Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (20 milliseconds)
English
Persian
To treat them all alike. (indiscriminately).
همه رابا یک چوب راندن ( یکسان رفتار کردن )
Other Matches
to lump them all together
<idiom>
با همه یکسان رفتار کردن
drive
راندن اسب باشلاق راندن قایق موتوری ترساندن شکار و راندن ان بسوی شکارچی
drives
راندن اسب باشلاق راندن قایق موتوری ترساندن شکار و راندن ان بسوی شکارچی
one level address
سازماندهی فضای ذخیره سازی که هر نوع رسانه ذخیره سازی یکسان رفتار می شوند
autosync
خصوصیت یک مودم برای ارسال سیگنال دادههای یکسان به کامپیوتری که فقط سیگنالهای غیر یکسان را منتقل میکند
To speake in great detail.
مطلبی رابا طول وتفصیل بیان کردن
To conduct a meeting in an orderly manner.
جلسه ای رابا نظم وتر تیب اداره کردن
flat rate
نرخ یکسان تعرفه یکسان
Act your age
[and not your shoe size]
!
به سن خودت رفتار بکن !
[مثل بچه ها رفتار نکن !]
assimilate
یکسان کردن
assimilatc
یکسان کردن
assimilates
یکسان کردن
assimilated
یکسان کردن
assimilating
یکسان کردن
constant angle arch dam
بند قوسی با زاویه یکسان سد کمانی با زاویه یکسان
equates
یکسان فرض کردن
equated
یکسان فرض کردن
to make even with the ground
با خاک یکسان کردن
equate
یکسان فرض کردن
rase
باخاک یکسان کردن
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
to raze a city to the ground
شهری را با خاک یکسان کردن
to prostrate a city
شهری را با خاک یکسان کردن
exorcised
دفع کردن راندن
chace
راندن واخراج کردن
chase
راندن واخراج کردن
exorcizes
دفع کردن راندن
whisks
راندن جاروب کردن
whisking
راندن جاروب کردن
whisked
راندن جاروب کردن
exorcises
دفع کردن راندن
exorcising
دفع کردن راندن
repulsing
دفع کردن راندن
repulses
دفع کردن راندن
repulsed
دفع کردن راندن
repulse
دفع کردن راندن
whisk
راندن جاروب کردن
chasing
راندن واخراج کردن
chased
راندن واخراج کردن
exorcize
دفع کردن راندن
exorcizing
دفع کردن راندن
chases
راندن واخراج کردن
exorcized
دفع کردن راندن
coragne line
خطوط جذر و مد یکسان خطوط کشند یکسان
disroot
ازجای خودبیرون کردن راندن
dislodging
از جای خودبیرون کردن راندن
dislodges
از جای خودبیرون کردن راندن
dislodged
از جای خودبیرون کردن راندن
dislodge
از جای خودبیرون کردن راندن
rams
پر کردن توپ راندن به داخل لوله
rammed
پر کردن توپ راندن به داخل لوله
ram
پر کردن توپ راندن به داخل لوله
steering
روانه کردن راندن ناو یا هواپیما یاخودرو
asynchronous
ارتباطی که از hadshaking برای یکسان کردن ارسال داده استفاده می کنند
To bring two persons face to face .
دونفر رابا هم روبروکردن
treat
رفتار کردن
treats
رفتار کردن با
demeans
رفتار کردن
treats
رفتار کردن
to deport oneself
رفتار کردن
treated
رفتار کردن
treated
رفتار کردن با
demean
رفتار کردن
treat
رفتار کردن با
to demean oneself
رفتار کردن
demeaned
رفتار کردن
prince
مثل شاهزاده رفتار کردن سروری کردن
princes
مثل شاهزاده رفتار کردن سروری کردن
patronised
رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronizes
رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronized
رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronize
رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronises
رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
jitter
با عصبانیت رفتار کردن
despotize
مستبدانه رفتار کردن
to get up to nonsense
ابلهانه رفتار کردن
baby
مانندکودک رفتار کردن
shoot straight
<idiom>
منصفانه رفتار کردن
babies
مانندکودک رفتار کردن
drift bolt
میخی که میخ دیگری رابا ان دراورند
Handle the boxes with care.
جعبه ها رابا احتیاط جابجا کنید
wrong
غیر منصفانه رفتار کردن
wronging
غیر منصفانه رفتار کردن
matronize
مانند رئیسه رفتار کردن
wrongs
غیر منصفانه رفتار کردن
to go with the tide
طبق مقتضیات رفتار کردن
to act
[be]
one's age
<idiom>
<verb>
طبق سن خود رفتار کردن
to wrong
غیر منصفانه رفتار کردن
baud rate
وسیلهای که سیگنالهای زمانی متفاوت برای یکسان کردن دادههای با نرخ مختلف را تولید میکند
baud
وسیلهای که سیگنالهای زمانی متفاوت برای یکسان کردن دادههای با نرخ مختلف را تولید میکند
befriends
دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriend
دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriending
دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriended
دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
To do something waveringly.
کاری رابا ترس ولرز انجام دادن
I stamped on the spider .
