Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
And that is it period . I have nothing more to say . and that is final .
همان است که گفتم ( برو برگرد ندارد )
Other Matches
same
یکنواخت همان چیز همان کار همان شخص
hey presto
برگرد
hey presto
برگرد درنگ
No sooner was he gone than he was kI'lled .
رفتن همان ( همانا ) وکشته شدن همان
Go and come back soon (quickly).
برو وزود برگرد
It is the same pottage and the same bowl.
<proverb>
همان آش است و همان کاسه .
synchronous
فناوری حافظه سریع جدید که قط عات حافظه آن با همان سیگنال ساعتی کار می کنند که پردازنده اصلی , بنابراین همان هستند
He that blows in the dust fills his eyes.
<proverb>
کسى که شرم ندارد وجدان هم ندارد.
There is no point in it . It doest make sense . It is meaningless.
معنی ندارد ! ( مورد و مناسبت ندارد )
he is second to none
دومی ندارد بالادست ندارد
families
محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
family
محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
same
همان چیز همان
quoth
گفتم
quoth i
گفتم
i told him not to go
به او گفتم نرو
i merely told him that
فقط به او گفتم که
i merely told him that
همینقدربه او گفتم که
i told him not to go
به او گفتم نرود
I spoke my mind.
من خیلی رک گفتم.
reflexively
چنانکه بخود فاعل برگرد د چنانکه مفعول ان
Mark my words . Remember what I told you .
یادت باشد چه گفتم
I was saying to myself that. . .
داشتم تو دلم می گفتم که ...
isaid in my last
در اخرین نامه خود گفتم
I told you , didnt I ?
من که بتو گفتم ( گفته بودم )
I kept saying it tI'll I was blue in the face.
آنقدر گفتم با زبانم مودرآورد
There you are, what did I tell you ?
بیا!( بفرما !) بهت که که گفتم
I stand corrected.
من اشتباه کردم.
[همه چیز را که گفتم پس می گیرم.]
Did I say anything different?
مگر من چیز دیگری گفتم
[ادعا کردم]
؟
I was not serious , it was meant as a jock .
جدی نمی گفتم مقصودم شوخی بود
same
همان
idem
همان
this same
همان
very
همان
thingummy
همان
identic
همان
selfsame
همان
identical
همان
one
یکی از همان
s.c
همان دعوی
nothing short of
عینا همان
of that ilk
دارای همان جا
of that ilk
اهل همان جا
ones
یکی از همان
same
همان کار
same
همان جور
just as well
<adv.>
به همان طریق
that once
همان یک بار
therabout
در همان نزدیکی
selfsame
درست همان
s.c
همان پرونده
the reinbefore
همان سندیاقرارداد
for that matter
<idiom>
به همان علت
instatu quo
در همان حال
just as well
<adv.>
همان مقدار
equally
<adv.>
به همان طریق
of the same kind
از همان نوع
it is the same thing
همان است
equally
<adv.>
همان مقدار
i went on the instant
در همان ان رفتم
i went that instant
در همان ان رفتم
accordingly
از همان قرار
self-same
همان خود
very
همان همین
self same
همان خود
at the very beginning
از همان اولش
quasi-
مشابه یا تقریباگ همان
idem
همان نویسنده در همانجا
it is much the same
تقریبا همان است
He would never retract .
هر چه بگوید همان است
of even date
دارای همان تاریخ
In the ( same ) usual place.
در همان جای همیشگه
She promised to bring it but never did .
همان آوردنی که بیاورد !
we are in the same way
ما هم همان حال را داریم
It comes to the same thing .
باز هم همان ؟ یشود
Just as well you didnt come .
همان بهتر که نیامدی
one
عین همان یکی
even
دارای همان تاریخ
ones
عین همان یکی
about as high
تقریبا` همان اندازه بلند
lighter shade
از همان رنگ ولی روشن تر
What so ever a man soweth ,that shall he also reap.
<proverb>
هر چه بکارى ,همان درو مى کنى .
What wI'll be woll be.
هر چقدر قسمت با شد همان می شود
step jump
پرش و برگشت روی همان پا
i wrote as neatly as he did
من همان اندازه پاکیزه هستم که او نوشت
equivalent
همان مقدار را داشتن یا مشابه بودن
isomeric
متشابه الترکیب دارای همان اجزا
equivalents
همان مقدار را داشتن یا مشابه بودن
synchronous
آنچه همان با دیگری اجرا شود.
thereinbefore
در سطور قبل همان قرارداد قبلا"
timed
سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
what you see is what you get
انچه می بینید همان است که بدست می اورید
per
همان طور که در الگو نشان داده شده
echo
برگرداندن سیگنال دریافتی در همان مسیر ارسالی
echoing
برگرداندن سیگنال دریافتی در همان مسیر ارسالی
times
سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
one two
تظاهر شمشیربازبه دفاع و حمله در همان مسیر
abs
پیشوندیست لاتینی که همان پیشوند ab میباشد و بمعنی
echoes
برگرداندن سیگنال دریافتی در همان مسیر ارسالی
This is just what I want . This is the very thing I want .
این دقیقا" همان چیزی است که می خواهم
This is the very thing I wanted.
