English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
so many menŠso many minds هر چه اشخاص بیشتر
Other Matches
You have to watch your diet more [carefully] and get more exercise. شما باید بیشتر به تغذیه خود توجه و بیشتر ورزش بکنید.
bandwidth صفحه تصویرهای با resolution بیشتر پیکسل در فضای بیشتری نمایش میدهد و به ورودی سریع و پهنای بلند بیشتر نیاز دارند
person perception ادراک اشخاص
great persons اشخاص بزرگ
few men اشخاص کمی
artificial persons اشخاص حقوقی
displaced persons اشخاص پناهنده
omnium gatherum مجموعه اشخاص
these people این اشخاص
personae اشخاص یک کتاب
personas اشخاص یک کتاب
many persons خیلی اشخاص
natural persons اشخاص طبیعی
persona اشخاص یک کتاب
knowledge of persons شناسایی اشخاص
many people خیلی اشخاص
many a man بسا اشخاص
drives چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
drive چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
to suck eggs اشخاص ازموده ترازخودراپنددادن
criss-crosses امضای اشخاص بیسواد
criss-crossing امضای اشخاص بیسواد
adhominem حمله یا اعتراض به اشخاص
withindoors اشخاص داخل منزل
blacklist صورت اشخاص بدحساب
blacklisted صورت اشخاص بدحساب
blacklisting صورت اشخاص بدحساب
blacklists صورت اشخاص بدحساب
criss-crossed امضای اشخاص بیسواد
criss-cross امضای اشخاص بیسواد
offences against persons جرائم بر علیه اشخاص
panel صورت اسامی اشخاص
dog paddle شنای اشخاص مبتدی
inter alia میان اشخاص دیگر
play off <idiom> رفتار مختلف با اشخاص
panels صورت اسامی اشخاص
through the grapevine <idiom> از اشخاص دیگری پرسیدن
sucker list <idiom> لیستی از اشخاص ساده لوح
interested parties اشخاص ذی نفع یا علاقه مند
he is not of that type ازان قبیل اشخاص نیست
high-powered مرکب از اشخاص بلندپایه و قدرتمند
subjects of international law اشخاص حقوق بین الملل
common touch استعدادایجاد حس همدردی وتعاون در اشخاص
lonely hearts اشخاص مجرد و خواهان مصاحب
apportionment تقسیم پولی بین اشخاص ذی نفع
round up جمع اوری اشیا یا اشخاص پراکنده
dais سکوب مخصوص جلوس اشخاص برجسته
intelligentsia اشخاص با هوش و خردمند طبقه روشنفکر
One must not judge by appearances . بظاهر اشخاص نباید قضاوت کرد
anachronism اشتباه در ترتیب حقیقی وقایع و فهور اشخاص
get one's own way <idiom> اجبار اشخاص برای انجام هر کاری که تو میخواهی
mixed laws قوانین مربوط به اشخاص واموال economy mixed
anachronisms اشتباه در ترتیب حقیقی وقایع و فهور اشخاص
covenantor اجتماع اشخاص هم پیمان برای انجام کاری
damage صدمهای که به اشیا ونه اشخاص وارد شود
acidosis فساد خون در اشخاص مبتلا به بیماری قند
personals بندهایی از روزنامه که درباره اشخاص خصوصی نوشته میشود
credit union موسسهای که به اشخاص کم درامد وام های کوچکی میدهد
infant در CL به طور کلی به اشخاص کمتر از 12 سال گفته میشود
camp follower اشخاص غیر نظامی که همراه قشون حرکت میکنند
bouncer ماموری که درنمایش هاوغیره اشخاص اخلالگر راخارج میکند
infants در CL به طور کلی به اشخاص کمتر از 12 سال گفته میشود
bouncers ماموری که درنمایش هاوغیره اشخاص اخلالگر راخارج میکند
camp followers اشخاص غیر نظامی که همراه قشون حرکت میکنند
character actor هنرپیشه ای که نقش اشخاص نابهنجار یاعجیب و غریب را بازی میکند
character actors هنرپیشهای که نقش اشخاص نابهنجار یاعجیب و غریب را بازی میکند
governess زنی که موافبت بچه یا اشخاص جوان را بعهده میگیرد زن حاکم
governesses زنی که موافبت بچه یا اشخاص جوان را بعهده میگیرد زن حاکم
vampires روح تبه کاران وجادوگران که شب هنگام ازقبربیرون امده و خون اشخاص رامیمکد
vampire روح تبه کاران وجادوگران که شب هنگام ازقبربیرون امده و خون اشخاص رامیمکد
talent scout کسیکه اشخاص لایق وذیفن رابرای کار مخصوصی کشف واستخدام کند
restricting محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restrict محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricts محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
talent scouts کسیکه اشخاص لایق وذیفن رابرای کار مخصوصی کشف واستخدام کند
feather-bedding مقصود حقوقی است که به اشخاص بی علاقه به کار یا کسانی که از کارمی دزدند پرداخت میشود
feather bedding مقصود حقوقی است که به اشخاص بی علاقه به کار یا کسانی که از کارمی دزدند پرداخت میشود
ether مایع سبکی که ازتقطیر الکل و جوهرگوگردبدست میایدو برای بیهوش کردن اشخاص بکارمی رود
utilitarianism بر اساس این مکتب معیار سنجش همه چیزحداکثر خوبی و فایده برای حداکثر تعداد اشخاص است
