Dictiornary-Farsi | هر چه این ریخته او جمع کرده. | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
He has collected what the other person. <proverb>	هر چه این ریخته او جمع کرده.


Search result with all words

potted	کوزه کرده ذدزفرف ریخته
Other Matches

scarf joint	جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
burgers	تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
burger	تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
swiss steak	گوشت خرد کرده مخلوط با اردوچاشنی سرخ کرده
I have a tooth abscess.	دندانم ماده کرده ( چرک کرده )
mis run casting	ریخته گری ناقص ریخته گری نادرست
ladle crane	جراثقال پاتیل ریخته گری جراثقال چمچه ریخته گری
best gold	تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
besprent	ریخته
brass founder	ریخته گر
moulder	ریخته گر
disorganized	در هم ریخته
cast copper	مس ریخته گی
foundering	ریخته گر
metal founder	ریخته گر
foundry man	ریخته گر
caster	ریخته گر
foundered	ریخته گر
founder	ریخته گر
founders	ریخته گر
casting	ریخته گی
hot topping	ریخته گی
skinning	پوسته ریخته گی
sheet asphalt	اسفالت ریخته
wild and woolly	درهم ریخته
found	ریخته گری
founds	ریخته گری
moulding	ریخته گری
potted	در کوزه ریخته
skin	پوسته ریخته گی
skinned	پوسته ریخته گی
skins	پوسته ریخته گی
group casting	ریخته گری
iron foundry	ریخته گی اهن
investment foundry	ریخته گی بسته
casting	قطعه ریخته گی
casting	ریخته گری
precast	پیش ریخته
molten	ریخته ریختگی
foundries	ریخته گری
foundry	ریخته گری
investment castings	ریخته گی بسته
cast concrete	بتن ریخته گی
chuted concrete	بتن ریخته گی
castellated nut	مهره ریخته گی
cast metal	فلز ریخته گی
cast glass	شیشه ریخته گی
founding	ریخته گری
cast crystal	بلور ریخته
cast steel	فولاد ریخته گی
investment castings process	فرایند ریخته گی بسته
foundry sand	ماسه ی ریخته گری
non ferrous casting	قطعه ریخته گی غیراهنی
group teaming	ریخته گری گروهی
foundry pit	چاله ریخته گری
iron casting	ریخته گری اهن
mold	قالب ریخته گری
forge	ریخته گری فلز
forges	ریخته گری فلز
foundry practice	تکنیک ریخته گری
investment castings	قطعات ریخته گی بسته
ingot casting	ریخته گری شمش
injection molding	ریخته گری تزریقی
foundry pit	جهنم ریخته گری
olio	مخلوط چیزدرهم ریخته
pig	قالب ریخته گری
compression molding	ریخته گری فشاری
pig	اهن تازه ریخته
pigs	قالب ریخته گری
pigs	اهن تازه ریخته
loam castings	ریخته گری شنی
jakes	اشغال درهم ریخته
moulds	قالب ریخته گری
moulded	قالب ریخته گری
mould	قالب ریخته گری
molds	قالب ریخته گری
tumultuous	شلوغ بهم ریخته
plaster cast	ریخته گری گچی
plaster casts	ریخته گری گچی
molded	قالب ریخته گری
machinery castings	ریخته گری ماشینی
composite casting	ریخته گری مرکب
metal casting	ریخته گری فلز
cast molding	قالبگیری ریخته گری
cast steel	فولاد ریخته گری
group casting	ریخته گری گروهی
fusion casting	ریخته گری ذوبی
chuted concrete	بتن ریخته شده
core sand	ماسه ریخته گری
mis run casting	ریخته گری غلط
metal foundry	ریخته گری فلزات
grey iron foundry	ریخته گری خاکستری
foundry cupola	کوپول ریخته گری
debris	اشغال روی هم ریخته
trumpeting	قیف ریخته گری
trumpeted	قیف ریخته گری
trumpet	قیف ریخته گری
foundry ladle	پاتیل ریخته گری
eruptive rock	سنگ بیرون ریخته
transfer molding	ریخته گری انتقالی
ejecta	مواد بیرون ریخته
direct casting	ریخته گری مستقیم
art casting	ریخته گری صنعتی
litter	زایمان ریخته وپاشیده
steel foundry	ریخته گری فولاد
down hill casting	ریخته گری مستقیم
shell casting	ریخته گری پوستهای
die mold	فرم ریخته گی تزریقی
littered	زایمان ریخته وپاشیده
pouring cup	قاشق ریخته گری
precision casting	ریخته گری دقیق
press casting	ریخته گری فشاری
littering	زایمان ریخته وپاشیده
bottom casting	قطعات ریخته گی بسته
