English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (33 milliseconds)
English Persian
hold court <idiom> همانند شاه وملکه دربین موضوع مورد بحث عمل کردن
Other Matches
the matter in hand موضوع مورد بحث
matter in hand موضوع مورد بحث
purview میدان دید موضوع مورد بحث
acquisitions جمع آوری داده در مورد یک موضوع
acquisition جمع آوری داده در مورد یک موضوع
I foud myself in opposition to my friends on this question . در مورد این موضوع نظریات مخالفی با دوستانم داشتم
I had no opportunity to discuss the matter . فرصت نشد که موضوع را مورد بحث قرار بدهم
exchange of instruments of ratification مبادله اسناد دال بر تصدیق وتصویب موضوع مورد توافق یا تصویب معاهده
It is formed by alternatively lifting and lowering one warp thread across one weft thread این است که توسط روش دیگر بلند کردن و پایین آوردن موضوع یکی پیچ و تاب در سراسر یک موضوع پود تشکیل
assimilate تلفیق کردن همانند ساختن
assimilating تلفیق کردن همانند ساختن
assimilated تلفیق کردن همانند ساختن
assimilates تلفیق کردن همانند ساختن
between دربین درمقام مقایسه
trabecula دارای فواصل دربین یاخته ها
bring the house down <idiom> باعث خنده زیاد دربین تماشاچیان
There were some angry looks in the crowd . قیافه ها ؟ عصبانی دربین جمعیت دیده می شد
through thick and thin <idiom> دربین زمانهای خوب وبد،از بین مشکلات وسختیها
queues فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
queueing فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
sequential access فایل ترتیبی اندیس دار که موضوع به موضوع در بافر خوانده میشود
queue فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
queued فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
red herring شاه ماهی سرخ موضوع مطرح شده برای فرار از طرح موضوع موردبحث
red herrings شاه ماهی سرخ موضوع مطرح شده برای فرار از طرح موضوع موردبحث
that is not the proposition موضوع چیز دیگر است موضوع این نیست
reversing روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reversed روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reverses روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reverse روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
endermic انجه که درروی پوست یا دربین پوست عمل میکند
terrorism عقیده به لزوم ادمکشی و ایجاد وحشت دربین مردم و یا سیستم فکری یی که هر نوع عملی را برای رسیدن به اهداف سیاسی جایز می داند
staging area منطقه بارگیری پرسنل و وسایل دربین راه منطقه سوخت گیری و اماده شدن برای پرواز
homologous همانند
alike <adj.> همانند
similar <adj.> همانند
similiar همانند
like <adj.> همانند
resembling <adj.> همانند
related <adj.> همانند
similar همانند
This compares to ... همانند آن ...
akin <adj.> همانند
equal همانند
equaled همانند
equaling همانند
equalled همانند
equalling همانند
alike همانند
identical همانند
equals همانند
subduce موضوع کردن
homological همسان همانند
to look like همانند بودن
identic notes یادداشتهای همانند
similar همسان همانند
like نظیر همانند
liked نظیر همانند
likes نظیر همانند
of kin نزدیک همانند
simulation همانند سازی
simulations همانند سازی
to expatiate on a subject راجع یک موضوع زیادگویی کردن
group identification همانند سازی گروهی
circulars فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
circular فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
recaption مقابله به مثل کردن در مورد ضبط اموال یازندانی کردن زن و فرزند وخدمه شخص
popularizing مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularizes مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularized مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularize مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularising مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularises مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularised مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
to harp on one string پیوسته روی یک موضوع بحث کردن
assimilator تحلیل برنده همانند سازنده
donnish وابسته به یا همانند استاد دانشگاه
questions موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
questioned موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
question موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
frost and kindred phenomena یخ بندان وکیفیات طبیعی همانند انfreshman
monarchical وابسته به یا همانند پادشاه یا نظام پادشاهی
clean کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleanest کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleans کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleaned کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
collates به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
collated به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
collate به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
collating به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
autogenesis ترکیب یا امیختگی سلولهای همانند یا هم نوع باهم
to make observations [about] [on] تامل کردن [در مورد] [به]
to grumble about the weather مورد هوا گله کردن
call option خیارمشتری در مورد کم کردن ثمن
litigates دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
to weigh in [on something] اظهار نظر کردن [در مورد چیزی]
to gather information [about; on] جمع آوری کردن اطلاعات [در مورد]
litigate دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigating دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigated دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
stick one's neck out <idiom> مورد حمایت قراردادن ،ریسک کردن
This compares to a total of 36 cases reported in 2009. همانند آن بطور کلی ۳۶ موارد در سال ۲۰۰۹ گزارش شده بود.
