English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
She has been a good wife to him. همسر خوبی برایش بوده
Other Matches
aniline رنگ شیمایی آنیلینی که ارزان قیمت بوده ولی ثبات رنگی خوبی ندارد لذا مناسب رنگرزی فرش نیست
Farahan فراهان [این ناحیه در استان مرکزی با بافت های هراتی، میناخانی و گل حنائی در قرن نوزدهم میلادی بازار جهانی خوبی داشته و شاخص آن استفاده از پودهای آبی و صورتی بوده است.]
re attachment در مورد کسی که قبلا" توقیف شده بوده وبه علتی بدون تعیین تاریخ دقیق ازاد شده بوده است die sine
Quchan قوچان [شمال خراسان که از اوایل قرن یازدهم هجری قمری به بافت فرش مشغول بوده و بافندگان آن کردهای مهاجر کردستان می باشند.بیشتر فرش ها تماما پشم بوده و گره ترکی دارند.]
i fell pity for him دلم برایش سوخت
i felt sorry for him اوقاتم برایش تلخ شد
i felt sorry for him دلم برایش سوخت
my heart bleeds for him دلم برایش می سوزد
ne'er do well ادمی که امیدبهبودی برایش نیست
She bore him a daughter. برایش یک دختر آورد (زائید)
to get rid of a baby بچه اش را برایش انداختن [اصطلاح روزمره]
She took umbrage at your remark . سخن شما برایش گران آمد
She found it hard to make up her mind. برایش سخت بود که تصمیم بگیرد
He was framed. برایش پاپوش دوختند ( توطئه کردند )
You will need to spend some money on it. تو باید برایش پول خرج بکنی.
He lost everything that was dear to him. آنچه برایش عزیز بود از دست داد
partnering همسر
partnered همسر
wife همسر
partner همسر
spouses همسر
partners همسر
fere همسر
associating همسر
associates همسر
associated همسر
associate همسر
consorts همسر
consorting همسر
consorted همسر
consort همسر
mates همسر
mate همسر
spouse همسر
mated همسر
Crown Princesses همسر ولیعهد
partnered انباز همسر
monandry یک همسر گزینی
baroness همسر بارون
baronesses همسر بارون
prince consort همسر شاهزاده
monogamy داشتن یک همسر
Crown Princess همسر ولیعهد
ambassadress همسر سفیر
conjoin همسر زوج
matches لنگه همسر
match لنگه همسر
spouse همسر کردن
monogamous دارای یک همسر
partners انباز همسر
helpmate دمساز همسر
desertion ترک همسر
spouses همسر کردن
partner انباز همسر
partnering انباز همسر
archduchess همسر دوک اعظم
She is a perfect wife . یک همسر کامل است
mongamist طرفدار داشتن یک همسر
assorted همه فن حریف همسر
monogamist مرد یا زنی که در ان واحدبیش یک همسر ندارد
dower قسمتی ازدارایی مرد که پس از فوتش به همسر وی می رسد
niceness خوبی
admirableness خوبی
Excellency خوبی
wellness خوبی
nicety خوبی
Excellencies خوبی
agreeability خوبی
agreeableness خوبی
goodness خوبی
goodliness خوبی
niceties خوبی
primeness خوبی
charmingness خوبی
with the best of them <idiom> به خوبی هرکس
bovarism بوواری خوبی
a nice guy آدم خوبی
excellence خوبی تفوق
I made a decent profit. سود خوبی بر دم
gracing زیبایی خوبی
a nice guy مرد خوبی
graces زیبایی خوبی
graced زیبایی خوبی
good wishes ارزوی خوبی
as good as بهمان خوبی
lambhood بره خوبی
fineness لطافت خوبی
the watch is warranted خوبی ساعت
the work was well paid پول خوبی
epicurus و خوبی است
grace زیبایی خوبی
poverty is a good test خوبی است
our library is well stocked خوبی دارد
to be a fifth wheel [to be in the way] آدم اضافه [بدون همسر] بودن [در جشنی که همه زوج دارند]
what a nice man he is! چه ادم خوبی است !