این همان چیزی است که دلم می خواست
time
سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
echoed
برگرداندن سیگنال دریافتی در همان مسیر ارسالی
times
سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند
timed
سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند
European rose
طرح گل رز اروپایی
[که نام دیگر آن همان گل فرنگ است.]
ipsilateral
قرار گرفته و یا فاهرشده روی همان سمت بدن
constants
فیلد داده که همواره همان تعداد حروف را دارد
time
سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند
constant
فیلد داده که همواره همان تعداد حروف را دارد
loop jump
پرش و چرخش کامل و فرودروی همان لبه اسکیت
democratic network
شبکه همان که همه ایستگاهای آن حق تقدم یکسان دارند
positive
که اشیا را همان گونه که دیده می شوند نشان میدهد
synchronous
سیستمی که در آن تمام وسایل با سیگنال ساعت اصلی همان هستند
real time
عملیات پردازشی که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود
exception
چیزی باسایر چیزها در همان دسته بندی متفاوت باشد
exceptions
چیزی باسایر چیزها در همان دسته بندی متفاوت باشد
busman's holiday
تعطیلی و مرخصی که طی آن انسان همان کارهایی را میکند که در سر کار میکرده
production missile
موشک یکپارچه یا کامل که ازکارخانه به همان صورت تحویل میشود
counter jump
پرش با نیم چرخش وبازگشت روی لبه همان اسکیت
landgrave
لقب برخی از شاهزادگان المانی کنت زمین همان است
there is no style about her
ندارد
flicker free
ی ندارد
he is not of that stamp
را ندارد
there is no limit to it
حد ندارد
it does not weigh with me
ندارد
synchronous
حالت سیستمم که عملیات و رویدادها با سیگنال ساعت همان شده است
real time
زمان عمل یا پردازش که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود.
bears
تا شاید در مدت اجل بتواند همان کالا را به قیمت ارزانتر بخرد
synchronous
شبکهای که تمام اتصالات آن با یک سیگنال زمان بندی همان شده است
bear
تا شاید در مدت اجل بتواند همان کالا را به قیمت ارزانتر بخرد
dont mention it
اهمیت ندارد
his hat cover his fanily
هیچکس را ندارد
no matter
اهمیت ندارد
there is no limit to it
اندازه ندارد
Don’t mention it.
قابلی ندارد.
It is no trouble at all.
زحمتی ندارد
it lacks soul
روح ندارد
it is well enough
عیبی ندارد
he is out of huomor
دماغ ندارد
it does not matter
اهمیت ندارد
he hasno notion of going
سر رفتن ندارد
he has nothing of his own
چیزی ندارد
it is a soft snap
کاری ندارد
he has nostomach for the fight
سر دعوا ندارد
he has no temperature to day
امروز تب ندارد
he has no manners
اداب ندارد
it is nothing new
تازگی ندارد
he has an a. to grind
غرضی ندارد
it is nothing out of the way
غرابتی ندارد
it is of no weight
قدرواهمیتی ندارد
no object
اهمیت ندارد
he has no excuse what
عذری ندارد
It is o. k . ( all right ) . it doesent matter .
عیب ندارد
hadn't
ندارد نبایستی
No problem at all. It is quite all right .
مانعی ندارد
She has no axe to grind . She doesnt mean anything .
مقصودی ندارد
Nothing is quite impossible.
کارنشد ندارد
This does not apply to . . .
در رابطه با . . . کاربرد ندارد.
infinite
حلقهای که خروج ندارد.
There is nothing to be afraid of in driving.
رانندگی که ترس ندارد.
he means well
قصد بدی ندارد
he is short of hands
کارگر کافی ندارد
it is beyond recall
احتمال لغوشدن ندارد
many hands make light work
<proverb>
یک دست صدا ندارد
That's not so!
این حقیقت ندارد!
he is nothing to me
بتمن خویشی ندارد
he is indisposed to go
میل برفتن ندارد
he is at a loose end
کار معینی ندارد
he hasno notion of going
میل رفتن ندارد
his hand want's two fingers
دستش دو انگشت ندارد
his hand lack one finger
دستش یک انگشت ندارد
there is nothing for it but to
چارهای ندارد جز اینکه
it is allup with him
دیگر امیدی ندارد
it is indifferent to me
برای من چه اهمیتی ندارد
There is no market for it in Iran .
درایران مصرفی ندارد
That is quitw O. K. That is fine.
هیج اشکالی ندارد
it differs nothing from
هیچ فرقی با .....ندارد
it matters little
چندان اهمیت ندارد
it is not protected by sanctions
ضمانت اجرایی ندارد
That is beside the point. It is irrelevant ( inconsequential , immaterial ) .
ربطی به موضوع ندارد
it is of no importance
هیچ اهمیت ندارد
it is of no moment
هیچ اهمیت ندارد
that in nothing to me
برای من اهمیتی ندارد
it is of little worth
چندان ارزشی ندارد
irons in the fire
<idiom>
وقت سرخاراندن ندارد
he hasno notion of going
خیال رفتن ندارد
She never gets any gratitude .
دستش نمک ندارد
There is nothing to be ashamed lf .
( اینکار ) خجالت ندارد
domains
برنامهای که حق کپی ندارد
Nothing is impossible .
کار نشد ندارد
and that is flat(final)!No arguments!
چون وچراهم ندارد !
He cant stand the sight of us.
چشم ندارد ما را ببیند
de facto standard
سسهای اعتبار به آن ندارد
domain
برنامهای که حق کپی ندارد
there is no exception to that rule
ان قانون استثناء ندارد
Cheating( fraud) does not pay ( prosper).
تقلب عاقبت ندارد
h does not w.much
چندان وزنی ندارد
she cannot bear heat
طاقت گرما را ندارد
there is no reason
هیچ دلیل ندارد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com