عنکبوت رابا پایم کوبیدم ( وله کردم )
to ride one's horse to death
اسب خود رابا سواری زیادازپا در اوردن
live up to one's principles
موافق مرام خود رفتار کردن
cross
خلاف میل کسی رفتار کردن
princess
مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
princesses
مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
princesse
مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
stereotype
یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
grandmothers
مثل مادر بزرگ رفتار کردن
grandmother
مثل مادر بزرگ رفتار کردن
stereotypy
یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
schoolmaster
مثل رئیس مدرسه رفتار کردن
schoolmasters
مثل رئیس مدرسه رفتار کردن
crosser
خلاف میل کسی رفتار کردن
stereotypes
یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
make oneself at home
<idiom>
مثل خونه خود رفتار کردن
crosses
خلاف میل کسی رفتار کردن
crossest
خلاف میل کسی رفتار کردن
stereotyping
یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
to cultivate good manners
کوشش کردن با ادب رفتار بکنند
clocks
مداری که فرکانس آن توسط کاربر تنظیم میشود. برای یکسان کردن سیگنالها و مدار ها با یک باس ساعت
clock
مداری که فرکانس آن توسط کاربر تنظیم میشود. برای یکسان کردن سیگنالها و مدار ها با یک باس ساعت
snivels
اب بینی رابا صدا بالا کشیدن دماغ گرفتن
snivelling
اب بینی رابا صدا بالا کشیدن دماغ گرفتن
snivel
اب بینی رابا صدا بالا کشیدن دماغ گرفتن
snivelled
اب بینی رابا صدا بالا کشیدن دماغ گرفتن
sniveling
اب بینی رابا صدا بالا کشیدن دماغ گرفتن
sniveled
اب بینی رابا صدا بالا کشیدن دماغ گرفتن
hard starboard
ناو رابا چرخش سریع بسمت پاشنه بگردانید
ruddleman
چوپانی که گوسفندان خود رابا گل اخری رنگ کرده
planimeter
دستگاهی که مساحت اشکال غیر هندسی رابا ان اندازه می گیرند
to peg out
میخ اخر رابا گوی زدن وبازی رابپایان رساندن
pugging
خاک اره یا چیز دیگری که فضایی رابا ان پرکنندتاصدادران نه پیچد
to make
[commit]
a faux pas
اشتباه اجتماعی کردن
[در رابطه با رفتار بین مردم]
to go easy on somebody
[something]
با کسی
[چیزی]
مهربان
[آهسته]
[ملایم]
رفتار کردن
pot pourri
کوزهای که برگهای چندین جورگل رابا ادویه خوشبوامیخته دران میریزند
emulating
کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulates
کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulated
کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulate
کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
conducts
رفتار کردن رهبری کردن
conduct
رفتار کردن رهبری کردن
handles
رفتار کردن استعمال کردن
conducted
رفتار کردن رهبری کردن
handle
رفتار کردن استعمال کردن
conducting
رفتار کردن رهبری کردن
obituarist
کسیکه در گذشتهای تازه رابا شرح حال در گذشتگان درروزنامه اعلان می کنند
action oriented management report
گزارشی که شرایط غیرعادی رابا توجه ویژهای که نیازدارد به مدیریت هشدار میدهد
tenant by sufference
هر گاه کسی ملکی رابا عنوان و سمت قانونی درتصرف داشته باشد و پس اززوال سمت
bioecology
رشتهای از محیط شناسی که روابط گیاهان و حیوانات رابا محیط اطراف خود موردبحث قرار میدهد
to rime one word with another
یک کلمه رابا کلمه دیگر قافیه اوردن
simulates
کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
conducted
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
simulate
کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
simulating
کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
conducting
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
equaled
یکسان
same
یکسان
akin
یکسان
of kin
یکسان
similiar
یکسان
identical
یکسان
uniforms
یکسان
equals
یکسان
identic
یکسان
similar
یکسان
uniform
یکسان
equal
یکسان
invariant
یکسان
equaling
یکسان
equalled
یکسان
equalling
یکسان
jigsaw puzzle
نوعی بازی معمایی که بازیکنان باید قطعات متلاشی و مختلف یک شکل یا نقشه رابا هم جفت کرده و شکل مخصوص با ان بسازند
uniform movement
جنبش یکسان
standard
یکسان معیار
identically
بطور یکسان
alike
شبیه یکسان
solid
یکسان فضائی
solids
یکسان فضائی
standards
یکسان معیار
uniformly
بطور یکسان
equably
بطور یکسان
uniforms
یک شکل یکسان
spreading
پخش یکسان
uniform
یک شکل یکسان
coconsciousness
ادراک چیزهای یکسان
to kiss the dust
باخاک یکسان شدن
equally appearing difference
تفاوتهای یکسان نما
balanced design
طرح با تراز یکسان
without distinction
بدون فرق یکسان
it ius all one to me
برای من یکسان است
coconscious
ادراک چیزهای یکسان
equal appearing intervals
فاصلههای یکسان نما
The city was razed to the ground.
شهر با خاک یکسان شد
isoelectronic
دارای الکترونهای یکسان
nuclear parity
قدرت اتمی یکسان
method of equal appearing intervals
روش فاصلههای یکسان نما
irregular polygon
شی گرافیکی که ابعاد یکسان دارد
stub
راندن
driftage
راندن
stubbing
راندن
steered
راندن
pulsion
راندن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com