English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 91 (6 milliseconds)
English Persian
cognitive consonance هماهنگی شناختی
Other Matches
ecological equilibrum همترازی بووم شناختی تعادل بوم شناختی
consistency هماهنگی
concerts هماهنگی
harmony هماهنگی
consonance هماهنگی
coordination هماهنگی
harmonies هماهنگی
concert هماهنگی
tone هماهنگی رنگ ها
close coordination هماهنگی نزدیک
internal consistency هماهنگی درونی
harmony of interests هماهنگی منافع
telebrief هماهنگی تلفنی
staff coordination هماهنگی ستادی
immusical بدون هماهنگی
synergy عمل هماهنگی
neuromuscular coordination هماهنگی عصبی- عضلانی
footwork هماهنگی پا با اعضای دیگر
eye hand coordination هماهنگی چشم و دست
cognitive شناختی
technologically فن شناختی
technological فن شناختی
petrological سنگ شناختی
criminological جرم شناختی
ecological change تغییربوم شناختی
cognitive system نظام شناختی
phenomenological پدیدار شناختی
ecological factor همگربوم شناختی
epistemological معرفت شناختی
esthetic زیبایی شناختی
morphological ریخت شناختی
methodological روش شناختی
philologically زبان شناختی
acoustic صوت شناختی
mythological اسطوره شناختی
aesthetically زیبایی شناختی
aesthetic زیبایی شناختی
sociological جامعه شناختی
geological زمین شناختی
phonetic اوا شناختی
ecological بوم شناختی
pathological اسیب شناختی
biologically زیست شناختی
biological زیست شناختی
neurological عصب شناختی
ecologically بوم شناختی
cognitive style سبک شناختی
cognitive map نقشه شناختی
cognitive dissonance ناهماهنگی شناختی
cognitive schema طرحواره شناختی
The color harmony in nature is very interesting. هماهنگی رنگها درطبیعت بسیار جالب است
to act in concert <idiom> با هماهنگی کاری را انجام دادن [اصطلاح روزمره]
preferred cognitive mode شیوه شناختی مرجح
psychobiology روانشناسی زیست شناختی
ecological architecture معماری بوم شناختی
cosmological principal اصل کیهان شناختی
ecological change دگرگونی بوم شناختی
genetic engineering مهندسی زاد شناختی
ecological distance فاصله بوم شناختی
ecological backlash وازنش بوم شناختی
biologism زیست شناختی نگری
neuropsychology روانشناسی عصب شناختی
ethnopsychology روانشناسی قوم شناختی
acoustic investigation جستار صوت شناختی
ecological constallation برج بوم شناختی
ecological realized natality زه و زاد بوم شناختی
graphopathology اسیب شناسی خط شناختی
ecological process فرایند بوم شناختی
ecological nich زیستخوان بوم شناختی
cosmological constant ثابت کیهان شناختی
cosmological model مدل کیهان شناختی
biological control کنترل زیست شناختی
ecological factor سازه بوم شناختی
ecological equivalent هم ارزی بوم شناختی
ecological unit یگان بوم شناختی
kinesiological principle اصول حرکت شناختی بدن
ecological mortality مرگ و میر بوم شناختی
kinesiological analysis تحلیل حرکت شناختی بدن
move of pattern [وجود تقارن و هماهنگی نگاره ها پس از اتمام بافت در مقایسه با نقشه]
Industrial Aesthetic [سیستم زیبایی شناختی ساختمان های صنعتی]
biodegraability قابلیت تجزیه بیولوژیکی پذیرندگی فروافت زیست شناختی
appraisal ارزش فرش که عموما با قدمت، وضعیت ظاهری، طرح، رنگ، یکنواختی و هماهنگی سنجیده می شود
fire coordination line خط هماهنگی اتش هلی کوپترها و نیروهای هوابردو نیروهای الحاقی
flight coordination هماهنگ کردن پرواز هماهنگی پرواز
scrambler وسیله کدگزاری رشته دادهای به صورت تصادفی پیش ازارسال برای جلوگیری از اینکه مجموعهای از صفرها یا یک ها وصفرهای متغیر باعث مشکلات هماهنگی در گیرنده شوند
scramblers وسیله کدگزاری رشته دادهای به صورت تصادفی پیش ازارسال برای جلوگیری از اینکه مجموعهای از صفرها یا یک ها وصفرهای متغیر باعث مشکلات هماهنگی در گیرنده شوند
the concert of europe منظوردولی هستند که پس ازشکست ناپلئون اول در سال 5181 در کنفرانس وین سیاست خارجی خود را با هم هماهنگ ساختند و این هماهنگی بخصوص در زمینه مسائل مربوط به بالکان وعثمانی محسوس بود
assemble ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembled ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembles ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com