English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (11 milliseconds)
English Persian
haul همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
hauled همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
hauling همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
hauls همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
Other Matches
gyle مقدارابجوی که دریک وهله ساخته میشود
farrows همه بچه خوک هایی که دریک وهله زاییده می شوند
farrowed همه بچه خوک هایی که دریک وهله زاییده می شوند
farrowing همه بچه خوک هایی که دریک وهله زاییده می شوند
farrow همه بچه خوک هایی که دریک وهله زاییده می شوند
drawl کشیده حرف زدن اهسته و کشیده ادا کردن
drawled کشیده حرف زدن اهسته و کشیده ادا کردن
drawls کشیده حرف زدن اهسته و کشیده ادا کردن
drawling کشیده حرف زدن اهسته و کشیده ادا کردن
snares بدام انداختن
decoy بدام انداختن
decoyed بدام انداختن
decoying بدام انداختن
decoys بدام انداختن
inveigle بدام انداختن
hook بدام انداختن
hooks بدام انداختن
entraps بدام انداختن
entrapping بدام انداختن
snare بدام انداختن
entrapped بدام انداختن
entrap بدام انداختن
trap بدام انداختن
entoil بدام انداختن
meshes : بدام انداختن
mesh : بدام انداختن
ensnared بدام انداختن
ensnares بدام انداختن
ensnaring بدام انداختن
inveigled بدام انداختن
inveigles بدام انداختن
inveigling بدام انداختن
trapping بدام اندازی
meshing : بدام انداختن
ensnare بدام انداختن
enticement بدام انداختن
insnare بدام انداختن
To go out of fashion (style). بدام افتادم
ensnarl بدام انداختن
snard بدام انداختن
trepanation بدام انداختن
at one blow در یک وهله
at one cast در یک وهله
instances وهله
instance وهله
on one occasion در یک وهله
occasion وهله
reprise وهله
occasions وهله
occasioning وهله
occasioned وهله
onset وهله
entices تطمیع بدام کشیدن
nets اصلی بدام افکندن
enchants بدام عشق انداختن
enchant بدام عشق انداختن
nett اصلی بدام افکندن
entice تطمیع بدام کشیدن
enticed تطمیع بدام کشیدن
psyche بدام عشقش گرفتارشد
net اصلی بدام افکندن
stages پایه وهله
stage پایه وهله
at first push در نخستین وهله
at first blush در وهله نخست
at the first blush در نخستین وهله
at one scoop بیک وهله
at first hand در وهله نخست
at the first onset در نخستین وهله
in the last resort دراخرین وهله
place وهله مرتبه
places وهله مرتبه
phonendoscope شنیده میشوند
one track فقط در یک وهله
placing وهله مرتبه
on several occasions در چندین وهله
heat اشتیاق وهله
heats اشتیاق وهله
lured بوسیله تطمیع بدام انداختن
trammel تعدیل کردن بدام افتادن
lures بوسیله تطمیع بدام انداختن
luring بوسیله تطمیع بدام انداختن
lure بوسیله تطمیع بدام انداختن
at the earliest p moment در نخستین وهله امکان
on the first occasion در نخستین وهله یا فرصت
lift یک وهله بلندکردن بار
lifted یک وهله بلندکردن بار
lifting یک وهله بلندکردن بار
lifts یک وهله بلندکردن بار
from the very f. ازهمان وهله نخست
nail با میخ الصاق کردن بدام انداختن
nails با میخ الصاق کردن بدام انداختن
nailed با میخ الصاق کردن بدام انداختن
plastic zone منطقهای که در ان خاکها زیر و رو میشوند
