Dictiornary-Farsi | همانطور که ملاحظه می فرمایید | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 145 (2 milliseconds)

English	Persian
As you can see for yourself.	همانطور که ملاحظه می فرمایید


Other Matches

May I take my leave ? May I be excused ?	مرخص می فرمایید ؟
You are not being fair .	کم لطفی می فرمایید
Your attention please.	توجه فرمایید !توجه فرمایید !
may i take it please	اجازه می فرمایید
She is a considerate (an inconsiderate ) person .	آدم با ملاحظه یی ( بی ملاحظه یی ) است
What kind of talk is that ? I object to your remarks (state ments)	این چه فرمایش است می فرمایید ! ( در مقام اعتراض )
May I offer you a cigarette?	اجازه می فرمایید من به شما یک نخ سیگار تقدیم کنم؟
correspondingly	همانطور متقابلا
as previously mentioned <adv.>	همانطور که اشاره شد
as already mentioned <adv.>	همانطور که اشاره شد
as previously mentioned <adv.>	همانطور که ذکر شد
as already mentioned <adv.>	همانطور که ذکر شد
as previously mentioned <adv.>	همانطور که قبلا اشاره شد
as previously mentioned <adv.>	همانطور که قبلا ذکر شد
as already mentioned <adv.>	همانطور که قبلا ذکر شد
As you are well informed…	همانطور که اطلاع دارید
as already mentioned <adv.>	همانطور که قبلا اشاره شد
As stated above.	همانطور که دربالاآمده است ( اشاره شده است )
bluftly	بی ملاحظه
rashness	بی ملاحظه گی
cum grano	با ملاحظه
disregardful	بی ملاحظه
tact	ملاحظه
incircumspect	بی ملاحظه
incosiderate	بی ملاحظه
not unmindful	بی ملاحظه
unconsidered	بی ملاحظه
unmindful	بی ملاحظه
unthinking	بی ملاحظه
inconsiderate	بی ملاحظه
gravitas	ملاحظه
prudence	ملاحظه
respect	ملاحظه
thoughtless	بی ملاحظه
consideration	ملاحظه
considerations	ملاحظه
animadversion	ملاحظه
regard	ملاحظه
remarks	ملاحظه
remarking	ملاحظه
remarked	ملاحظه
remark	ملاحظه
respects	ملاحظه
indiscreet	بی ملاحظه
incautious	بی ملاحظه
observations	ملاحظه
observation	ملاحظه
regards	ملاحظه
regarded	ملاحظه
noteless	غیرقابل ملاحظه بی نت
worthy of note	قابل ملاحظه
regard for others	ملاحظه دیگران
regardant	ملاحظه کننده
regrad for others	ملاحظه دیگران
to take note of	ملاحظه کردن
circumspectly	ملاحظه کارانه
canniness	ملاحظه کاری
annotation	تحشیه ملاحظه
observes	ملاحظه کردن
observed	ملاحظه کردن
observe	ملاحظه کردن
blat	بی معنی و بی ملاحظه
noting	ملاحظه کردن
noted	مورد ملاحظه
circumspect	ملاحظه کار
wary	با ملاحظه هشیار
annotations	تحشیه ملاحظه
inadvertent	بی ملاحظه سهوی
regard	ملاحظه کردن
regarded	ملاحظه کردن
regards	ملاحظه کردن
note	ملاحظه کردن
consider	ملاحظه کردن
considers	ملاحظه کردن
irrespective of	بدون ملاحظه
heeding	ملاحظه رعایت
heeded	ملاحظه رعایت
heeds	ملاحظه رعایت
circumspective	ملاحظه کار
perceiving	ملاحظه کردن
healable	قابل ملاحظه
considerately	ازروی ملاحظه
heed	ملاحظه رعایت
ciecumspect	ملاحظه کار
perceives	ملاحظه کردن
reckless	بی ملاحظه بی اعتنا
perceived	ملاحظه کردن
observing	ملاحظه کردن
perceive	ملاحظه کردن
notes	ملاحظه کردن
Without the least regard .	بدون کمترین ملاحظه یی
To be observant of the regulations .	ملاحظه مقررات را کردن
sizeable	قابل ملاحظه بزرگ
noticeably	بطرز قابل ملاحظه
oversubtle	بیش از حد ملاحظه کار
sizable	قابل ملاحظه بزرگ
blankly	بدون ملاحظه بکلی
without the gloves	جدا بی ملاحظه بی رودربایستی
blat	بی ملاحظه حرف زدن
unconsidered	غیر قابل ملاحظه
noteworthiness	قابل ملاحظه بودن
observantly	از روی ملاحظه و رعایت
remerkableness	قابل ملاحظه بودن
to take in a reef	با ملاحظه کار کردن
remarked	تبصره ملاحظه کردن
remark	تبصره ملاحظه کردن
remarkably	بطور قابل ملاحظه
remarking	تبصره ملاحظه کردن
petty	غیر قابل ملاحظه
considerably	بطور قابل ملاحظه
thoughtful of others	با ملاحظه نسبت بدیگران
remarks	تبصره ملاحظه کردن
noteworthily	بطور قابل ملاحظه
heed	محل گذاشتن به ملاحظه کردن
heeding	محل گذاشتن به ملاحظه کردن
glib answer	پاسخ بدون ملاحظه [بی فکر]
observingly	از روی ملاحظه حرمت گرارانه
guarded	احتیاط امیز ملاحظه کار
heeds	محل گذاشتن به ملاحظه کردن
notably	بطور برجسته یا قابل ملاحظه
He is very cartious ( circrmspect, reserved ) .	خیلی ملاحظه کار است
It was some consikerable amount.	مبلغ قابل ملاحظه ای بود
Observation of natural phenomena .	ملاحظه پدیده های طبیعی
You must make allowances for his age .	باید ملاحظه سنش را بکنی
unadvised	تند وبی ملاحظه بی احتیاط
unadvied	تند بی ملاحظه بی احتیاط ناسنجیده
to take off the gloves	رودربایستی راکنارگذاشتن بی ملاحظه گفتگوکردن
heeded	محل گذاشتن به ملاحظه کردن
irrespectively	بدون ملاحظه چیزهای دیگر مستقلا
reappraises	دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
reappraised	دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
reappraise	دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
hardball	فعالیت سخت و عاری از ملاحظه و مروت
to respect persons	ملاحظه کردن وواهمه داشتن ازمردم
reappraising	دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
not to lose sight of	ملاحظه کردن [به کسی یا چیزی] را فراموش نکردن
to be wary of saying something	در گفتن سخن ملاحظه اطراف کار راکردن
scapegrace	ادم بی پروا وبی ملاحظه اصلاح ناپذیر
No more Mr. Nice Guy! <idiom>	دیگر به هیچ کس ملاحظه نمیکنم! [اصطلاح روزمره]
respecters	کسی که از مردمان بانفوذ یاتوانگر ملاحظه یا صرفداری میکند
respecter	کسی که از مردمان بانفوذ یاتوانگر ملاحظه یا صرفداری میکند
worthy of remark	قابل ملاحظه برجسته مشهور فوق العاده استثنائی
inconsiderably	بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
to watch something	مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]