English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
base circle هر قسمت اریب از یک سیلندر دایره مبنا
Other Matches
base section رسد مبنا قسمت پایه قسمت تحتانی
branches دایره قسمت
branch دایره قسمت
cylinder block boring machine دستگاه سوراخ کننده بدنه سیلندر ماشین مته بلوک سیلندر
choke bore روکشی برای سوراخ کردن یاتراش دادن داخل سیلندر که قسمت بالای ان دارای قطری کمتر از قطر اصلی سیلندرمیباشد
petticoats قسمت خارج از بزرگترین دایره هدف
petticoat قسمت خارج از بزرگترین دایره هدف
cellular unit یکان قسمت به قسمت یکان مبنا
actuating cylinder سیلندر پیستون عمل کننده سیلندر محرک
compensating port مدخلی در سیلندر اصلی ترمزکه در مواقعی که از ترمزاستفاده نمیشود سیلندر چرخ را به تانک روغن متصل کرده و از انبساط سیال در اثرگرما و نهایتا در گیر شدن ترمزها جلوگیری میکند
flat twin engine موتور بوکسر دو سیلندر موتور سیلندر متقابل با دوسیلندر
epicycloid منحنی ترسیم شده بر نقطهای درمحیط دایره ثابتی که درخارج دایره بچرخد
quadrant ربع دایره یک چهارم طول قوس دایره
epicycle دایرهای که مرکزش روی محیط دایره بزرگتری است ودر مدار دایره بزرگتری حرکت میکند
butt ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butted ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butts ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
cylinder سیلندر
cylinders سیلندر
ecphora پیش آمدگی [طرحی که یک قسمت روی قسمت دیگر قرار بگیرد.]
terne ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
quartersaw الوار رابچهار قسمت بریدن چوپ را بچهار قسمت اره کردن
terneplate ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
shuttling حمل قسمت به قسمت یکانها ووسایل با استفاده از تعدادمعینی خودرو
plank قسمت مهم مرام سیاسی قسمت اصلی یک روش فکری
single acting cylinder سیلندر یک طرفه
gas cylinder سیلندر گاز
cylinder liner بوش سیلندر
cylinder pad پایه سیلندر
cylinder block بلوک سیلندر
double acting cylinder سیلندر دوطرفه
cylinder capacity حجم سیلندر
cylinder fins تیغههای سیلندر
cylinder capacity فضای سیلندر
oxygen cylinder سیلندر اکسیژن
gas bubbler سیلندر گاز
swept volume حجم سیلندر
liner بوش سیلندر
two cylinder engine موتور دو سیلندر
liners بوش سیلندر
six cylinder engine موتور شش سیلندر
pump barrel سیلندر تلمبه
pump cylinder سیلندر پمپ
bottled gas گاز سیلندر
single cylinder engine موتور یک سیلندر
gas from cylinder گاز سیلندر
long bone که شامل یک قسمت استوانهای و دو قسمت برجسته در انتها میباشند
eight cylinder engine موتور هشت سیلندر
drum درام سیلندر استوانه
bore قطر داخلی سیلندر
bores قطر داخلی سیلندر
drummed درام سیلندر استوانه
gas cylinder valve شیر سیلندر گاز
cylinder flange فلانج یا لبه سیلندر
cylinder jacket استری داخل سیلندر
opposed piston engine موتور سیلندر روبرو
cylinder gas گاز داخل سیلندر
cylinder skirt حاشیه یا دامنه سیلندر
cross disbursing انتقال اعتباراز یک قسمت به قسمت دیگرتبدیل اعتبارات
grade line خط مبنا
benchmarks مبنا
radix مبنا
benchmark مبنا
basis مبنا
datum مبنا
datum line خط مبنا
datum deck پل مبنا
base line خط مبنا
compressed gas cylinder سیلندر محتوی گاز متراکم
balanced actuator سیلندر پیستون محرک هیدرولیکی
actuator سیلندر پیستون عمل کننده
section قسمت قسمت کردن برش دادن