condemn مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
condemns مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
to beg the question نکته مورد منازعه رامسلم فرض کردن
condemning مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
interrogates مورد پرسش یا بازرسی قراردادن استنطاق کردن از
interrogated مورد پرسش یا بازرسی قراردادن استنطاق کردن از
interrogate مورد پرسش یا بازرسی قراردادن استنطاق کردن از
discards خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
discarding خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
discard خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
discarded خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
interrogating مورد پرسش یا بازرسی قراردادن استنطاق کردن از
utilizes مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilizing مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilises مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilising مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilised مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
lionize مورد توجه زیاد قرار گرفتن شیر کردن
ethernet نوعی سیستم شبکه که امکان حمل اطلاعات سمعی و بصری را همانند داده کامپیوتری فراهم می اورد
hard hyphen خط کجی که به هنگام هجی کردن مورد نیاز بوده وهمیشه چاپ می گردد
padding حرف یا رقم افزوده برای پر کردن رشته یا بسته تا به طور مورد نظر برسد.
skim سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skimmed سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skims سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
decollate جدا کردن موضوعات مختلف به ورقههای مجزا. جدا کردن دو یا سه موضوع مختلف به حالت مجزا و برداشتن کاغذ کاربنی
declaratory statute هدف ازتصویب این نوع قانون برطرف کردن شک و تردیدی است که در مورد بعضی قوانین بروز میکند
sadden [مواد افزودنی به پاتیل رنگ جهت تیره کردن رنگ مورد نظر]
area of operational interest منطقه مورد توجه عملیاتی منطقه مورد نظر عملیاتی
criteria موضوع
topic موضوع
subject [topic] موضوع
themes موضوع ها
subjects موضوع ها
topics موضوع ها
matters موضوع
questions موضوع
mattering موضوع
questioned موضوع
question موضوع
head موضوع
mattered موضوع
matter موضوع
point موضوع
issue موضوع
objecting موضوع
propositions موضوع
propositioning موضوع
propositioned موضوع
proposition موضوع
direct objects موضوع
indirect objects موضوع
object موضوع
topics موضوع
topic موضوع
issued موضوع
issues موضوع
texts موضوع
text موضوع
themes موضوع
theme موضوع
objects موضوع
plotless بی موضوع
afair موضوع
objected موضوع
subject موضوع
subjects موضوع
subjecting موضوع
subjected موضوع
motif موضوع
motifs موضوع
off the track از موضوع پرت
objective complement مکمل موضوع
subjects رعایا موضوع
res ipsa loquitur موضوع گویاست
postulated اصل موضوع
What's on? موضوع چه است؟
universe of discourse موضوع بحث
What is happening? موضوع چه است؟
fair game <idiom> موضوع تهاجم
a horse of another colour [different colour] موضوع علیحده
objecting موضوع منظره
objected موضوع منظره
object موضوع منظره
in question موضوع بحث
indirect objects موضوع منظره
in contestation موضوع بحث
direct objects موضوع منظره
monomaniac دیوانه یک موضوع
What's up? موضوع چه است؟
not to point بیرون از موضوع
not to the point خارج از موضوع
out of question خارج از موضوع
objects موضوع منظره
What gives? موضوع چه است؟
grievance موضوع شکایت
beside the question خارج از موضوع
What's the matter? موضوع چیه؟
subjects شیی موضوع
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com