parting salute سلام نظامی با توپ و غیره برای عزیمت اشخاص سلام بدرقه
pork barrel برنامه دولتی دارای منافع مادی برای اشخاص تصویب کننده ان یا برای دولت
furthering بیشتر
more and more هی بیشتر
more than بیشتر از
furthers بیشتر
more بیشتر
large adv بیشتر
furthered بیشتر
as much as possible هر چه بیشتر
for the most part بیشتر
mainly بیشتر
as early aspossible هر چه بیشتر
it is mostly iron بیشتر
the more بیشتر
the more better the best هر چه بیشتر
further بیشتر
principally بیشتر
mostly بیشتر
rather بیشتر
in the main بیشتر اصلا
no more نه دیگر [بیشتر]
more and more بیشتر ازبیشتر
no longer نه بیشتر [زمانی]
rather ... than بیشتر ...تا [ترجیحا ... تا]
most people بیشتر مردم
the most that i can do بیشتر انها
The more the better . هر چه بیشتر بهتر
most of them بیشتر انها
not any more دیگر نه [بیشتر نه]
over crowding بیشتر باشد
better نیکوتر بیشتر
further information آگاهی بیشتر
to overcomein number بیشتر بودن از
hypercard یات بیشتر
so many menŠso many minds عقیده بیشتر
better part قسمت بیشتر
above average <adj.> بیشتر از حد متوسط
above-average <adj.> بیشتر از حد متوسط
over-average <adj.> بیشتر از حد متوسط
surviver بیشتر عمرکننده
the many بیشتر مردم
major بیشتر اعظم
majored بیشتر اعظم
majoring بیشتر اعظم
by superir wisdom با خرد بیشتر
oddson بیشتر محتمل
outshining بیشتر درخشیدن
outshone بیشتر درخشیدن
outshines بیشتر درخشیدن
multichannel با بیشتر از یک کانال
outstand بیشتر ایستادن
nine times out ten بیشتر اوقات
outsit بیشتر نشستن از
outshine بیشتر درخشیدن
outvotes بیشتر رای بردن از
outbidded بیشتر توپ زدن از
outbid بیشتر توپ زدن از
outvoted بیشتر رای بردن از
as soon as possible بزودی هرچه بیشتر
at full pelt با شتاب هر چه بیشتر سراسیمه
it consists mainly بیشتر عبارت است از
more the merrier <idiom> هرچی بیشتر بهتر
extensive cultivation کار وسرمایه بیشتر
outlives بیشتر دوام اوردن
outlived بیشتر دوام اوردن
outlives بیشتر زنده بودن از
full drive باشتاب هرچه بیشتر
outliving بیشتر زنده بودن از
he makes most noise او از همه بیشتر صدا یا
outbidding بیشتر توپ زدن از
outlive بیشتر دوام اوردن
outvoting بیشتر رای بردن از
norther بیشتر بطرف شمال
outlived بیشتر زنده بودن از
put someone's best foot forward <idiom> بیشتر تلاش کردن
outbids بیشتر توپ زدن از
outlasts بیشتر طول کشیدن از
outlasting بیشتر طول کشیدن از
overlive بیشتر زنده بودن از
outstand بیشتر تحمل کردن
outwork بیشتر کار کردن از
outlasted بیشتر طول کشیدن از
outwear بیشتر دوام کردن
outlast بیشتر طول کشیدن از
ahead دارای امتیاز بیشتر
outwalk بیشتر راه رفتن از
roundabout production تولید با کارائی بیشتر
read mostly memory حافظه بیشتر خواندنی
outvote بیشتر رای بردن از
outlive بیشتر زنده بودن از
outwatch بیشتر بیدار ماندن از
outliving بیشتر دوام اوردن
mare مادیان 4 ساله یا بیشتر
like nowhere else <adv.> بیشتر از هر جای دیگر
mares مادیان 4 ساله یا بیشتر
I am over 50 years old. من ۵۰ سال بیشتر دارم.
semidouble دارای گلبرگهای بیشتر از معمول
full pelt با شتاب هرچه بیشتر سراسیمه
at full speed با تندی هر چه بیشتر بسرعتی هر چه تمامتر
transuranic دارای عدداتمی بیشتر از اورانیم
overloads تقاضا بیشتر از توانایی وسیله
transuranium دارای عدداتمی بیشتر از اورانیم
multi در معنای زیاد یا بیشتر از یکی
multi- در معنای زیاد یا بیشتر از یکی
It tends to be blue . It is bluish. بیشتر برنگ آبی می زند
overloaded تقاضا بیشتر از توانایی وسیله
overload تقاضا بیشتر از توانایی وسیله
It does more harm than good . ضررش از نفعش بیشتر است
overpoise مهمتر بودن از بیشتر نفوذ داشتن از
half century 05 امتیاز یا بیشتر توپزن درمسابقه کریکت
compound parry دفع شمشیر حریف با دو حرکت یا بیشتر
composer آهنگ ساز [بیشتر موسیقی کلاسیک]
more frequently than ever <adv.> نسبت به سابق خیلی بیشتر اوقات
i life that better انرا بیشتر از همه دوست دارم
man up بازی با یک نفر بیشتر از تعدادافراد حریف
ness on his part این بیشتر بواسطه کمرویی است
peter penny زکات سالیانه که بیشتر به پاپ میداند
excess cover treaty قرارداد پوشش بیمهای ضایعات بیشتر
Cut a little more off the back. یک کمی بیشتر عقب را کوتاه کنید.
queued افزودن داده یا کار بیشتر به انتهای صف
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com