شخصی است.
copy for private use
نسخه برای استفاده شخصی
messages
اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
senders
شخصی که پیام ارسال میکند
pirate
شخصی که چیزی را کپی میکند و می فروشد
pirates
شخصی که چیزی را کپی میکند و می فروشد
pirating
شخصی که چیزی را کپی میکند و می فروشد
make ends meet
<idiom>
باپول شخصی گذران روزگار کردن
pirated
شخصی که چیزی را کپی میکند و می فروشد
butt of a joke
هدف یا علت جوکی
[مانند شخصی]
werewolf
شخصی که تبدیل به گرگ شده باشد
spotlights
شخصی که در زیرنورافکن صحنه نمایش قرارگرفته
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com