Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
demurrage
هزینه معطلی در حمل با قطار یا کشتی هزینههای معطلی
Other Matches
surcharges
هزینه حمل اضافی که بابت معطلی کشتی در بندر دریافت میشود مالیات اضافی
surcharge
هزینه حمل اضافی که بابت معطلی کشتی در بندر دریافت میشود مالیات اضافی
detentions
معطلی
demurrage
معطلی
detention
معطلی
two days d
دو روز معطلی
demurrage
کرایه معطلی
promptly
بدون معطلی
machine down time
زمان معطلی دستگاه
lay day
روز معطلی در بندر
without d.
بیدرنگ بدون معطلی
machine idle time
زمان معطلی دستگاه
It was not worth all that delay .
به اینهمه معطلی نمی ارزید
at the drop of a hat
<idiom>
بدون هیچ گونه معطلی
tangible costs
هزینههای محسوس هزینههای مرئی هزینههای عینی
docl pass
گواهی که پس از پرداخت هزینههای لنگرگاه به صاحب کشتی داده میشود
lighterage
هزینه دوبه هزینه بارگیری و تخلیه کشتی توسط دوبه
containers
قطار و کشتی بکاربرده میشود
container
قطار و کشتی بکاربرده میشود
boat train
[خط ]
قطار با ارتباط به کشتی
[برای سفر]
ferrybridge
کشتی ای که قطار راه اهن راازروی رودخانه یاخلیج میبرد
differential cost analysis
تحلیل هزینههای تفاضلی سیستمی که در ان هزینههای روشهای مختلف برسی میگردد
lockage
هزینه عبور کشتی ازسد بالابر
lighterage
هزینه بارگیری و باراندازی از کشتی توسط دوبه
business expenses
هزینههای کار و کسب هزینههای شرکت
production overheads
هزینههای بالاسری تولید هزینههای سربار تولید هزینههای غیرمستقیم تولید
capital outlays
هزینههای تاسیساتی هزینههای سرمایهای
to limber up
پیش قطار و پس قطار توپ رابهم بستن
to limber up a gun carriage
پیش قطار و پس قطار توپ رابهم بستن
ordering costs
هزینههای سفارش هزینههای مربوط به سفارش
topgallant
سکوب بالای دکل کشتی بالاترین شکوب دکل کشتی وسایل بی مصرف کشتی
cost center
قسمت هزینه در یک موسسه واحدی در یک موسسه که وفیفه اش تعیین قیمت کالا ازطریق توزیع و سرشکن کردن هزینه هاست
multigage
قطار راه اهن چند ریله قطار چند ریله
scupper
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppers
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppered
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppering
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
respondentia
وامی که به صاحب کشتی داده و کشتی او به رهن گرفته میشود
ship's manifest
صورت محمولههای کشتی فهرست کالاهای در حال حمل در کشتی
load line
خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
carry ship
کشتی حامل زندانیان جنگی کشتی غیر مسلحی که تضمین عبور داشته باشد
hawse
سوراخهای دماغه کشتی که مخصوص عبورطناب است طنابهای نگاه دارنده کشتی درحوضچه
lazar housek
عمارت یا کشتی برای قرنطینه 8 انبار عقب کشتی
supercargo
نماینده مالک محمولات کشتی که با کشتی به سفر می رود
waterline
خط بار گیری کشتی خط میزان و تراز کشتی باسطح اب
keels
حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
keel
حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
embarkation
بارگیری کشتی یا خودرو سوار شدن در کشتی یاخودرو
gunroom
مخزن مهمات کشتی سفره خانه افسران کشتی
dan runner
کشتی رهاکننده علایم شناور در اب کشتی تعیین مسیر
aggregate expenditures
هزینههای کل
bill of health
گواهی نامهای که هنگام حرکت کشتی پس ازمعاینه کشتی از لحاظ بیماریهای مسری به ناخداداده میشود
usura maritima
دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
the vessel was put a bout
جهت کشتی را تغییر دادند کشتی را برگردانند
joint costs
هزینههای مشترک
capital outlays
هزینههای تاسیساتی
competition cost
هزینههای رقابتی
operational costs
هزینههای عملیاتی
prime costs
هزینههای اولیه
on costs
هزینههای غیرمستقیم
comparative costs
هزینههای نسبی
pilot charges
هزینههای راهنما
anchor dues
هزینههای لنگر
freight charges
هزینههای حمل
material costs
هزینههای مواد
national expenditures
هزینههای ملی
implicit costs
هزینههای ضمنی
preliminary expenses
هزینههای ابتدائی
overhead costs
هزینههای اضافی
increasing cost
هزینههای فزاینده
overhead costs
هزینههای حاشیهای
overhead costs
هزینههای عمومی
bank charges
هزینههای بانکی
incidental expenses
هزینههای واقعی
transaction costs
هزینههای معاملاتی
implicit costs
هزینههای نامرئی
bank charge
هزینههای بانکی
personal outlays
هزینههای شخصی
consumption expenditures
هزینههای مصرفی
increasing cost
هزینههای صعودی
government expenditures
هزینههای دولت
preliminary expenses
هزینههای مقدماتی
overhead costs
هزینههای بالاسری
fixed costs
هزینههای سرمایهای
design costs
هزینههای طراحی
capital expenditure
هزینههای سرمایهای
real costs
هزینههای واقعی
