Dictiornary-Farsi | هستی جسمانی تن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 108 (7 milliseconds)

English	Persian
corporality	هستی جسمانی تن


Other Matches

physical	جسمانی
corporeal	جسمانی
carnal	جسمانی
fleshly	جسمانی
bodily harm	صدمه جسمانی
marasmus	پژمردگی جسمانی
worldly	جسمانی مادی
physical fitness	امادگی جسمانی
outworld	دنیای جسمانی
physical handicap	معلولیت جسمانی
in the f.	بصورت جسمانی
sensual	شهوانی جسمانی
bodily	واقعا جسمانی
earthen	مادی جسمانی
temporal	جسمانی زمانی
fleshpots	راحتی جسمانی
incorporate	غیر جسمانی
incorporating	غیر جسمانی
corporeality	جسمانی بودن
physical movement	حرکت جسمانی
sensuousness	پیروی جسمانی
physical	مادی جسمانی
material	مادی جسمانی
fleshpot	لذایذ جسمانی
incorporates	غیر جسمانی
somatization	جسمانی کردن
sentience	حساسیت جسمانی
materials	مادی جسمانی
realities	هستی
thou art	تو هستی
reality	هستی
esse	هستی
being	هستی
existences	هستی
essence	هستی
existence	هستی
the outward man	ادم جسمانی جسم
somatization disorder	اختلال جسمانی کردن
dysaesthesia	اختلال حواس جسمانی
physical aptitude test	ازمون استعداد جسمانی
physical anthropology	انسان شناسی جسمانی
rough up <idiom>	حمله وصدمه جسمانی
physical fitness	امادگی عمومی جسمانی
somatoform disorder	اختلال جسمانی شکل
profaneness	وابستگی بچیزهای جسمانی
carnally	بطور جسمانی یا شهوانی
stresses	تنش جسمانی- روانی
tussled	مسابقه جسمانی کشمکش
substantiate	ماهیت جسمانی دادن به
tussle	مسابقه جسمانی کشمکش
substantiated	ماهیت جسمانی دادن به
substantiates	ماهیت جسمانی دادن به
substantiating	ماهیت جسمانی دادن به
tussling	مسابقه جسمانی کشمکش
tussles	مسابقه جسمانی کشمکش
stressing	تنش جسمانی- روانی
incarnate	دارای شکل جسمانی
anthropometry	انسان سنجی جسمانی
stress	تنش جسمانی- روانی
sensuously	مبنی بر لذات جسمانی
sensuous	مبنی بر لذات جسمانی
What are you waiting for ?	معطل چه هستی ؟
ontology	هستی شناسی
to call into being	هستی دادن
existentialism	هستی گرایی
Are you hungry?	تو گرسنه هستی؟
objectivity	هستی واقعیت
to give being to	هستی بخشیدن
to bring existence	هستی دادن
reality	هستی اصلیت
vivifier	هستی بخش
ens	هستی مطلق
realities	هستی اصلیت
individuum	هستی مطلق
ingenerate	هستی دادن
existential	مربوط به هستی
All right?	سالم هستی؟
extant	دارای هستی
ontologist	هستی شناس
Is everything all right?	سالم هستی؟
infantilism	کندی رشد جسمانی وعقلانی
habitus	وضعیت ساختمان جسمانی هیکل
raw deal <idiom>	آخر خط ،پایان هستی
inesse	دارای هستی واقعی
individuum	هستی تجزیه ناپذیر
cosmic	مربوط به عالم هستی
antitheist	منکر هستی خدا
pre existence	هستی از پیش ازلیت
ontological	وابسته به هستی شناسی
substantively	با داشتن هستی جداگانه
cosmic	مربوط بعالم هستی
hard as nails <idiom>	ازلحاظ جسمانی قوی درشت وسخت
Are you still on the line?	هنوز پشت تلفن هستی؟
You are stll a child in her eyes.	به چشم اوهنوز یک بچه هستی
atheistical	مبنی برانکار هستی خدا
nirvanas	پیوستن به کل هستی خشنودی مطلق
I want to swim ,are you on ?	اهلش هستی شنا کنیم ؟
being	زمان حال فعل be to هستی
nirvana	پیوستن به کل هستی خشنودی مطلق
zombiism	اعتقاد به حلول و تجدید حیات جسمانی مرده
Very funny ! Ha , ha , ha !	یخ کنی ( خیلی لوس وبی مزه هستی )
I'm still not quite sure how good you are.	من هنوز هم نمی دونم که تو واقعا چقدر خوب هستی.
Let's see how much you can take. <idiom>	ببینیم چند مرد حلاج هستی. [اصطلاح روزمره]
Are you still around?	هنوز هستی ؟ [مانند پشت تلفن یا درچت اینترنت]
I appreciate your concern, but I'm fine.	خیلی سپاسگذارم از اینکه دلواپس هستی اما من حالم خوب است.
metagnosticism	عقیده باینکه اثبات هستی خدااز گنجایش علم بشر بیرون است
lysenkoism	نظریهای که معتقد است عوامل جسمانی وبدنی وشرایط محیط در وراثت موثر است