Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 188 (9 milliseconds)
English
Persian
polypody
هزار پایی
Other Matches
Loo sanpra
[منطقه ای در چین که در آن یک فرش کوچک در ابعاد یک متر در یک متر با رنگ های قرمز، زرد، سیاه و آبی به دست آمده است و عمری بین هزار و هفتصد پانزده تا دو هزار و دویست و نود سال دارد.]
milfoil
بومادران هزار برگ هزار برگ
planter
کف پایی
criss-cross
پایی
criss-crosses
پایی
criss-crossing
پایی
criss-crossed
پایی
planters
کف پایی
plantar
کف پایی
papoosh
کفش سر پایی
pedal
پدال پایی
pedaled
پدال پایی
pedalled
پدال پایی
pedalling
پدال پایی
pedals
پدال پایی
pantof
کفش سر پایی
pantof
کفش دم پایی
bicycle
دوچرخه پایی
pumiceous
سنگ پایی
push bike
دوچرخه پایی
shoepack
کفش دم پایی
shoepac
کفش دم پایی
bicycles
دوچرخه پایی
panton
کفش دم پایی
pedicab
سه چرخه پایی
push bikes
دوچرخه پایی
footholds
زیر پایی
foot pedal
پدال پایی
foot starter
استارتر پایی
velocipede
دوچرخه پایی
foothold
زیر پایی
foot control
کنترل پایی
footrest
زیر پایی
foot operated starting switch
استارتر پایی
foot brake
ترمز پایی
territoriality
بوم پایی
espadrille
کفش دم پایی
elephantiasis
پیل پایی
footy
پادار پایی
pedaling
پدال پایی
an odd slipper
یک لنگه کفش سر پایی
lubberliness
بی دست و پایی ناازمودگی
coefficient of rigidity
ضریب سخت پایی
foot starter
راه انداز پایی
modulus of rigidity
ضریب سخت پایی
kick starter
راه انداز پایی
ambulatory psychotherapy
روان درمانی سر پایی
defendance need
نیاز خویشتن پایی
treadle press
ماشین چاپ پایی
pumicestone slag
سرباره سنگ پایی
tarsal
مچ پایی استخوان قوزک پا
maladroitness
ناشی گری بیدست و پایی
foot operated starting switch
کلید راه انداز پایی
takeoff leg
پایی که فشار برروی ان است
to muff a ball
از بی دست و پایی توپ رانگرفتن
subbass
کلیدرکاب پایی ارگ وپیانو
melodion
یکجور ارگ دستی یا پایی
lubberly
از روی کودنی یابیدست و پایی
to muff a catch
از بی دست و پایی توپ رانگرفتن
melodeon
ارگ پایی یا دستی نوعی نی کوچک
foot pedal switch
سوئیچی که با پدال پایی بکار میافتد.
pivot foot
پایی که درهنگام حرکت بایدروی زمین بماند
ten thousand
ده هزار
myriad
ده هزار
milliped
هزار پا
milleped
هزار پا
mil
هزار
labyrinthine fret
هزار تو
myriads
ده هزار
multiped
هزار پا
thousand
هزار
per mill
در هزار
per mil
در هزار
thousandths
یک هزار
thousandth
یک هزار
per mill
در هر هزار
millions
هزار در هزار
one thousand
یک هزار
million
هزار در هزار
thousands
هزار
myriametre
ده هزار متر
diplopodous
دارای هزار پا
several thousands
چندین هزار
myriagram
ده هزار گرم
spline
هزار خار
myrialitre
ده هزار لیتر
thousand and one
هزار ویک
millepore
هزار سوراخ
milliard
هزار میلیون
myriameter
ده هزار متر
myriapoda
هزار پایان
kilocycle
هزار چرخه
thou
یک هزار دلار
grander
هزار دلار
kilo
معادل هزار
kilograms
هزار گرم
chiliad
هزار ساله
chiliad
هزار عدد
bimillenary
دو هزار ساله
kilo
هزار گرم
millenniums
هزار سال
millennium
هزار سال
kilogrammes
هزار گرم
millennia
هزار سال
kilometres
هزار متر
grand
هزار دلار
grandest
هزار دلار
kilogram
هزار گرم
tonnes
هزار کیلوگرم
tonne
هزار کیلوگرم
kilometre
هزار متر
kilometers
هزار متر
kilos
هزار گرم
kilos
معادل هزار
kilos
در معنای یک هزار
kilo
در معنای یک هزار
lead
پایی که در پرش از روی مانع زودتر از پای دیگر بلند میشود
leads
پایی که در پرش از روی مانع زودتر از پای دیگر بلند میشود
To take ones leave .
