Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English
Persian
Those who lose must step out.
هر که سوخت (باخت ) باید از بازی بیرون برود
Other Matches
it is necessary for him to go
باید برود
he needs must go
ناچار باید برود
the game is up
بازی باخت
losing game
بازی که باخت ان حتمی مینماید و خلق بازیکن را تنگ میکند
ball back
ضربه تصادفی با پا به توپ که از مرز بیرون برود ومنتج به تجمع شود
One must suffer in silence.
باید سوخت وساخت
What can't be cured must be endured.
<idiom>
باید سوخت و ساخت.
to ask somebody out
از کسی پرسیدن که آیا مایل است
[با شما]
بیرون برود
[جامعه شناسی]
i advised him to go there
به صلاح او دانستم که برود مصلحت دیدم که برود
it pleased him to go
خوش داشت که برود خوشش می امدکه برود
You went in a black veil, but must come out in a w.
<proverb>
با چادر سیاه رفتى باید با کفن سفید بیرون بیائى .
to turn out
بیرون دادن بیرون کردن سوی بیرون برگرداندن بیرون اوردن امدن
out of bounds
بیرون از زمین بازی
[ورزش]
an out match
مسابقهای که بیرون از زمین بازی خانگی برپا کنند
provided he goes at once
بشرط اینکه بی درنگ برود مشروط بر اینکه فورا برود
adventure game
بازی کامپیوتری که در آن کاربر در یک میدان خیالی قهرمان است و باید از موقعیتهای مختلف خط رناک عبور کند
central refueling provisions
سیم سوخت رسانی هواپیماکه در ان تمام تانکهای سوخت از یک نقطه تغذیه میشوند
jigsaw puzzle
نوعی بازی معمایی که بازیکنان باید قطعات متلاشی و مختلف یک شکل یا نقشه رابا هم جفت کرده و شکل مخصوص با ان بسازند
air metering force
نیروی در کاربوراتور وسیستمهای تزریق سو سوخت که لوله وانتوری و فشارهوا را مقدار سوخت را کنترل میکند
combustion starter
مکانیزمی که در ان احتراق یک سوخت ترکیب سوخت و هواانرژی لازم برای شروع دوران موتور را تامین میکند
bipropellant
سوخت راکت متشکل از دو جزء سوخت و اکسیدکننده
charges
جرم کل سوخت در راکتهای سوخت جامد
charge
جرم کل سوخت در راکتهای سوخت جامد
atomizers
سوخت پاش انژکتور پودرکن سوخت
atomizer
سوخت پاش انژکتور پودرکن سوخت
atomisers
سوخت پاش انژکتور پودرکن سوخت
defeated
باخت
defeating
باخت
defeat
باخت
defeats
باخت
loss
باخت
tank
باخت عمدی
dump
باخت عمدی
gambles
برد و باخت
lemon
باخت عمدی
sudden death
ناگهان باخت
loss on points
باخت با امتیاز
gambled
برد و باخت
gamble
برد و باخت
sudden-death
ناگهان باخت
lemons
باخت عمدی
unbeatable
باخت ناپذیر
win:i had twowins and onedefc
من دو بردداشتم و یک باخت
i had twowins and onedefc
من دو برد داشتم و یک باخت
upsetting
باخت رقیب محبوب
upset
باخت رقیب محبوب
upsets
باخت رقیب محبوب
torch pot
[محفظه مشعل سوخت محفظه سوخت پاش توربینی]
defaults
غیبت بازیگر یا تیم و باخت
defaulted
غیبت بازیگر یا تیم و باخت
default
غیبت بازیگر یا تیم و باخت
what is the score
حساب برد و باخت چقدراست
defaulting
غیبت بازیگر یا تیم و باخت
to strain at a gnat
ازدروازه بیرون نرفتن وازچشم سوزن بیرون رفتن
shinny
بازی هاکی که با توپ چوبی بازی شود چوب بازی هاکی
sorehead
شخص کم فرفیت که در اثر باخت یا شکست عصبانی میشود
ullage
فضای خالی داخل محفظه سوخت موشک فضای بازداخل محفظه سوخت
witjout
بی بدون بیرون بیرون از درخارج فاهرا
tips
باکهای خارجی سوخت باکهای بیرونی سوخت
