English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
current standard cost هزینه استاندارد و مورد قبول
Other Matches
taken مورد قبول
received مورد قبول
shell out هزینه چیزی را قبول کردن
conventional مورد قبول عامه
aknowledge character کاراکتر مورد قبول
availabe time زمان مورد قبول
persona grata شخص مورد قبول
putative مفروض مورد قبول عامه
adopted items of material اقلام مورد قبول از نظرعملیاتی
agrapha که مورد قبول مسیحیان نیست
ack Character Ackowledge کاراکتر مورد قبول
to pass go orrun current معمولا مورد قبول واقع شدن
lowest common denominators مورد قبول یا فهم اکثریت مردم
lowest common denominator مورد قبول یا فهم اکثریت مردم
persona grata نماینده سیاسی مورد قبول کشور دیگر
adopted types انواع تجهیزات مورد قبول انواع تجهیزات قبول شده
nuncupative will در CL این وصیت فقط در مورد سربازان و ملوانان در حال خدمت قابل قبول است
Lets play that again . قبول ندارم. [قبول نیست دربازی وغیره ]
ieee سیستم استاندارد شبکه Token Ring که توسط IBM به صورت استاندارد بیان شده
document روش استاندارد برای ارسال و ذخیره سازی متن ها و تصاویر روی شبکه بخشی از استاندارد IBM SNA
documenting روش استاندارد برای ارسال و ذخیره سازی متن ها و تصاویر روی شبکه بخشی از استاندارد IBM SNA
documented روش استاندارد برای ارسال و ذخیره سازی متن ها و تصاویر روی شبکه بخشی از استاندارد IBM SNA
international standards organization طرح شبکه استاندارد ISO که به صورت لایهای است و هر لایه کار مخصوصی دارد و به سیستمهای مختلف امکان ارتباط میدهد البته در صورتی که مط ابق با استاندارد باشند
extend گروهی ازتولیدکنندگان PC که انجمنی برای پیشبرد استاندارد تک بیتی به عنوان یک رقیب برای استاندارد باس MAC توسط IBM تشکیل داده اند
extending گروهی ازتولیدکنندگان PC که انجمنی برای پیشبرد استاندارد تک بیتی به عنوان یک رقیب برای استاندارد باس MAC توسط IBM تشکیل داده اند
extends گروهی ازتولیدکنندگان PC که انجمنی برای پیشبرد استاندارد تک بیتی به عنوان یک رقیب برای استاندارد باس MAC توسط IBM تشکیل داده اند
POSIX استاندارد که یک سری سرویس سیستم عامل را شامل میشود. نرم افزاری که با استاندارد DOSIX کار میکند و بین سخت افزارها ارسال میشود
PHIGS برنامه واسط استاندارد بین نرم افزار و آداپتور گرافیکی که از مجموعهای از دستورات استاندارد برای رسم و تغییر تصاویر دو بعدی و سه بعدی تشکیل شده است
source استاندارد IEEE , IBM وغیره IBM و غیر IBM نوع Taken Ring امکان استاندارد bridge می دهند تا داده را ردو بدل کنند
cost center قسمت هزینه در یک موسسه واحدی در یک موسسه که وفیفه اش تعیین قیمت کالا ازطریق توزیع و سرشکن کردن هزینه هاست
lighterage هزینه دوبه هزینه بارگیری و تخلیه کشتی توسط دوبه
cleans کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleanest کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleaned کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
clean کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
ODI واسط استاندارد معرفی شده توسط Novell برای کارت واسط شبکه که به کاربران امکان میدهد فقط یک درایور شبکه داشته باشند که با تمام کارتهای واسط شبکه کار میکند. استاندارد پیش از یک پروتکل را پشتیبانی میکند. مثل IPX و NetBEUI
economic of scale کاهش دادن هزینه ها کاهش یافتن هزینه ها
cost contract قرارداد مربوط به پرداخت هزینه ها قرارداد هزینه
cost accounts حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
marginal cost pricing قیمت گذاری بر مبنای هزینه نهائی قیمت معادل هزینه نهائی
capacity cost هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
area of operational interest منطقه مورد توجه عملیاتی منطقه مورد نظر عملیاتی
receptions قبول
compliance قبول
admissions قبول
acceptances قبول
admission قبول
reception قبول
acceptance قبول
acknowledgment قبول
imprimatur قبول
adoption قبول
intromission قبول
accorded قبول کردن
accord قبول کردن
honour قبول کردن
honoured قبول کردن
accords قبول کردن
allowed <adj.> <past-p.> قبول شده
approved <adj.> <past-p.> قبول شده
authorised [British] <adj.> <past-p.> قبول شده
honouring قبول کردن
agreed <adj.> <past-p.> قبول شده
adopts قبول کردن
accept قبول کردن
accepts قبول کردن
accepting قبول شدن
disclaim قبول نکردن
honours قبول کردن
accepting قبول کردن
accepts قبول شدن
disclaimed قبول نکردن
adopting قبول کردن
adopt قبول کردن
disclaims قبول نکردن
conceding قبول شکست
concedes قبول شکست
disclaiming قبول نکردن
conceded قبول شکست
concede قبول شکست
to take in قبول کردن
honors قبول کردن
valid قابل قبول
reply paid /RP/ [reply prepaid] جواب قبول
tolerable قابل قبول
I agree. قبول دارم.
