Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (17 milliseconds)
English
Persian
autosyn
هماهنگ کننده خودکار
Other Matches
coordinator
هماهنگ کننده
coordinator
هم اهنگ کننده هماهنگ کننده
sequence valve
شیر هماهنگ کننده
coordinating authority
مقام هماهنگ کننده
area coordination group
گروه هماهنگ کننده عملیات منطقه
automatic pilot
وسیله تثبیت خودکار مسیرتقرب هواپیما تثبیت کننده خودکار مسیر
automatic pilots
وسیله تثبیت خودکار مسیرتقرب هواپیما تثبیت کننده خودکار مسیر
synchronize
هماهنگ کردن هماهنگ شدن
synchronising
هماهنگ کردن هماهنگ شدن
synchronised
هماهنگ کردن هماهنگ شدن
synchronizes
هماهنگ کردن هماهنگ شدن
synchronises
هماهنگ کردن هماهنگ شدن
automated
بصورت خودکار دراوردن بطور خودکار عمل کردن خودکار بودن
automates
بصورت خودکار دراوردن بطور خودکار عمل کردن خودکار بودن
automating
بصورت خودکار دراوردن بطور خودکار عمل کردن خودکار بودن
automate
بصورت خودکار دراوردن بطور خودکار عمل کردن خودکار بودن
automatic stabilizer
تثبیت کننده خودکار
automatic timing advance
تنظیم کننده خودکار
automatic exchange
رد و بدل کننده خودکار
automatic release
قطع کننده خودکار
self acting
خودکار عمل کننده
automatic tipper
تخلیه کننده خودکار
automatic circuit breaker
کلید قطع کننده مدار خودکار
antivignetting filter
صافی هماهنگ کننده نور صافی تطبیق نور
synchroreceiver
دستگاه گیرنده خودکار یا بستن خودکار فرامین کنترل اتش به توپ ضد هوایی
private automatic branch exchange
رد و بدل کننده شعبهای اتومات خصوصی مبادله انشعاب خودکار خصوصی
automatic levelling
سیستم متعادل کننده خودکارهواپیما سیستم ترازکننده خودکار
automatic error correction
تصحیح خودکار اشتباه اصلاح خودکار خطا
automatic programming
روندی که طی ان کامپیوتر به صورت خودکار برنامه مبدابه زبان برنامه نویسی را به برنامه مقصد به کد ماشین ترجمه میکند برنامه نویسی به صورت خودکار برنامه سازی خودکار
market socialism
سوسیالیسم مبتنی بر بازار سیستم اقتصادی که در ان وسایل تولید در مالکیت عمومی بوده اما نیروهای بازار در این سیستم مکانیسم هماهنگ کننده را بوجود می اورند . سیستم اقتصادی یوگسلاوی مثال مشخصی ازاین نوع سیستم میباشد
automatics
خودکار مربوط به ماشینهای خودکار
autoloader
اسلحه خودکار یا نیمه خودکار
automatic
خودکار مربوط به ماشینهای خودکار
submachinegun
مسلسل خودکار یانیمه خودکار
automatic check
کنترل خودکار بررسی خودکار
goldie
علامت درگیر شدن سیستم کنترل پرواز خودکار و پرتاب بمب خودکار هواپیما با هدف و انتظار هواپیما برای دریافت فرمان کنترل از زمین
battery control central
مرکز تلفن خودکار اتشبار مرکز کنترل خودکار
aided tracking
سیستم ردیابی خودکار سیستم تعقیب خودکار هدفها
coordinated
هماهنگ
harmonious
هماهنگ
monotone
هماهنگ
consonants
هماهنگ
consonant
هماهنگ
harmonic
هماهنگ
synchronous
هماهنگ
harmonic
هماهنگ همساز
coordinate
هماهنگ ساختن
cooperating bishop
دو فیل هماهنگ
harmonic oscillator
نوسانگر هماهنگ
harmonised
هماهنگ کردن
harmonic motion
حرکت هماهنگ
harmonising
هماهنگ کردن
harmonises
هماهنگ کردن
harmonic vibration
ارتعاش هماهنگ
harmonize
هماهنگ کردن
harmonizing
هماهنگ کردن
harmonized
هماهنگ کردن
harmonizes
هماهنگ کردن
coordination
هماهنگ سازی
sequencer
شیر هماهنگ
subharmonic
هماهنگ فرعی
harmonic wave
موج هماهنگ
proportional
متقابل یا هماهنگ
synchronizing mechanism
ساز و کار هماهنگ
damped harmonic motion
حرکت هماهنگ میرا
damped harmonic oscillator
نوسانگر هماهنگ میرا
coordinate
متناسب یا هماهنگ کردن
creeping attack
تک هماهنگ شده ضد زیردریایی
simple harmonic motion
حرکت هماهنگ ساده
executive area
ناحیه هماهنگ ساز
bsc
SynchronousCommunication Binaryارتباطات هماهنگ دودویی
monotone
صدای یکنواخت تکرار هماهنگ
fire support coordinator
هماهنگ کنند پشتیبانی اتش
concrescent
دارای رشد مشترک یا هماهنگ
screen coordinator
هماهنگ کنند پوشش دریایی
automated teller machine
ماشین سخنگوی خودکار ماشین تحویل خودکار
synchronizes
همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
synchronize
همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
compatability
قابلیت انطباق کار هماهنگ با سایردستگاهها
synchronises
همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
synchronised
همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
synchronising
همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
proportional clothing
لباس هماهنگ یا همرنگ زمین یا منطقه عملیات
