Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 132 (8 milliseconds)
English
Persian
there is nothing like leather
هر کسیرا عقل خودبکمال نماید
Other Matches
to perplex a person
کسیرا گیج یا حیران کردن کسیرا سرگشته یا مبهوت کردن
to leave someone in the lurch
کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
incongruously
بی ی نکه با هم جور باشدیاتطبیق نماید
causatively
چنانکه دلالت برسبب نماید
prepossessingly
چنانکه جلب توجه نماید
clearing houses
شرکتی که چکها را نقد می نماید
clearing house
شرکتی که چکها را نقد می نماید
grandiosely
بطورغلنبه چنانکه بزرگ نماید
pseudoscope
شیشهای که کاو را کوژکوژراکاو نماید
persuasively
چنانکه متقاعد سازدیا واداربکاری نماید
an inceptive
فعلی که دلالت بر اغاز کاری نماید
an inceptive verb
فعلی که دلالت بر اغاز کاری نماید
adequately
باندازه کافی چنانکه تکافو نماید
dut of court
ممنوع از اینکه دادگاه بافهارارتش رسیدگی می نماید
to the echo
چنان بلند که تولید انعکاس صدا می نماید
to eat humble pie
پوزش خواستن چنانکه انسانرا پست نماید
This company guarantees prompt delivery of goods.
این شرکت تحویل فوری کالاراتضمین می نماید
keyth rope system
شبکه زیرزمینی که زهکشهاخط بزرگترین شیب را قطع نماید
line of sight
خطی که قرنیه چشم را به نقطه ثابتی وصل نماید
to give one a kick
کسیرا
nomothetes
کسیکه گماشته میشد تا درقانون تجدیدنظر نماید قانون گذار
consulage
هزینهای که کنسول گری جهت تایید صورتحساب دریافت می نماید
to be on one's track
رد کسیرا گرفتن
to pinion the arms of a person
کت کسیرا بستن
to face any one down
کسیرا ازروبردن
to threat any one with death
کسیرا بمرگ
to read one a lesson
کسیرا اندرزدادن
to know a person
کسیرا شناختن
to do one right
حق کسیرا دادن
to grease any one's palm
دم کسیرا دیدن
leadsman
کسی که گلوله سربی بدریا می اندازد تا عمق انرا تعیین نماید
bit
تیغه یا ابزار سوراخ کاری که در داخل گیره یا ماشین گردش می نماید
bits
تیغه یا ابزار سوراخ کاری که در داخل گیره یا ماشین گردش می نماید
to exelude any one from the p
کسیرا ازرای بازداشتن
to put one in the wrong
کسیرا ثابت کردن
to pull any one's sleeve
استین کسیرا کشیدن
to propose a person
سلامتی کسیرا گفتن
to pull any one by the sleeve
استین کسیرا کشیدن
to pretend to a person's
کسیرا خواستگاری کردن
to give one a smack
کسیرا ماچ کردن
to give one the lie
کسیرا بدروغ کویی
to pander any one's lust
دل کسیرا بدست اوردن
to look one up and down
کسیرا برانداز کردن
to lead a person a d.
کسیرا بزحمت انداختن
to plaster any one with praise
کسیرا زیاد ستودن
to keep any one waiting
کسیرا چشم براه
to interrupt any one's speech
سخن کسیرا گسیختن
to provoke a person to anger
کسیرا خشمگین کردن
to inflate any one with pride
کسیرا باد کردن
to pull any one's ear
کوش کسیرا کشیدن
to provoke a person's anger
کسیرا خشمگین کردن
to put any one down for a fool
کسیرا نادان شمردن
to read one a lecture
کسیرا سرزنش کردن
to twitch one by the sleeve
استین کسیرا کشیدن
to sorrow for any one
غصه کسیرا خوردن
to show one out
کسیرا از در بیرون کردن
to stand surety for any one
ضمانت کسیرا کردن
to send someone packing
کسیرا روانه کردن
to take a person's measure
اندازه کسیرا گرفتن
maimed
کسیرا معیوب کردن
toincrease any one's salary
مواجب کسیرا افزودن
to take a person's measure
با اخلاق کسیرا ازمودن
to rush any one into danger
کسیرا بخطر کشانیدن
maim
کسیرا معیوب کردن
maiming
کسیرا معیوب کردن
to sel a person a pup
کلاه کسیرا برداشتن
to round on any one
چغلی کسیرا کردن
maims
کسیرا معیوب کردن
to take the p of a person
طرف کسیرا گرفتن
to stare any one into silence
کسیرا با نگاه خیره از روبردن
to look one up and down
بالاوپایین کسیرا نگاه کردن
to interrupt any one's speech
صحبت کسیرا قطع کردن
togive the leg sof
کسیرا در کاردشواری یاری کردن
to show one to the door
کسیرا تا دم در بردن یارهنمایی کردن
to ring up
کسیرا پشت تلفن خواستن
to a the attention of someone
خاطریاتوجه کسیرا جلب کردن
to run any one hard
کسیرا سخت دنبال کردن
to gain any ones ear
کسیرا اماده شنیدن حرفی
to put anyone to t.
کسیرا دردسر یازحمت دادن
to seed a person to c.