bottom pure ladle	پاتیل ریخته گری
litters	زایمان ریخته وپاشیده
sand casting	ریخته گری ماسهای
top pour ladle	کفچه یا پاتیل ریخته گری
dissected sentences test	ازمون جملههای درهم ریخته
direct chill casting	ریخته گری مستقیم تبریدی
die casting machine	دستگاه ریخته گری حدیدهای
littery	ریخته و پاشیده درهم برهم
green concrete	بتن تازه ریخته شده
ingot casting car	واگن ریخته گری شمش
die casting process	فرایند ریخته گری حدیدهای
continous casting plant	تاسیسات ریخته گری دائمی
I am inundated with work.	هزار جور کارسرم ریخته
continous casting method	روش ریخته گری دائمی
hot mold centrifugal casting process	فرایند ریخته گی گریز از مرکزگرم
diecasting	ریخته گری با قالب فلزی
brass and bronze foundry	ریخته گری برنج و برنز
group teaming plate	صفحه ریخته گری گروهی
gravity die casting	ریخته گری حدیدهای ثقلی
foundry pig iron	اهن خام ریخته گری
dissarranged sentences test	ازمون جملههای درهم ریخته
jetsam	کالاهای به دریا ریخته شده
pouring bay	کارگاه کوچک ریخته گری
foundry furnace	بوته یا کوره ریخته گری
rate of die casting	سرعت ریخته گری حدیدهای
die casting alloy	الیاژ ریخته گری حدیدهای
pressure casting	قطعه ریخته گری فشاری
press cast process	فرایند ریخته گری فشاری
pig bed	شن ویژه ریخته گری اهن
pig casting machine	دستگاه ریخته گری شمش
pressure die casting	ریخته گری حدیدهای فشاری
dry sand casting	ریخته گری ماسهای خشک
lost wax process	ریخته گری با مدلهای مومی
mallable casting	ریخته گری چکش خوار
steel casting foundry	ریخته گری پروفیل فولاد
core molding machine	دستگاه ریخته گری هسته
centrifugally cast pipe	لوله ریخته گی گریز از مرکز
steel casting	پروفیل فولادی ریخته گری
slip casting	روش ریخته گری لغزشی
centrifugal casting	ریخته گری گریز از مرکز سانتریفوژ
bullybeef	گوشت گاویکه درحلبی ریخته نگهدارند
centrifugally cast concrete	بتن ریخته گی به روش گریزاز مرکز
centrifugal casting process	طریقه ریخته گری گریز از مرکز
die0casting die	حدیده ریخته گری تحت فشار
centrifugal casting process	فرایند ریخته گری گریز ازمرکز
centrifugal casting machine	دستگاه ریخته گری گریز ازمرکز
mallable iron foundry	ریخته گری اهن چکش خوار
overshot wheel	چرخی که اب از بالا ریخته انرا می گرداند
She had let her hair down .	موهایش را ریخته بود روی شانه اش
pressure die casting process	فرایند ریخته گری حدیدهای فشاری
pressure die casting machine	دستگاه ریخته گری حدیدهای فشاری
It was a mess . Everything was scattered all over the place.	همه چیز ریخته وپاشیده بود
shell molding type foundry	ریخته گری نوع قالب گیری پوستهای
sand casting	ریخته گری قطعات فلزی باقابهای ماسهای
knuckle sprue	استخوانهای ریخته گری-فولادی که در داخل کانالهاباقی می ماند
flotsam and jetsam	کالاهایی که توسط ناخدای کشتی به دریا ریخته شده
die casting	ریختن فلزات تحت فشار ریخته گری حدیدهای
slough	در لجن گیر افتادن پوست ریخته شده مار
kentledge	چدن یااهن ریخته مخصوص سنگین کردن ته کشتی یابالون
berm	خاکریزی پله مانندی که در دو طرف کانال به صورت مورب ریخته میشود
core binder	ماده چسبی که برای تقویت به ماسه ریخته گری اضافه میشود
geomancer	کسیکه بادیدن خاک ریخته شده در روی زمین فال میگیرد
platen	صفحه پهن فلز قالب ریزی و ریخته گری نورد ماشین تحریر و غیره
beastby	کرده
bouffant	پف کرده
bloat	پف کرده
tumid <adj.>	پف کرده
puffed out <adj.>	پف کرده
puff pastry	پف کرده
unconscious	غش کرده
unconsciously	غش کرده
puffed <adj.>	پف کرده
infusion	دم کرده
infusions	دم کرده
soufflTs	پف کرده
gelid	یخ کرده
souffles	پف کرده
i am 0 rials out of pocket	کرده ام
turgid <adj.>	پف کرده
puffy <adj.>	پف کرده
off the trail	پی گم کرده
souffle	پف کرده
puffed out <adj.>	آماس کرده
I have a flat [tire] .	من پنچر کرده ام.
puffy <adj.>	آماس کرده
deep rooted	ریشه کرده