print
برود
printed
برود
prints
برود
let him go
برود
throwing
باخت عمدی پرتاب توپ به بالا در موقع سرویس فنون پرتابی
throws
باخت عمدی پرتاب توپ به بالا در موقع سرویس فنون پرتابی
throw
باخت عمدی پرتاب توپ به بالا در موقع سرویس فنون پرتابی
double coincidence of wants
زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
let him go
بگذارید برود
tell him to go
بگویید برود
he is not willing to go
نیست برود
he was made to go
او را وادارکردند برود
he insists on going
اصراردارد که برود
he refused to go
نخواست برود
he was signalled to go
باو اشاره شد که برود
he durst not go
جرات نکرد که برود
he refused to go
حاضر نشد برود
i made him go
او را وادار کردم برود
he is indisposed to go
مایل نیست برود
he did not d. to go
جرات نکرد که برود
show someone the door
<idiom>
خواستن از کسی که برود
it is necessary for him to go
لازم است برود
in order that he may go
برای اینکه برود
none but the old shold go
کسی مگربزرگان برود
he was motioned to go
باو اشاره شد که برود
extravasate
ازمجرای طبیعی بیرون رفتن ازمجرای خود بیرون انداختن بداخل بافت ریختن
ejects
بیرون راندن بیرون انداختن
outward bound
عازم بیرون روانه بیرون
ejecting
بیرون راندن بیرون انداختن
extrusion
بیرون اندازی بیرون امدگی
eject
بیرون راندن بیرون انداختن
ejected
بیرون راندن بیرون انداختن
sticker
[guest]
مهمانی که نمی خواهد برود
overland mail
پستی که از راه خشکی برود
Long absent, soon forgotten.
<proverb>
از دل برود هر آنکه از دیده برفت.
it is necessary for him to go
براو واجب است که برود
out of sight out of mind
از دل برود هر انچه از دیده برفت
out of sigt out of mind
از دل برود هر انکه از دیده برفت
dare he go?
ایا جرات دارد برود
Seldom seen soon forgotten .
<proverb>
از دل برود هر آنچه از دیده برفت .
harlequinade
بخشی ازنمایش یالال بازی که لوده دران بازی میکند لودگی
frame
مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
cutthroat
بازی 3 نفره که هریک به نفع خود بازی میکند
gamesmanship
مهارت در بردن بازی بدون تخلف از مقررات بازی
misplay
بازی بد واز روی ناشیگری غلط بازی کردن
liberty man
ملوانی که اجازه دارد به ساحل برود
He will not sleep in a place which can get wt unde.
<proverb>
جایى نمى خوابد که آب زیرش برود .
game
وسیله ROM که حاوی کد برنامه برای بازی کامپیوتری است و در کنسول بازی نصب میشود
kiss in the ring
بازی بگیرماچ کن :بازی که دران پسریادختری ....تااوراببوسد
to make a trick
با کارت شعبده بازی کردن
[ورق بازی]
dib
ریگ بازی قاپ یا ریگی که با ان بازی می کنند
shinney
بازی هاکی که باتوپ چوبی بازی شود
fire fight
ترقه بازی اتش بازی مبادله تیراندازی
humpty dumpty
کسی یاچیزی که یکباربزمین افتداز میان برود
I am counting(relying) on you, dont let me down.
روی تو حساب می کنم نگذار آبرویم برود
Why did you let it slip thru your fingers ? Why did you lose it for nothing ?
چرا گذاشتی مفت ومسلم از دستت برود
inning
گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
deflections
ضربهای که به چیزی بخوردو گوی بطرف دروازه برود
deflection
ضربهای که به چیزی بخوردو گوی بطرف دروازه برود
He cannot sit up, much less walk
[ to say nothing of walking]
.