pseudostereo
ناوبری همزمان و هماهنگ موشک در سمت و ارتفاع
cim
استفاده هماهنگ از کامپیوتر در هر مرحله از طراحی و ساخت
orient
توجیه دستگاههای مغناطیسی هماهنگ کردن دستگاهها
orients
توجیه دستگاههای مغناطیسی هماهنگ کردن دستگاهها
orienting
توجیه دستگاههای مغناطیسی هماهنگ کردن دستگاهها
link encryption
خودکار کردن سیستم رمز اتصال سیستم رمز به یک سیستم مخابراتی خودکار
corrector
جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
gyro pilot
سیستم هدایت خودکار ناو هدایت ژیروسکوپی ناو هدایت نجومی خودکار ناو
automatic coding
برنامه نویسی به صورت خودکار برنامه نویسی خودکار
automatic toss
روش پرتاب خودکار بمب پرتاب خودکار بمب
cim
استفاده هماهنگ از میکروفیلم برای ذخیره سازی داده کامپیوتر و روشهای خواندن داده
orchestrated
هماهنگ و موزون کردن ارکست تهیه کردن
orchestrate
هماهنگ و موزون کردن ارکست تهیه کردن
orchestrating
هماهنگ و موزون کردن ارکست تهیه کردن
orchestrates
هماهنگ و موزون کردن ارکست تهیه کردن
fire coordination
هماهنگ کردن اتش تطبیق کردن اتشها
flight coordination
هماهنگ کردن پرواز هماهنگی پرواز
coordinate
هماهنگ کردن هم اهنگ کردن
the concert of europe
منظوردولی هستند که پس ازشکست ناپلئون اول در سال 5181 در کنفرانس وین سیاست خارجی خود را با هم هماهنگ ساختند و این هماهنگی بخصوص در زمینه مسائل مربوط به بالکان وعثمانی محسوس بود
unattended
خودکار
autonomic
خودکار
automotive
خودکار
automatous
خودکار
automaticity
خودکار
pen
خودکار
automatic pipet
پی پت خودکار
self acting
خودکار
automatic
خودکار
mechnical
خودکار
unmanned
خودکار
self-starters
خودکار
self-starter
خودکار
ballpens
خودکار ها
ball pens
خودکار ها
ballpoints
خودکار ها
auyomated
خودکار
preset
خودکار
automatics
خودکار
ballpoint pens
خودکار ها
altitude/height hold
متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
propounder
ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
inhibitor
کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
marshaller
هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
flashguns
فلاش خودکار
fully automatic
کاملا" خودکار
autosave
ضبط خودکار
auyomated
خودکار شده
automation
خودکار کردن
automatic treatment
تسویه خودکار
automation
اتوماسیون خودکار
autotrace
اثر خودکار
automatization
خودکار شدن
automatic regulation
تنظیم خودکار
automatically
بطور خودکار
automatics
دستگاه خودکار
push botton
وسایل خودکار
full automatic
تماما" خودکار
automating
خودکار کردن
autotype
چاپ خودکار
automatic
دستگاه خودکار
repeating firearm
اسلحه خودکار
automatic tuning
میزانساز خودکار
flashgun
فلاش خودکار
automatize
خودکار کردن
automatization
خودکار کردن
coach screw
پیچ خودکار
automates
خودکار کردن
automatism
بطور خودکار
automated
خودکار کردن
sub-machine gun
تیربار خودکار
automate
خودکار کردن
automatic weapon
سلاح خودکار
sub-machine guns
تیربار خودکار
automation
خودکار سازی
automatic fire
تیراندازی خودکار
automatic drop
اتصال خودکار
robots
دستگاه خودکار
automatic balance
ترازوی خودکار
systematic
خودکار سیستماتیک
autotrack
تعقیب خودکار
automatic record changer
گرام خودکار
automatic tracking
تعقیب خودکار
automatic aiming
تعقیب خودکار
door switch
کلید خودکار در
automated office
دفتر خودکار
robot
دستگاه خودکار
automatic door switch
کلید خودکار در
automatic cutout
قطع خودکار
automatic mechanism
مکانیزم خودکار
automatic machine
دستگاه خودکار
automatic circuit breaker
مدارشکن خودکار
automatic flasher
چشمکزن خودکار
automatic focusing
تمرکز خودکار
automatic fire
اتش خودکار
automatic buret
بورت خودکار
automatic carriage
تعویض خودکار
automatic check
مقابله خودکار
automatic behavior
رفتار خودکار
automatic check
ازمایش خودکار
automatic bass compensation
بمرسان خودکار
automatic interrupt
قطع خودکار
automatic interrupt
وقفه خودکار
automatic loader
بارکن خودکار
automatons
ماشین خودکار
autofeather
فدر خودکار
automatic titrator
تیترکننده خودکار
crane track
جرثقیل خودکار
player piano
پیانو خودکار
automatic controller
مراقب خودکار
semiautomatic
نیمه خودکار
automatic throttle
ساسات خودکار
power steering
فرمان خودکار
automatic testing
ازمایش خودکار
automatic telephone
تلفن خودکار
automatic telephone system
تلفن خودکار
self loading
پرشونده خودکار
automatic computer
کامپیوتر خودکار
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com