English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
Everybody condemned his foolish behaviour . همه رفتار نادرست اورا محکوم کردند
Other Matches
His path was strewn with flowers . مقدم اورا گلباران کردند
he was engagedon probation بعنوان کاراموزی اورا استخدام کردند
The bandits stripped him of all his belongines . دزدهای سر گردنه ( راهزنان ) اورا لخت کردند
brian kellogg پیمانی که مبتکر ان بریان کلوگ وزیرخارجه امریکا در 8291 بودو امضا کنندگان ان جنگ را به عنوان وسیله حل اختلافات بین المللی محکوم و تحریم کردند
Act your age [and not your shoe size] ! به سن خودت رفتار بکن ! [مثل بچه ها رفتار نکن !]
The convict cannot distinguish between right and wrong [distinguish right from wrong] . این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص [تشخیص درست را از نادرست] بدهد.
alternatives تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
alternative تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
her اورا
he was sent to england اورا فرستادندبانگلستان
they proclaimed him sovereign جلوس اورا
they intended to kill him میخواستند اورا بکشند
i had a great wish to see him داشتم که اورا به بینم
they intended to kill him قصدکشتن اورا داشتند
out with him اورا بیرون کنید
He was not admitted to the university. اورا به دانشگاه راه ندادند
He is called by this name. اورا به این رسم می خوانند
I wI'll get (persuade)him to sign . اورا حاضر بامضاء می کنم
They gave him a sound thrashing . اورا کتک مفصلی زدند
the instant i saw him بمحض اینکه اورا دیدم
We havent seen him for ages. سالهاست اورا ندیده ایم
Such extravagances ruined him. این ولخرجی ها اورا زمین زد
I wish I could meet ( see ) her . کاش می توانستم اورا ببینم
I sent him on an errand. اورا دنبال یک کاری فرستادم
They consider him as an outsider . اورا غریبه بحساب می آورند
he was ordained priest اورا بسمت کشیش گماشتند
denials تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد
NAND function تابع منط قی که خروجی آن وقتی نادرست است که تمام ورودی ها درست باشند و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
dispersion تابع منط قی که خروجی آن نادرست است وقتی تمام ورودی ها درست باشند و درست است وقتی یک ورودی نادرست باشد
denial تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد
Leave her alone. اورا تنها (بحال خود ) بگذار
I reckoned him as my friend. اورا دوست خود حساب می کردم
She was pretty when I saw her at close quarters . از نزدیک که اورا دیدم خوشگه بود
Providence watches over him. از عالم غیب اورا حفا ظت می کنند
I gave him a piece of my mind . I told him off. I gave him a good dressing down . اورا شستم وگذاشتم کنار ( پر خاش )
the police are on his track مامورین شهربانی اورا دنبال می کنند
The referee put a boycott on him . داور اورا از بازی محروم کرد
they a his death to poison مرگ اورا ازخوردن زهرمی دانند
She loves him in spite lf sll his faults . با وجود تمام عیبهایش اورا دوست دارد
the churach built him up کلیسا اورا تربیت یا تهذیب اخلاق کرد
diver's mate یار اب باز که اورا ازاب بالا می کشد
she was her putative daughter اورا دختری فرض میکرد مشهور بودکه وی دختراوست
To squash someone . تو دهن کسی زدن ( اورا خاموش وخفه کردن )
he should better to led than باید اورا دلالت کرد زور فایده ندارد
that book will immortalize him ان کتاب نام اورا تا جاویدان زنده نگاه خواهد داشت
he was refused employment کردند
to hold any one to ransom کسیرا در توقیف نگاه داشتن تااینکه با دادن فدیه اورا ازادکنند
they mulcted him او را جریمه کردند
The trees are in bloom . درختها گه کردند
they put their heads together با هم مشورت کردند
they proclaimed him sovereign اعلان کردند
They greeted each other. با هم سلام وتعارف کردند
They pinched my keys. کلیدهایم رابلند کردند
what a ready welcome i found! چه حسن استقبالی از من کردند !