capital charges
هزینههای سرمایه
selling costs
هزینههای فروش
financial expenses
هزینههای مالی
supplementary costs
هزینههای اضافی
building costs
هزینههای ساختمان
sunk cost
هزینههای اضافی
supplementary costs
هزینههای مکمل
deferred charges
هزینههای انتقالی
fixed costs
هزینههای ثابت
storage costs
هزینههای انبارداری
dock dues
هزینههای لنگرگاه
standard costs
هزینههای نرمال
overheads
هزینههای بالاسری
standard costs
هزینههای استاندارد
overheads
هزینههای عمومی
capital expenditures
هزینههای سرمایهای
spillover costs
هزینههای خارجی
avoidable costs
هزینههای قابل اجتناب
taxation of costs
ارزیابی هزینههای دعوی
stevedoring charges
هزینههای بارگیری وباراندازی
cost category
هزینههای انجام شده
constant cost industry
صنعت هزینههای ثابت
unliquidated obligation
هزینههای پرداخت نشده
selling costs
هزینههای فروش کالا
opportunity cost
هزینههای کالای تولیدی
surcharge
درصد هزینههای اضافی
outlays
هزینههای سرمایهای مخارج
surcharges
درصد هزینههای اضافی
increasing cost industry
صنایع با هزینههای افزایشی
handling charges
هزینههای جابجایی کالا
recurring costs
هزینههای تکرار شونده
loading participation in profits
هزینههای مشارکت در سود
windjammer
یکی از کارکنان کشتی کشتی بادبانی
average cost
میانگین هزینههای تولیدی هر واحد
unforeseen expenses
هزینههای پیش بینی نشده
secondary costs
هزینههای غیر مستقیم یاثانوی
life cycle costs
هزینههای دوره عمر یک محصول
contango
هزینههای دیرکرد خرید سهم
analysis
یات هزینههای محصول جدید
ordering costs
هزینههای مربوط به سفارش کالا
cost analysis
تجزیه تحلیل هزینههای کار
privy purse
اعتبارمخصوص هزینههای خصوصی پادشاه
pad the bill
<idiom>
اضافه شدن هزینههای کاذب
cost contract
قرارداد مربوط به پرداخت هزینه ها قرارداد هزینه
economic of scale
کاهش دادن هزینه ها کاهش یافتن هزینه ها
dock charges
هزینههای حوض dock-dues : syn
discounted cash flow
ارزش فعلی پرداختها و هزینههای اتی
fixed costs
هزینههای که وابسته به حجم تولید نمیباشد
correlation
جدول نسبت بین هزینههای متغیر تولید
cost accounts
حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
marginal cost pricing
قیمت گذاری بر مبنای هزینه نهائی قیمت معادل هزینه نهائی
quarterdeck
عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
quarterdecks
عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
yawed
انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
yaw
انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
overboard
از کشتی بدریا روی کشتی
sailboat
کشتی بادبانی کشتی بادی
sailboats
کشتی بادبانی کشتی بادی
loading for contingencies
کارمزدی که بابت هزینههای احتمالی به حق بیمه اضافه میشود
contingent fund
اعتبار هزینههای پیش بینی نشده ذخیره احتیاطی
capacity cost
هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
direct materials costs
هزینههای مواد اولیهای که مستقیما در کالا بکار برده میشود
piracy
هرعملی که کارگران یا سرنشینان کشتی علیه کشتی خود انجام دهند استفاده غیر قانونی از تالیف دیگری برای تالیف کتاب یارساله و غیره
cartel ship
کشتی مخصوص مبادله اسیران جنگی کشتی محل مذاکرات جنگی
deferred expense
هزینههای پیش بینی شدهای که هنوز موعد پرداختشان نرسیده است
free on boand
تحویل روی کشتی قیمت کالای تحویلی روی کشتی
train
قطار
colleague
هم قطار
filed
قطار
colleagues
هم قطار
file
قطار
conpanion
هم قطار
compeer
هم قطار
tandems
قطار
string
قطار
rows
قطار
tandem
قطار
rowed
قطار
row
قطار
trains
قطار
trained
قطار
crowding out effect
نرخ بهره را بالامیبرد و سبب کاهش هزینههای سرمایه گذاری خصوصی در اقتصاد میشود
goods train
قطار باربری
in a row
قطار شده
railway station
ایستگاه قطار
When does the train arrive?
قطار کی می رسد؟
The train ran off the rails.
قطار از خط خارج شد
i lost the train
به قطار نرسیدم
freight trains
قطار باری
light engineh
لوکوموتیو بی قطار
goods trains
قطار باربری
error burst
قطار خطاها
train ride
گردش با قطار
cross belt
قطار حمایل
prime mover
پیش قطار
truck
واگن قطار
trucked
واگن قطار
trucking
واگن قطار
trucks
واگن قطار
primer
پیش قطار
train driver
راننده قطار
locomotive driver
[British E]
راننده قطار
electric train
قطار برقی
sleeping carriage
خوابگاه قطار
row
قطار راسته
rows
قطار راسته
pulse train
قطار تپشها
rowed
قطار راسته
locomotive engineer
[American E]
راننده قطار
railroad engineer
[American E]
راننده قطار
train operator
[American E]
راننده قطار
locomotive operator
[British E]
راننده قطار
primers
پیش قطار
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com