English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 118 (2 milliseconds)
English Persian
passion week هفته مصیبت
Other Matches
struck بصورت پسوند نیز بکار رفته وبمعنی ضربت خورده و مصیبت دیده یا مصیبت زده میباشد
weekends اخر هفته تعطیل اخر هفته
weekend اخر هفته تعطیل اخر هفته
tragedy مصیبت
disasters مصیبت
disaster مصیبت
catastrophe مصیبت
catastrophes مصیبت
sorrow مصیبت
sorrows مصیبت
tragedies مصیبت
affliction مصیبت
afflictions مصیبت
depravation مصیبت
depravement مصیبت
tragical مصیبت امیز
catastrophic مصیبت بار
blighter مصیبت بار
blighters مصیبت بار
affiction مصیبت محنت
catastrophical مصیبت امیز
afflictive مصیبت امیز
calamity مصیبت فاجعه
calamities مصیبت فاجعه
passionary مصیبت نامه
cursing بلا مصیبت
disastrous مصیبت امیز
accidents مصیبت ناگهانی
baleful مصیبت بار
accident مصیبت ناگهانی
bale مصیبت بلا
adversity ادبار و مصیبت
fateful <adj.> مصیبت آور
curses بلا مصیبت
bales مصیبت بلا
curse بلا مصیبت
calamitous مصیبت بار خطرناک
disastrously بطور مصیبت امیز
passion play نمایش مصیبت وشهادت
passion plays نمایش مصیبت وشهادت
fatal مصیبت امیز وخیم
blighters شخص یا چیزی که موجب مصیبت و بلا شود
blighter شخص یا چیزی که موجب مصیبت و بلا شود
weekly هفته به هفته
week هفته
a week یک هفته
per week هر هفته
weeklies هفته به هفته
weeks هفته
passionist عضو دستهای از نصارا که پیوسته مصیبت حضرت مسیح رابایدیاداورشوند
running days ایام هفته
this d. a week یک هفته از امروز
triweekly هر سه هفته یکبار
week end اخر هفته
A whole week یک هفته تمام
for a week برای یک هفته
to morrow week از فردا یک هفته
eight day هفته کوک
weekdays روز هفته
weekday روز هفته
f.service نمازمعمولی هفته
fair market هفته بازار
hebdomad هفت هفته
inside of a week کمتر از یک هفته
midweek میان هفته
last week هفته گذشته
inside of a week در یک هفته کمتر
next week هفته گذشته
I will be staying a few days من میخواهم یک هفته بمانم.
week day روز معمولی هفته
nrxt monday دوشنبه این هفته
Weekend تعطیلات آخر هفته
one anxious week of waiting یک هفته انتظار با نگرانی
feria یکی از ایام هفته
to borrow for ... weeks برای ... هفته قرض گرفتن
We stayed at the seaside for one week . یک هفته کنا ردریا ماندیم
embryo جنین کمتر از هشت هفته
embryos جنین کمتر از هشت هفته
Within the next few weeks . درعرض چند هفته آیند ؟
capacitor تا دو هفته نیرو فراهم کند.
write me every week هر هفته برای من نامه بنویسید
at least four times a week کم کمش چهار بار در هفته
passion week هفته پیش از رستاخیز مسیح
ferial مربوط بمیان هفته عیدی
foetus جنین بیش از هشت هفته حمل
fetuses جنین بیش از هشت هفته حمل
foetuses جنین بیش از هشت هفته حمل
Every day of the week but Sundays. همه روز هفته غیر از یکشنبه ها
bank holiday روزهای هفته که بانکها تعطیل هستند
weekender کسیکه به تعطیل اخر هفته میرود
I had my car broken into last week. هفته پیش از ماشینم دزدی کردند.
sempiternal رخ دهنده دومرتبه در هفته نیم هفتگی
semiweekly رخ دهنده دومرتبه در هفته نیم هفتگی
She comes here at least once a week . دست کم هفته ای یکبار اینجا می آید
Maundy Thursday پنجشنبه هفته عذاب ورنج عیسی
What is the price per week? قیمت برای یک هفته چقدر است؟
per برای هر ساعت یا روز یا هفته یا سال
What's the charge per week? اجاره آن برای یک هفته چقدر است؟
Trade ( business ) is slack this week . این هفته بازار ( تجارت ) کساد است
I'm really looking forward to the weekend. من مشتاقانه منتظر تعطیلات آخر هفته هستم.
They must give not less than 2 weeks' notice. آنها باید این را کم کمش دو هفته قبلش آگاهی بدهند.
Tune in next week for another episode of 'Happy Hour'. هفته آینده کانال [تلویزیون] را برای قسمت دیگری از {ساعت شادی} تنظیم کنید.
I worked ten hours a day this week and my boss bit my head off for not doing my share of the work! من این هفته روزی ده ساعت کار کردم، اما رئیسم بخاطر کم کاری توبیخم کرد!
Thank goodness خدا را شکر امروز جمعه است! [چونکه شنبه و یکشنبه آخر هفته کار نمی کنند]
Thank God it's Friday! [TGIF] خدا را شکر امروز جمعه است! [چونکه شنبه و یکشنبه آخر هفته کار نمی کنند]
Can you watch the dog for us this weekend? آیا شماها می توانید آخر این هفته مواظب این سگ باشید؟
stricken محنت زده مصیبت زده
feria کلیسای کاتولیک و کلیسای انگلیس روزهای عادی هفته
apprenticeship دوره کاراموزی در CL به هر نوع کاراموزی اطلاق میشود که ماجورنبوده یا اجرت ان از دو پاونددر هفته تجاوز نکند
apprenticeships دوره کاراموزی در CL به هر نوع کاراموزی اطلاق میشود که ماجورنبوده یا اجرت ان از دو پاونددر هفته تجاوز نکند
groundhog day روز دوم فوریه که بعقیده عوام اگرافتابی باشدنشانه انستکه اززمستان شش هفته مانده است و اگر ابری باشد نشانه اوایل بهار استwoodchuck
fairest بازار مکاره هفته بازار عادلانه
fairer بازار مکاره هفته بازار عادلانه
fair بازار مکاره هفته بازار عادلانه
fairs بازار مکاره هفته بازار عادلانه
semimonthly دوهفته یکبار نشریه دو هفته یکبار
Please allow for at least two weeks' notice [to do something] [for something] [prior to something] . درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری [کار] اعطاء کنید [تا ما ] [برای چیزی] [قبل از چیزی] .
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com