they put up a good fight جنگ خوبی کردند
kick up one's heels <idiom> زمان خوبی داشتن
maintains به خوبی مراقبت شده
out of kilter <idiom> دربالانس خوبی نبودن
cash cow <idiom> منبع خوبی از پول
feel like a million dollars <idiom> احساس خوبی داشتن
have a time <idiom> زمان خوبی داشتن
maintain به خوبی مراقبت شده
maintained به خوبی مراقبت شده
worse for wear <idiom> نهبه خوبی جدیدتر
He is a good ( nice ) fellow(guy) اوآدم خوبی است
He writes well . he wields a formidable pen . قلم خوبی دارد
He pocketed a tidy sum. پول خوبی به جیب زد
Both of us will make a good team. ما دو تا تیم خوبی میسازیم.
It has been a very enjoyable stay. اقامت بسیار خوبی داشتیم.
That was a very good meal. غذای خیلی خوبی بود.
to pocket a tidy sum <idiom> پول خوبی به جیب زدن
What find bath. عجب حمام خوبی است
Good number ! حقه [نمایش] خوبی بود!
It is avery good ( an original ) idea. فکر بسیار خوبی است
I got good marks in the exams . نمرات خوبی درامتحان آوردم
to set a good example سرمشق خوبی گذاشتن یا شدن
bite the hand that feeds you <idiom> جواب خوبی را با بدی دادن
have an eye for <idiom> سلیقه خوبی درچیزی داشتن
She made a good wife. اوزن خوبی ازآب درآمد
live it up <idiom> روز خوبی راداشته باشید
He has a good permanent job. شغل ثابت خوبی دارد
he is a bad husband خانه دار خوبی نیست
he has a fine p in the town اوخانه خوبی در شهر دارد
has-beens بوده
fact بوده
facts بوده
been بوده
has-been بوده
has been بوده
i have been بوده ام
get to first base <idiom> موفق بودن ،شروع خوبی راداشتند
He has a poor service record in this company. دراین شرکت بی سابقه خوبی ندارد
fizzle out <idiom> خراب شدن بعداز شروع خوبی
qualities ماهیت چیزی یا میزان خوبی یا بدی آن
quality ماهیت چیزی یا میزان خوبی یا بدی آن
we went for a good round گشت خوبی زده برگشتیم به خانه
paragon مقیاس رفعت و خوبی نمونه کامل
paragons مقیاس رفعت و خوبی نمونه کامل
well handled بطرز خوبی مورد عمل قرارگرفته
has-beens بوده است
has-been بوده است
has been بوده است
coffee roaster قهوه بوده
coloury دارای رنگی که نماینده خوبی کالایی است
He has a strong punch. ضرب دست خوبی دارد ( مشت قوی )
He left a great name behid him . نام خوبی از خود بجای گذاشت ( پس از مرگ )
This is a good residential are ( neighbourhood ) . اینجا محل ( محله ) مسکونی خوبی است
he has passed the chair رئیس بوده است
organizations روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند
We all think he is very nice. ما همه فکر می کنیم که او [مرد] آدم خوبی است.