هزار تومان کم آورده ام
hectare
ده هزار متر مربع
kilos
هزار بیت داده
yarrow
بومادران هزار برگ
billionth
یک تقسیم بر هزار میلیون
hectares
ده هزار متر مربع
k
نشانه بیان یک هزار
kilo
هزار بیت داده
billionths
یک تقسیم بر هزار میلیون
two thousand tonner
کشتی دو هزار تنی
kilohertz
هزار سیکل در یک ثانیه
Kbit
معادل هزار بایت
kilomegacycle
هزار میلیون چرخه
metric ton
تن متریک یا تن هزار کیلویی
millenium
دوره هزار ساله
millennial
جشن هزار ساله
gigacycle
هزار میلیارد چرخه
gigabyte
یک هزار میلیون بابت
g
در معنای یک هزار میلیون
kilobaud
هزار بیت در ثانیه
kips
هزار دستورالعمل درثانیه
omasum
هزار لاخئذقث خق ذثق
kilos
فرکانس هزار سیکل در ثانیه
it was valued at rials 000
پنج هزار ریال قیمت شد
to die a thousand deaths
هزار مرگ و میر مردن
millenial
وابسته به دوره هزار ساله
kilo
فرکانس هزار سیکل در ثانیه
This is only one instance out of many .
این یک مورداز هزار تا است
I have all kinds of problems.
هزار جور گرفتار ؟ دارم
I am inundated with work.
هزار جور کارسرم ریخته
puff paste
خمیر هزار برگ
[غذا و آشپزخانه]
phyllo (pastry)
خمیر هزار برگ
[غذا و آشپزخانه]
flaky pastry
خمیر هزار برگ
[غذا و آشپزخانه]
The losses run into hundreds of thousands.
خسارات بالغ به صدها هزار می شوند.
gigahertz
فرکانس یک هزار میلیون سیکل در ثانیه
it was valued at rials 000
پنج هزار ریال بهابران گذاردند
gigaflop
یک هزار میلیون عملیات اعشاری در ثانیه
millenarian
معتقد به سلطنت هزار ساله مسیح
kilovoltage
نیروی برق برحسب هزار ولت
puff pastry
خمیر هزار برگ
[غذا و آشپزخانه]
millenarianism
اعتقاد به سلطنت هزار ساله مسیح
postmillenarian
معتقدبه فهور ثانوی مسیح پس از هزار سال
postmillennialist
معتقدبه فهور ثانوی مسیح پس از هزار سال
the hall seats one thousand
تالار هزار صندلی میخورد تالارهزارتن راجامیدهد
premillennial
وابسته بظهور ثانوی عیسی قبل از هزار سال
Analogical architecture
[معماری بومی ایتالیا در سال هزار و نهصد و هفتاد]
angstrom
واحد اندازه گیری معادل با یک هزار میلیونیوم متر
kiloton weapon
جنگ افزار اتمی که قدرت انفجاران برابر هزار تن تی ان تی است
Kbyte
واحد اندازه گیری رسانه با فرفیت بالا معادل هزار بایت
Jehovah's Witnesses
دستهای از مسیحیان که بحکومت خداوند و به بازگشت عیسی پس از هزار سال دیگراعتقاددارند
kb
واحد اندازه گیری رسانه با فرفیت بالا با معنای هزار بایت
kilos
هزار دستور برناه که هر ثانیه پردازش می شوند برای بررسی توان کامپیوتر
kilo
هزار دستور برناه که هر ثانیه پردازش می شوند برای بررسی توان کامپیوتر
kilo
واحد اندازه گیری وسیله رسانه سازی با فرفیت بالا به معنای هزار بایت داده
kilos
واحد اندازه گیری وسیله رسانه سازی با فرفیت بالا به معنای هزار بایت داده
the early bird catches the worm
<proverb>
کسی که بر سر خواب سحر شبیخون زد هزار دولت بیدار را به خواب گرفت
it is a thousand pities
جای هزار افسوس است مایه بسی تاسف است
terabyte
یک هزار گیگا بایت یا یک میلیون مگا بایت داده
capital ship
کشتی جنگی یی که فرفیت ان بیش از ده هزار تن و مسلح به توپهایی با کالیبر بیش از8 اینچ باشد
kabal
قبال
[نوعی واحد اندازه گیری در تبریز معادل هزار و چهارصد گره می باشد و جهت تعیین مقدار دستمزد بافنده بکار می رود.]
I dont have one toman let alone a thousand tomans .
هزار تومان که هیچه یک تومان هم ندارم
Moghat
مقات
[نوعی واحد اندازه گیری در مشهد که مبنای آن تعداد هزار و دویست گره در یک ردیف طولی و عرضی بوده و جهت پرداخت دستمزد بافنده بکار می رود.]
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com