he was sent to england به انگلیس اعزام کردند
They escaped under cover of darkness. درتاریکی شب فرار کردند
they had words باهم نزاع کردند
It was required of me . They imposed it on me . آنرا به من تکلیف کردند
potsdom agreement تاکید وتشریح کردند
they put up a good fight جنگ خوبی کردند
its was extended مدت اعتبارانرا دراز کردند
The kids stamped on the ants . بچه ها مورچه را با لگه له می کردند
They beat each other black and blue. همدیگر را خونین ومالین کردند
They changed seats . صندلی هایشان را با هم عوض کردند
They were talking in Spanish . بزبان اسپانیولی صحبت می کردند
bombers raided the city بمب افگن ها ان شهررابمباران کردند
they were made one یعنی باهم عروسی کردند
they poured toward that city سوی ان شهر هجوم کردند
the house was highly rated خانه رازیاد تقویم کردند
He was deported from Iran. اورااز ایران اخراج کردند
convicted محکوم
judgement debt محکوم به
recognizee محکوم له
doomed محکوم
condemned محکوم
object of judgment محکوم به
guilty محکوم
convict محکوم
fey محکوم
convicts محکوم
winning party محکوم له
indgement debt محکوم به
liable محکوم
convicting محکوم
under sentence of محکوم به
We sent for the doctor. برای ما این دکتر را صدا کردند.
They shook hand and made up. با یکدیگر دست دادند وآشتی کردند
Fatimid [پادشاهان اسلامی که در مصر حکومت می کردند.]
They searched the whole town . تمام شهر را گشتند ( جستجو کردند )
I had my car broken into last week. هفته پیش از ماشینم دزدی کردند.
The soldirs leg was amputated . پای سرباز را قطع کردند ( بریدند )
bombers raided the city بمب افگن هابران شهرحمله کردند
he paid through the nose زیاد به او تحمیل کردند گوشش را بریدند
she was shot for a spy اورابه تهمت جاروزی تیرباران کردند
the exercised thier veto انها حق وتوی خود را اعمال کردند
He was framed. برایش پاپوش دوختند ( توطئه کردند )
antigone دختری که همراه پدر نابینای خود به اتیکا رفت و تا زمان مرگ پدرش اورا خدمت کرد
sentenced محکوم شده
convicts محکوم کردن
losing party محکوم علیه
under sentence of death محکوم به مرگ
under sentence of death محکوم به اعدام
attaint محکوم کردن
convictive محکوم کننده
convict محکوم کردن
condemner محکوم کننده
condemnable محکوم کردنی
convicted محکوم کردن
belay محکوم کردن
convicting محکوم کردن
convicted to death محکوم به اعدام
judgement debtor محکوم علیه
condemn محکوم کردن
condemns محکوم شدن
condemn محکوم شدن
condemning محکوم کردن
condemning محکوم شدن
doom to death محکوم بمرگ
out of court محکوم علیه
he was sentenced to death محکوم بمرگ
recognizor محکوم علیه
judgment debt محکوم به مالی
Sentenced to death . محکوم به مرگ
condemns محکوم کردن
sentencing محکوم کردن
sentence محکوم کردن
adjudge محکوم کردن
doomed محکوم به فنا
sentences محکوم کردن
they howled the speaker down سخنگوراباجیغ وداد وادار به پایین امدن کردند
They I got confused . آنقدر ازمن سؤال کردند که گیج شدم
corinthian brass or bronze یکجور مفرغ که ازسیم و زرومس ترکیب می کردند
inns of chancery عمارتی در لندن که بیشترشاگردانش حقوق در ان زندگی می کردند
knickerbocker زاده هلندی هایی که به york new کوچ کردند
sentenced to the lash محکوم به خوردن شلاق
condemnations محکوم کردن اعتراض
to be doomed محکوم به فنا بودن
res judicata قضیه محکوم بها
adjudicated case قضیه محکوم بها
condemnation محکوم کردن اعتراض
guilty of fraud محکوم به علت کلاهبرداری
to be ill-fated محکوم به فنا بودن
lose the case محکوم شدن در دعوی
he got three months به سه ماه حبس محکوم شد
convicted محبوس محکوم کردن
convict شخص مقصر و محکوم
convicted شخص مقصر و محکوم
condemning محکوم کردن افراد
convicting محبوس محکوم کردن
convicted to life imprisonment محکوم به حبس ابد
convict محبوس محکوم کردن
convicting شخص مقصر و محکوم
condemn محکوم کردن افراد
convicts شخص مقصر و محکوم
convicts محبوس محکوم کردن
condemns محکوم کردن افراد
The planes pin- pointed the enemy targets . هواپیما ها گشتند تا هدفهای دشمن را دقیق پیدا کردند
The victors demanded unconditional surrender . فاتحین تقاضای تسلیم بدون قید وشرط کردند
Shoppers were scrambling to get the best bargains. خریداران تقلا می کردند بهترین معامله را داشته باشند.
