Dictiornary-Farsi | هشیاری مرزی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 90 (6 milliseconds)

English	Persian
marginal consciousness	هشیاری مرزی


Other Matches

conscience [archaic for: consciousness]	هشیاری
cogency	هشیاری
sharpness	هشیاری
conscious mind	هشیاری
appreciation [awareness]	هشیاری
awareness	هشیاری
watchful	هشیاری
alertness	هشیاری
consciousness	هشیاری
sobriety	هشیاری
coconsciousness	هشیاری دوگانه
security cognizance	هشیاری امنیتی
social consciousness	هشیاری اجتماعی
vigilance	بیداری و هشیاری
span of consciousness	فراخنای هشیاری
watchfulness	دقیق هشیاری
foreconscious	نیمه هشیاری
field of consciousness	میدان هشیاری
cogency	قدرت ضریب هشیاری زور
boundary	مرزی
border	خط مرزی
borderline	مرزی
paralic	مرزی
mete	: خط مرزی
bordering	خط مرزی
boundaries	مرزی
bordered	خط مرزی
marginal	مرزی
frontalier	یکان مرزی
frontier treaty	معاهده مرزی
frontalier	نیروهای مرزی
frontier	خط فاصل مرزی
limiting voltage	ولتاژ مرزی
border installations	تاسیسات مرزی
oversea	برون مرزی
marginal test	ازمون مرزی
marginal checking	بررسی مرزی
marginal check	برسی مرزی
marchland	زمین مرزی
rubicon	مرز خط مرزی
extraterritoriality	برون مرزی
marginal check	مقابله مرزی
boundary trench	نهرچه مرزی
boundary surface	سطح مرزی
boundary effect	اثر مرزی
boundar trench	نهرچه مرزی
boundary conditions	شرایط مرزی
borderline schizophrenia	اسکیزوفرنی مرزی
cleavage plane	سطح مرزی
border stone	سنگ مرزی
border land	زمین مرزی
extraterritorial	برون مرزی
boundary layer	لایه مرزی
exterritorial	برون مرزی
mete	سنگ مرزی
outpost	پایگاه مرزی
critical frequency	فرکانس مرزی
outposts	پایگاه مرزی
borderline state	حالت مرزی
borderline mental deficiency	نقص عقلی مرزی
inland	درون مرزی داخله
barrier combat air patrol	گشتی مرزی هوایی
extraterritoriality	حقوق برون مرزی
terry	سربازمدافع مرزی انگلیس
surface boundary layer	لایه مرزی سطح
borderline psychosis	روان پریشی مرزی
exterritoriality	حقوق برون مرزی
frontalier	جزو یکان مرزی
high seas	ابهای برون مرزی
costal frontier	نوار مرزی ساحلی
laminar boundary layer	لایه مرزی خطی
coastal frontier	نوار مرزی ساحلی
catchment	حوزه ابریز مرزی
touch in goal line	ادامه خط بین خط دروازه و خط مرزی
borderline mental retardation	عقب ماندگی ذهنی مرزی
touch in goal	محدوده بین خط دروازه و خط مرزی
overseas	ماموریت برون مرزی یا خارج از کشور
boundaries	6 یا 4 امتیاز برای عبور توپ از خط مرزی
boundary	6 یا 4 امتیاز برای عبور توپ از خط مرزی
drop shot	ضربه اهسته بالای حد مرزی و افتادن به زمین
service line	خط مرزی روی زمین در بازی اسکواش دوبل
service line	حد مرزی سرویس روی دیوار مقابل اسکواش
oversea command	یکان خارج از کشور فرماندهی برون مرزی
reynolds stress	تنش برشی در لایه مرزی خطی در سیال نارون
vigil	گشت زدن در شب گشت و هشیاری و مراقبت شبانه
vigils	گشت زدن در شب گشت و هشیاری و مراقبت شبانه
This new frontier incident probably means war.	این رویداد مرزی جدید معنیش احتمالآ جنگ است
intercoastal	رفت و امد داخل مملکتی درون ساحلی درون مرزی
limitrophe	مجاور مرزی مجاور