organization روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند
blessing in disguise <idiom> [چیز خوبی که در ظاهری نه چندان خوب قرار دارد]
organisations روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند
premundane پیش ازافرینش جهان بوده
beauty is in the eyes of the beholder <proverb> اگر بر دیده مجنون نشینی به غیر از خوبی لیلی نبینی
free thinker کسیکه دارای فکر ازاد بوده
maenad حوری زیبایی که ملازم دیونیسوس بوده
She has known better days in her youth . معلومه که در جوانی وضعش بهتر بوده
judea یهودیه که قسمتی از جنوب فلسطین بوده
menad حوری زیبایی که ملازم دیونیسوس بوده
cerberus سگ سه سری که پاسبان دوزخ بوده مستحفظ
She is always making trouble for her friends. همیشه برای دوستانش درد سر بوده
how long since is it? چند وقت پیش بوده است
optical طرح حرف که توسط خواننده OCR به خوبی قابل خواندن است
elam کشور ایلام قدیم که درناحیه خوزستان بوده
palating مجلل امیری که دارای امتیازات سلطنتی بوده
fortuitism اعتقادباینکه انچه درطبیعت پیداشده اتفاقی بوده
canon low دررم قدیم مورد عمل بوده وامروز در
queen dowager زنی که شوهرش پادشاه بوده ومرده است
graphics UDV مصخصو که تصاویر گرافیکی رنگی و با resolution را به خوبی متن نشان میدهد
daimon خدایی که دارای قوه خارق العاده بوده دیو
daemon خدایی که دارای قوه خارق العاده بوده دیو
revivor تعقیب دعوایی که به علتی معوق مانده بوده است
co respondent مردی که متهم بزنابازن شوهرداری بوده وباخودان زن یکجاموردتعیق
syren یکی از جانورانی که نصف زن ونصف دیگرپرنده بوده است
clavichord یکجورسازسیمی وجا انگشتی دارکه پیشروپیانوی کنونی بوده است
moses antedates zoroastes موسی ازحیث سال تاریخی پیش از زردتشت بوده است
fortuist کسیکه معتقداست که انچه درطبیعت پیداشده اتفاقی بوده است
nereid هریک ازپنجاه حوری دریایی که دختران نروس بوده اند
glacial epoch عصریخ :عصری که یخ بیشترنیم کره شمالی راپوشانده بوده است
epanastrophe شروع جملهای باهمان کلمه که دراخرجمله پیش بوده است
cylix ابخوری پایه دار ودسته که درقدیم معمول بوده است
polygamy چند همسری چند همسر گزینی
limited divorce طلاقی که مدت ان محدود بوده پس ازانقضای مهلت بخودی خودرجوع شود
inflationary gap وقتی اقتصاد کشور در حالتی باشدکه اشتغال کامل محسوس بوده
catapulted هرجسمی که دارای خاصیت فنری بوده وبرای پرتاب اجسام بکارمیرود
light trap اسبابی که حائل نور بوده ولوازم عکاسی دران حرکت کند
movable dam سدی که قابل انتقال بوده و مغمولا درمسیر سیل قرار می دهند
catapults هرجسمی که دارای خاصیت فنری بوده وبرای پرتاب اجسام بکارمیرود
catapult هرجسمی که دارای خاصیت فنری بوده وبرای پرتاب اجسام بکارمیرود
open jet tunnel تونل بادی که قسما کار ان باز بوده و فاقد دیواره میباشد
catapulting هرجسمی که دارای خاصیت فنری بوده وبرای پرتاب اجسام بکارمیرود
dark bulb نوعی لامپ اشعه کاتدی که هنگام خاموش بودن سیاه بنظر می رسد و به تصاویرویدئویی وضوح خوبی میدهد
utilitarianism بر اساس این مکتب معیار سنجش همه چیزحداکثر خوبی و فایده برای حداکثر تعداد اشخاص است
commodities چیزی که قادر به رفع نیاز بشر بوده ومقدار عرضه ان محدود باشد
accadian که قبل از زبان اشوری رایج بوده و درکتیبههای میخی دیده شده است
foreign excess تجهیزات نظامی که از مصرف داخلی اضافه تر بوده و به خارج ارسال یا فروخته می شوند
gorgon یکی ازسه زنی که موهای سرشان مار بوده و هر کس بدانهانگاه میکردسنگ میشد
eocene دوره زمین شناسی >ایوسن < در عهد سوم که بین >پلیوس < و اکیگوسن بوده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com