foredoom ازپیش مقدر یا محکوم کردن
dock جای محکوم یازندانی در محکمه
I had no choice ( alternative ) but to marry her . محکوم بودم که با اوازدواج کنم
autre fois acquit قضیه محکوم بها در امورجزاییfacsimile
docks جای محکوم یازندانی در محکمه
docked جای محکوم یازندانی در محکمه
convictions محکوم یا مجرم شناخته شدن
sentencing رای دادن محکوم کردن
sentence رای دادن محکوم کردن
conviction محکوم یا مجرم شناخته شدن
sentences رای دادن محکوم کردن
leet دادگاهی که تیول داران سالی یا ششماه یکبار برپا می کردند
I wanted to go camping but the others quickly ruled out that idea. من می خواستم به کمپینگ بروم اما دیگران سریع ردش کردند.
Our children have all left home now, but [except] [bar] one. همه بچه های ما خانه را ترک کردند به غیر از یکی.
The room is bare of furniture . این اتاق خیلی لخت کردند ( مبلمان کافی ندارد )
Boers سفید پوستی که نیاکانش در قرن هفدهم از هلند کوچ کردند
Few reporters dared to enter the war zone. چندی از خبرنگاران جرأت کردند وارد منطقه جنگی بشوند.
Boer سفید پوستی که نیاکانش در قرن هفدهم از هلند کوچ کردند
retaining fee وجهی که بطور مستمرپرداخت به وکیل پرداخت شودتا از خدمات حقوقی اومستمرا" استفاده شود یا اورا از قبول وکالت طرف مقابل بازدارند
death watch پاسبان کسیکه محکوم بمرگ است
We lost the case . We were convicted. دردادگاه محکوم شدیم ( دعوی را باختیم )
debt of record بدهی قانونی record of court محکوم به
self condemnation محکوم ساختن نفس محکومیت وجدایی
mugs کتک زدن عکس شخص محکوم
mug کتک زدن عکس شخص محکوم
mugging کتک زدن عکس شخص محکوم
mugged کتک زدن عکس شخص محکوم
myrmidon یکی از اهالی جنگجوی thessalyکه در جنگ troyپادشاه خودرا پیروی کردند
sabbatical year در دوران یهودیان باستان سال هفتم که طی آن زمین را آیش می کردند و بدهکاران را می بخشیدند
Quantel شرکت گرافیک کامپیوتری که سیستم گرافیکی Hrrey , Paint box را تولید کردند
mohock تنی ازگردن کلفتهای اشرافی درسده هجدهم درخیابانهای لندن اوباشی می کردند
lombards گروهی از کشور یتانان المانی نژاد که در سده ششم ایتالیارا فتح کردند
The court condemned the murderer to life imprisonment . دادگاه قاتل را ره حبس ابد محکوم کرد
wrongful نادرست
sinister کج نادرست
spurious نادرست
crooked نادرست
inexact نادرست
unfairly نادرست
unfair نادرست
unsafe نادرست
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com