Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
to come along
همراه امدن
Other Matches
attributing
هر فایلی همراه با مجموعهای از دادههای کنترلی که توابع و خصوصیات خاصی از فایل را کنترل می کنند همراه است
attributes
هر فایلی همراه با مجموعهای از دادههای کنترلی که توابع و خصوصیات خاصی از فایل را کنترل می کنند همراه است
attribute
هر فایلی همراه با مجموعهای از دادههای کنترلی که توابع و خصوصیات خاصی از فایل را کنترل می کنند همراه است
peer to peer network
شبکه همراه به همراه
accompanied by
همراه
attendant
همراه
attendants
همراه
along
همراه
mid
همراه با
mid-
همراه با
participant
همراه
participants
همراه
accompanying
همراه
companies
همراه
company
همراه
comrade
همراه
comrades
همراه
bundled
همراه
acologte
همراه
non concurrent
نا همراه
to fight with the enemy
همراه = با
concomitant
همراه
on
همراه
secondary planet
همراه
in company with
همراه
escorts
همراه بدرقه
on one's coat-tails
<idiom>
همراه کس دیگر
accompanies
همراه بودن
accompany
همراه بودن
escort
همراه بدرقه
fraught
دارا همراه
escorted
همراه بدرقه
Accompanied by. Together with .
به اتفاق (همراه )
unbundled
غیر همراه
escorting
همراه بدرقه
compeer
قرین همراه
accompanied
همراه بودن
convoys
همراه رفتن
convoy
همراه رفتن
to keep company with
همراه بودن با
sick headache
سردرد همراه با
companion
همراه همدم
indiental music
موزیک همراه
good luck to you
خدا به همراه
go along
همراه رفتن
attend
همراه بودن
attending
همراه بودن
door bundle
بار همراه
attends
همراه بودن
unaccompanied
بدون همراه
come along with me
همراه من بیائید
accompanying supplies
تدارکات همراه
associated sound
صدای همراه
to go along
همراه شدن
accompanying sound
صدای همراه
accompanying fire
اتش همراه
accompanying cargo
بار همراه
accompanier
همراه مصاحب
spasmodic
همراه با انقباضات
to accompany
همراه شدن
accommpanying element
عنصر همراه
spasmodically
همراه با انقباضات
bon voyage
خدا به همراه
savate
بوکس همراه با لگد
corps artillery
توپخانه همراه سپاه
typhoon
توفان همراه با باران
attendants
همراه نگهبان کشیک
attendant
همراه نگهبان کشیک
to carry a watch
ساعت همراه داشتن
herewith
همراه این نامه
to accompany
همراه کسی رفتن
to go along
همراه کسی رفتن
participative
انبازی کننده همراه
incorrect
نادرست یا به همراه خطا
typhoons
توفان همراه با باران
kick boxing
بوکس همراه با لگد
bundled software
نرم افزار همراه
Bring your friend along.
دوستت را همراه بیاور
wave off
فرود همراه با سایش
amaurotic idiocy
کانایی همراه با نابینایی
japko chagi
ضربه پا همراه گرفتن پا
bitumen macadam
سنگریزی همراه با قیر
ice storm
طوفان همراه باتگرگ
door bundle
بار پرتابی همراه با چترباز
to bid a persong
به کسی خدابه همراه گفتن
thundershower
رگبار همراه با رعد وبرق
landing attack
تک همراه با پیاده شدن به ساحل
aerial cartwheel
مارپیچ همراه با پرش وچرخش
RIFF
ماده بزرگ همراه ID RIFF.
thunderstorms
توفان همراه بااذرخش وصاعقه
grand mal
صرع همراه با تشنج وغش
dysuria
ادرار همراه با سوزش واشکال
chaperon
همراه دختران جوان رفتن
thunderstorm
توفان همراه بااذرخش وصاعقه
chaperons
همراه دختران جوان رفتن
to cell phone
با تلفن همراه زنگ زدن
chaperones
همراه دختران جوان رفتن
chaperone
همراه دختران جوان رفتن
to go along
همراه رفتن همراهی کردن
Goods to declare
همراه داشتن کالاهای گمرکی
Nothing to declare
همراه نداشتن کالاهای گمرکی
to call on the cell phone
با تلفن همراه زنگ زدن
hit it off with someone
<idiom>
بهترین همراه با کسی داشتن
I have nothing to declare.