pass قبول کردن
passed قبول کردن
ratification قبول قبولی
passes قبول کردن
disallowance عدم قبول
acceptability قبول شدگی
acceptability قابلیت قبول
intolerancy عدم قبول
compliant قبول کننده
acceptances قبول قرارداد
embracement قبول اتخاذ
withdraw قبول نکردن
withdraws قبول نکردن
admissible قابل قبول
adoption قبول به فرزندی
honored قبول کردن
acceptance قبول قرارداد
believable قابل قبول
passable قابل قبول
acceptable قابل قبول
ineligible غیرقابل قبول
unacceptable غیرقابل قبول
unacceptably غیرقابل قبول
honoring قبول کردن
authorized <adj.> <past-p.> قبول شده
Agreed . that is a deal . قبول ( قبوله )
acceptance limit حد قابل قبول
acceptance by words قبول قولی
express acceptance قبول صریح
acceptance by conduct قبول فعلی
implied acceptance قبول ضمنی
acceptancy اماده قبول
acceptant قبول کننده
sufficing <adj.> قابل قبول
adequately [sufficiently] <adv.> قابل قبول
sufficiently <adv.> قابل قبول
acceptor قبول کننده
acceptation tacite قبول ضمنی
accepter قبول کننده
acceptably بطورقابل قبول
allowable قابل قبول
entertains قبول کردن
agreement قرار قبول
reply paid جواب قبول
intolerance عدم قبول
rejection عدم قبول
impossible [colloquial] <adj.> غیرقابل قبول
compliantly با قبول و رضایت
compliancy قبول اجابت
agreements قرار قبول
reasonable قابل قبول
entertained قبول کردن
incompliance عدم قبول
entertain قبول کردن
naturalization قبول تابعیت
ready acceptance حسن قبول
receivable قابل قبول
rejection قبول نکردن
sufficient <adj.> قابل قبول
passed <adj.> <past-p.> قبول شده
accept قبول شدن
satisfactory <adj.> قابل قبول
the optio to accept or reject اختیار قبول یا رد
the g. or refusal of anything قبول یا ردچیزی
adhibit قبول کردن
admission of liability قبول بدهی
admittable قابل قبول
non acceptance عدم قبول
good [sufficient] <adj.> قابل قبول
adequate <adj.> قابل قبول
acceptable <adj.> قابل قبول
aceptive قابل قبول
adopter قبول کننده
allowable load بارقابل قبول
offer and acceptance ایجاب و قبول
admitting قبول کردن
admits قبول کردن
admit قبول کردن
acknowladgement of debt قبول بدهی
canonical استاندارد
high and dry <idiom> استاندارد
standards استاندارد
modulus استاندارد
standard استاندارد
To accept an invitation . دعوتی را قبول کردن
honour یاحوالهای را قبول کردن
honoring یاحوالهای را قبول کردن
accepting bank بانک قبول کننده
honored یاحوالهای را قبول کردن
valid assumptions فروض قابل قبول
sign a waiver قبول اغماض نمودن
matriculating قبول کردن پذیرفتن
to take up the gauntlet قبول مبارزه کردن
disapprove قبول نکردن رد کردن
disapproves قبول نکردن رد کردن
non compliance عدم قبول یا انجام
matriculate قبول کردن پذیرفتن
matriculated قبول کردن پذیرفتن
honours یاحوالهای را قبول کردن
to take up the glove قبول مبارزه کردن
admissibleness بطور قابل قبول
admissible stress تلاش قابل قبول
admissible load بار قابل قبول
admissibility مقبولیت قابلت قبول
honouring یاحوالهای را قبول کردن
matriculates قبول کردن پذیرفتن
honoured یاحوالهای را قبول کردن
acceptance of goods قبول کردن کالا
loss appraisal قبول تلفات در جنگ
incredible غیرقابل قبول افسانهای
To pass (fail,flunk) an exam. درامتحان قبول ( رد )شدن
He wouldnt dare refuse. سگ کیست که قبول نکند
popularity قابل قبول عامه
acceptance حوالهء قبول شده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com