او
[مرد]
نمی تواند بنشیند چه برسد به راه برود.
charlatanic
امیخته بازبان بازی یاچاچول بازی
crampet game
بازی خفه بازی کم فضای شطرنج
harlepuinade
نمایش لال بازی ودلقک بازی
actions
که باعث میشود نشانه گر به میله عمل در بالای صفحه برود
action
که باعث میشود نشانه گر به میله عمل در بالای صفحه برود
jump instruction
موقعتی که CUPU از دستورالعمل فعلی به نقط ه دیگر برنامه برود
You cannot make a crab walk straight .
<proverb>
نمى توان خرچنگ را واداشت منظم و صاف راه برود .
He is absolutely determined to go and there's just no reasoning with him.
او
[مرد]
کاملا مصمم است برود و باهاش هیچ چک و چونه نمیشه زد.
thresholds
سطح تنظیم که اگر سیگنال از آن پایین تر برود عملی انجام میدهد
threshold
سطح تنظیم که اگر سیگنال از آن پایین تر برود عملی انجام میدهد
threshholds
سطح تنظیم که اگر سیگنال از آن پایین تر برود عملی انجام میدهد
Bureaucracy . Red tape .
کاغذ بازی ( قرطاس بازی )
joint
دستگاه کوچک باطریدار که سوارکار بطور غیر مجازروی گردن اسب می گذارد تاتندتر برود
off one's hands
بیرون از اختیار شخص بیرون از نظارت شخص
pull
ضربه زدن بطوری که گوی به سمت مخالف دست گلف باز برود حرکت بازوی شناگر در اب کشیدن دهنه اسب
pulls
ضربه زدن بطوری که گوی به سمت مخالف دست گلف باز برود حرکت بازوی شناگر در اب کشیدن دهنه اسب
fueled
سوخت
fuelled
سوخت
burner frame
سوخت
fuelling
سوخت
fuels
سوخت
fuel
سوخت
firing
سوخت
power fuel
سوخت
stoker
سوخت
gasoline
سوخت
dissimilation
سوخت
propellants
سوخت
catabolism
سوخت
propellant
سوخت
combustion
سوخت
batting order
ترتیب ورود توپزنها به بازی بیس بال ترتیب ورود توپزنهابه بازی کریکت
fuelling
سوخت موتور
fuel manifold
چندراهی سوخت
fuel meter
سوخت سنج
refuels
سوخت گیری
atomisers
سوخت پاش
fuel injection
سوخت رسانی
fuel grade
درجه سوخت
atomizer
سوخت افشان
fuels
سوخت دادن
atomisers
سوخت افشان
fuel pump
پمپ سوخت
fuelling
سوخت دادن
jets
سوخت پاش
liquid propellant
سوخت مایع
carburator
سوخت رسان
fuelled
سوخت دادن
fuel tap
شیر سوخت
fuel tank
مخزن سوخت
fuelled
سوخت موتور
chemical fuel
سوخت شیمیایی
colloidal propeller
سوخت کلوئیدی
fuel storage
انبار سوخت
solid propellant
سوخت جامد
fuel gas
سوخت گازی
thickened fuel
سوخت جامد
stoking
سوخت ریختن در
jet
سوخت پاش
stokes
سوخت ریختن در
stoked
سوخت ریختن در
stoke
سوخت ریختن در
firer
سوخت انداز
tanker
مخزن سوخت
feed tank
مخزن سوخت
fule injection
تزریق سوخت
tank
ماشین سوخت
fire teazer
سوخت انداز
domestic fuel
سوخت خانگی
fuel filter
صافی سوخت
fuel engineering
مهندسی سوخت
fuels
سوخت موتور
atomizer
سوخت پاش
atomizers
سوخت افشان
fuel economy
اقتصاد سوخت
stoker
سوخت انداز
atomizers
سوخت پاش
jetting
سوخت پاش
fuel consumption
مصرف سوخت
jetted
سوخت پاش
fuel air pump
بوستر سوخت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com