کالای گمرکی همراه ندارم.
company
گروهان همراه کسی رفتن
companies
گروهان همراه کسی رفتن
ballets
اسکی همراه با موسیقی وحرکات اکروباتیک
ballet
اسکی همراه با موسیقی وحرکات اکروباتیک
multidimensional
تعداد آرایههای موازی به همراه عمق
cell phone users while driving
کاربران تلفن همراه درحال رانندگی
oxidative phosphorylation
فسفریل دار کردن همراه بااکسایش
indiental music
ساز و اوازی که با نمایشی همراه باشد
chaperone
شخصی که همراه خانمهای جوان میرود
chaperones
شخصی که همراه خانمهای جوان میرود
joint product offer
فروش یک کالا همراه با کالای دیگر
striptease
رقص همراه با برهنگی تدریجی رقاصه
chaperons
شخصی که همراه خانمهای جوان میرود
coloratura
خوانندهای که همراه چنین آهنگی میخواند
knobstick
کارگریکه که بااعتصاب کارگران همراه نیست
sobs
همراه با سکسکه وبغض گریه کردن
sobbed
همراه با سکسکه وبغض گریه کردن
subscripted variable
عنصری در آرایه که با یک همراه معرفی میشود
oratorio
قطعه موسیقی و اواز همراه با گفتار
oratorios
قطعه موسیقی و اواز همراه با گفتار
sob
همراه با سکسکه وبغض گریه کردن
sobbing
همراه با سکسکه وبغض گریه کردن
coloraturas
خوانندهای که همراه چنین آهنگی میخواند
sidestep traverse
صعود پلهای همراه باسرخوردن بجلو
real number
عددی که با بخش کسری همراه است .
rear takedown with outside singleleg byl
زیریک خم میانکوب همراه بااقل ازچپ
Do you have nothing to declare?
آیا کالای گمرکی همراه دارید؟
chaperon
شخصی که همراه خانمهای جوان میرود
callithump
رژه پر سروصدایی همراه باکرنا و بوق
fall short
کم امدن
ensues
از پس امدن
peter
کم امدن
behove
امدن به
ensued
از پس امدن
come away
ور امدن
proves
در امدن
proved
در امدن
prove
در امدن
venue
امدن
venues
امدن
behoove
امدن به
ensue
از پس امدن
succumbing
از پا در امدن
succumbed
از پا در امدن
come
امدن
comes
امدن
run short
کم امدن
to fall short
کم امدن
succee
از پی امدن
lengthen
کش امدن
to come in to line
در صف امدن
lengthened
کش امدن
lengthening
کش امدن
lengthens
کش امدن
succumbs
از پا در امدن
succumb
از پا در امدن
to come back
پس امدن
to pass on
امدن
to come over
امدن
shared
استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر
conditivum
[مقبره رمی ها همراه با تابوت های تزئینی]
fortis
دارای تلفظ شدید همراه بابازدم قوی
share
استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر
conditorium
[مقبره رمی ها همراه با تابوت های تزئینی]
milk leg
ورم پای نوزاد همراه با دردبهنگام زایمان
shares
استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر
do
[verb]
روی
[فعلی که همراه می آید]
تکیه میکند
cantatas
شعری که با اوازیکنفری همراه موسیقی خوانده شود
cash with order
پول نقد همراه سفارش پرداخت به موقع
cantata
شعری که با اوازیکنفری همراه موسیقی خوانده شود
strophe
چرخش هنگام رقص همراه با اوازدسته جمعی
desk
میز نوشتن در شرکت معمولاگ همراه با رسام ها
desks
میز نوشتن در شرکت معمولاگ همراه با رسام ها
recovering
بهوش امدن
surmounting
فائق امدن
haunt
پیوسته امدن به
emerged
بیرون امدن
emerges
بیرون امدن
emerge
بیرون امدن
emerging
بیرون امدن
pull-out
بیرون امدن
pull out
بیرون امدن
succumbs
از پای در امدن
recovers
بهوش امدن
pull-outs
بیرون امدن
descends
فرود امدن
tardiness
دیر امدن
upheaval
بالا امدن
upheavals
بالا امدن
surmount
غالب امدن بر
surmount
فائق امدن
overcoming
فایق امدن
extruded
بیرون امدن
descend
پایین امدن
descend
فرود امدن
extrudes
بیرون امدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com