کسیرا از جامعه بیرون کردن
to give one a squeeze
دست کسیرا فشردن یا له کردن
to goad any one into fury
کسیرا برانگیزاندن یاخشمگین کردن
to prick the bubble
مشت کسیرا باز کردن
to indemnify any one's expense
هزینه کسیرا جبران کردن
to buy out anyone
سهم یا کسب کسیرا خریدن
appropriation
در CLتقاضانامه ایست که بستانکاربرای بدهکار می فرستد ودرخواست پرداخت قسمتی ازطلب خود را می نماید
free carrier
یکی از قرارداد-های اینکوترمزکه در ان فروشنده کالا را به اولین حمل کننده تحویل می نماید
Big Brother
دولت یا هر سازمانی که در امور خصوصی و داخلی مردم دخالت و جاسوسی کند و آنها را سختمهار نماید
to pull any one's leg
کسیرا دست انداختن یا گول زدن
to pull any one's sleeve
کسیرا متوجه سخن خود کردن
to put any one through a book
کسیرا وادار بخواندن کتابی کردن
to smile a person into a mood
کسیرا با لبخند بحالت ویژهای در ژوردن
to pull any one by the sleeve
کسیرا متوجه سخن خود کردن
hamstrung
زانوی کسیرا بریدن فلج کردن
hamstringing
زانوی کسیرا بریدن فلج کردن
invidiously
چنانکه رشک یاحسادت کسیرا برانگیزد
hamstring
زانوی کسیرا بریدن فلج کردن
to give one a shove off
کسیرا سیخ زدن یا راه انداختن
hamstrings
زانوی کسیرا بریدن فلج کردن
to proclam someone a traitor
کسیرا بعموم خائن معرفی کردن
to pour oil on troubled water
خشم کسیرا با سخنان نرم فرونشاندن
gurantee period
مدت زمانیکه قبل از تحویل نهائی پیمانکار ساختمانی موفف است خسارات ساختمان رارفع نماید
to be rude to any one
به کسی بی احترامی کردن کسیرا ناسزا گفتن
to bow in or out
با تکان سر کسیرا بدرون یابیرون راهنمایی کردن
to excuse any ones presence
کسیرا ازحضورمعاف کردن ازحضورکسی صرف نظرکردن
to set a person on his feet
معاش کسیراتامین کردن موقعیت کسیرا استوارکردن
center of gyration
نقطهای در یک جسم صلب که اگر همه جرم در ان متمرکزشود ممان اینرسی حول همان محور تغییر نماید
kelly
قطعهای از لوله حفاری که باعث میشود علاوه برحرکت دورانی مته در جهت عمود نیز حرکت نماید
to i.a person for his actions
کسیرا ازمسئولیت قانونی دربرابر کرده هایش رهاکردن
to ran a person hard
کسیرا ازپشت سردنبال کردن درست پشت سرکسی دویدن
to show one round
کسیرا دور گرداندن وجاهای تماشایی راباو نشان دادن
to disturb any one's privacy
کسیرا تنها یا اسوده نگذاشتن مخل اسایش کسی شدن
to give one a lift
کسیرا پیش خود سوار کردن وقسمتی از راه بردن
to hold any one to ransom
کسیرا در توقیف نگاه داشتن تااینکه با دادن فدیه اورا ازادکنند
fiscal drag
اثر کند کنندگی مالی هنگامیکه سیاست مالی نتواندرشد اقتصادی را حفظ نماید .
endorser
پشت نویس فردی که پشت سندی راامضاء می نماید
line of vision
خط مستقیمی که نقطه زردچشم را به نقطه ثابتی وصل نماید
dying declarations
در CLافهاراتی را گویند که شخص مشرف به موت پس ازاطمینان از قریب الوقوع بودن مرگ خود که مالا" به راستگویی وادارش میکند بیان نماید
damage feasant
درCL حالتی را گویند که رمه یاگله کسی وارد ملک دیگری شده از طریق چریدن یاشکستن اشجار ایجاد خسارت نماید
bar automatic
میله فولادی که به موازات ریل راه اهن کشیده میشودو وقتی که چرخ قطاری روی ان قرار می گیرد نقاط توقف و موقعیت را مشخص می نماید
aerating agent
مادهای که به بتن اضافه میشود تا توزیع حبابهای هوا را در بتن یکنواخت نماید و اثر ان ازدیادمقاومت در مقابل یخبندانهای سخت میباشد
exerciser
وسیلهای که به استفاده کننده امکان میدهد تا با استفاده از وسائل دستی برنامه ها واتصالات سخت افزاری راایجاد نموده و اصلاح نماید
methought
چنین بنظرم میرسد چنین می نماید
endless repeat
[به هر نوع طرح بندی که کل متن فرش را تا ناحیه حاشیه پر نماید، اطلاق می شود. مثل طرح بته جقه، ماهی درهم، هراتی و غیره.]
capstan
میله نوار گردان یا واحد پشتیبانی نوار که باعث میشود نوار به نوک خواندن / نوشتن یا گرداننده منتقل نماید
accelerators
ماده معینی که به بتن اضافه میشود تا مقاوم شدن بتن رادر مراحل اولیه تسریع نماید. کلرور کلسیم تا دو درصدیکی از معمولترین این مواداست
accelerator
ماده معینی که به بتن اضافه میشود تا مقاوم شدن بتن را در مراحل اولیه تسریع نماید. کلرور کلسیم تا دو درصد یکی از معمولترین این مواد است
compensation trading
معاملهای که در ان فروشنده ماشین الات کارخانه متعهد میگردد تامحصول ان ماشین الات راخریداری نماید
to put any one up to something
کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
hook
کد ماشینی که در یک ماژول یاپیمانه از سیستم عامل جای داده میشود تا کنترل را به روالی که وفیفهای اضافی انجام میدهد انتقال داده ودر محلی متفاوت از ماژول اصلی ذخیره نماید
hooks
کد ماشینی که در یک ماژول یاپیمانه از سیستم عامل جای داده میشود تا کنترل را به روالی که وفیفهای اضافی انجام میدهد انتقال داده ودر محلی متفاوت از ماژول اصلی ذخیره نماید
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com