sections قسمت قسمت کردن برش دادن
velocity stacks لوله ورود هوای مساوی به هر سیلندر
reference cell پیل مبنا
reference piece توپ مبنا
base rate تعرفه مبنا
datum سطح مبنا
reference point نقطه مبنا
base piece توپ مبنا
datum plane افق مبنا
radix complement مکمل مبنا
base rate نرخ مبنا
basis مبنا بنیاد
base rates تعرفه مبنا
radix point نقطه مبنا
reference electrode الکترود مبنا
base rates نرخ مبنا
range منحنی مبنا
design speed سرعت مبنا
reference phase فاز مبنا
basic load بار مبنا
base piece قبضه مبنا
base point نقطه مبنا
base price قیمت مبنا
basic price قیمت مبنا
base speed سرعت مبنا
basic capacity گنجایش مبنا
ranged منحنی مبنا
flat paint رنگ مبنا
bench mark نشانه مبنا
base unit یکان مبنا
basis price قیمت مبنا
basing rate نرخ مبنا
base peak پیک مبنا
flash color رنگ مبنا
outline plan طرح مبنا
base address آدرس مبنا
chart base چارت مبنا
ranges منحنی مبنا
base period زمان مبنا
bottom plate صفحه مبنا
base mortar قبضه مبنا
foundation پایه مبنا
base camp پایگاه مبنا
base mortar خمپاره مبنا
base map نقشه مبنا
base number عدد مبنا
slants کج اریب
transverse اریب
skews اریب
bias اریب
sidles اریب
sidled اریب
sidle اریب
biased اریب
biases اریب
skew اریب
oblique اریب
skewed اریب
diagonal اریب
loxodrome خط اریب
skewing اریب
slanted کج اریب
slant کج اریب
bevel اریب
betwixt edge یخ اریب
elevation تراز از سطح مبنا
range تغییر کردن خط مبنا
elevations تراز از سطح مبنا
base line end station ایستگاه انتهایی خط مبنا
base stock control کنترل موجودی مبنا
ranges تغییر کردن خط مبنا
ranged تغییر کردن خط مبنا
base symbol علایم قراردادی مبنا
absolute paths مسیر نسبت به یک مبنا
askew چپ چپ اریب وار
skew throat گلوی اریب
sidelong بطور اریب
slopewise اریب وار
skew ailcron شهپر اریب
slap pass پاس اریب
skews اریب دار
slanting اریب سرازیر
skews اریب گذاردن
skewing اریب گذاردن
thwartwise بطور اریب
skew اریب دار
tent stitch کوک اریب
skew weir سرریز اریب
slantingly از راه اریب
skewing اریب دار
wry اریب شدن
off plmb اریب ناراست
to an overthwart بطور اریب
to out bias اریب بریدن
skew اریب گذاردن
crosscut اریب بریدن
oblique section مقطع اریب
betwixt edge اریب کردن
bevel سطح اریب
wryly اریب شدن
cant رویه اریب
at an overthwart بطور اریب
oblique section برش اریب
kitty corner مورب اریب
plaiting اریب بافی
out of plumb اریب ناراست
bevel :اریب کردن
mixed radix notation نشان گذاری امیخته مبنا
quadrant ربع دایره ربع محیط دایره
cross-springer [دنده اریب در طاق]
drop-point slating سنگ شیروانی اریب
cornerways بطور اریب مورب
inclined barrel arch [طاق گهواره ای اریب]
clock skew اریب زمان سنجی
biteuro chagi ضربه پا بطرف اریب
deskew اریب زدایی کردن
scissor junction چهارراه کج همبر اریب
biased آنچه اریب دارد
thwartwise بطور متقاطع اریب
bevel sawing اره کاری اریب
slants سطح اریب شیب
broadsides لیزخوردن اریب در سر پیچ
broadside لیزخوردن اریب در سر پیچ
slanted سطح اریب شیب
slant سطح اریب شیب
oblique cone مخروط اریب [ریاضی]
cornerwise بطور اریب مورب
fanfold یک قسمت به یک جهت قسمت دیگر در جهت مخالف تا کاغذ به طور مناسب در چاپگر قرار گیرد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com