littering نوزادانی که جانوری در یک وهله میزاید
boxes are made of wood جعبه ها از چوب ساخته میشوند
pressrun یک دوره یا یک وهله کارماشین چاپ
litter نوزادانی که جانوری در یک وهله میزاید
littered نوزادانی که جانوری در یک وهله میزاید
litters نوزادانی که جانوری در یک وهله میزاید
diphthongize تلفظ کردن دو صدای جداگانه در یک وهله
alluvial deposit موادیکه هنگام حرکت اب ته نشین میشوند
avoirdupois اشیاء و اجناسی که با توزین فروخته میشوند
single استفاده از اعدادی که در یک کلمه ذخیره میشوند
plasmodium نوعی از پلاسمودیدها که انگل یاختههای خون میشوند
polyestrous دارای بیش از یک وهله جفت گیری درسال
pronominal adjective صفتی که اگر موصوف آن را بیندازند ضمیر میشوند
bird's eye perspective پرسپکتیو اجسامی که از نقاط دور دیده میشوند
phonoscope التی که بدان سیمهای ادوات موسیقی ازموده میشوند
ballistic مربوط بعلم حرکت اجسامی که درهوا پرتاپ میشوند
reversal نیمی از سیکل نیروهایی که بصورت نوسانی وارد میشوند
polyoestrous دارای بیش ازیک وهله جفت گیری در سال
in love - engaged - married عاشق . نامزد . متاهل [مرحله هایی که تا ازدواج طی میشوند]
reversals نیمی از سیکل نیروهایی که بصورت نوسانی وارد میشوند
oxyhydrogen blowpipe بوری زرگری که دران اکسیژن و ایدروژن با هم امیخته میشوند
data link راه اصلی که اطلاعات در ان بصورت دیجیتال منتقل میشوند
back plate صفحه متحرکی که سیلندرچرخ و کفشکها روی ان سوار میشوند
derricks دریک
derrick دریک
in an instant دریک ان
green manure گیاهانی نظیر شبدرکه جهت تقویت زمین کشت میشوند
herdic کالسکهای که بدنه کوتاهی دارد واز عقب سوار ان میشوند
polytonal وابسته به استفاده ازچند کلید یا چند لحن موسیقی در یک وهله
forlorn hope دستهای که قبلا مامور حمله و بمباران جای محصوری میشوند
periodicals مجلاتی که بصورت دورهای ماهانه سه ماهه سالانه و ... منتشر میشوند
coated chippings خورده سنگهای قیراندود شدهای که در سطح جاده پخش میشوند
bulb root وسیلهای که توسط ان تیغههای گردنده توربین به توپی متصل میشوند
windbreak درختستان یابوته هایی که برای جلوگیری از وزش باد کاشته میشوند
windbreaks درختستان یابوته هایی که برای جلوگیری از وزش باد کاشته میشوند
eft سیستمی که در آن کامپیوتر ها برای ارسال و دریافت پول به بانک استفاده میشوند
en bloc دریک بلوک
standing derrick دریک ثابت
swinging derrick دریک گردان
sedentary مقیم دریک جا
on one occasion دریک موقع
on a par دریک تراز
in an instant دریک لحظه
zeeman پدیدهای که در ان هر یک ازطیفهای خطی با عبور ازمیدان مغناطیسی به دو یاچند جزء تجزیه میشوند
anchor block بلوکهایی که جهت مهار کردن لوله هنگام نصب کار گذاشته میشوند
palatals حروف لطعی یا حنکی حروفی که با گذاردن زبان بکام دهان تلفظ میشوند
somewhere یک جایی دریک محلی
rub elbows/shoulders <idiom> دریک سطح بودن
somewheres یک جایی دریک محلی
beside دریک طرف بعلاوه
aline دریک رشته قراردادن
out of step <idiom> دریک گام نبودن
pitcherful انچه دریک سبوجابگیرد
run in the family/blood <idiom> دریک سطح بودن
partly نسبتا دریک جزء
indrawn تو کشیده
oblonated کشیده
tenses کشیده
leptosome کشیده تن
longer کشیده
leptokurtic کشیده
tenser کشیده
ectomorph کشیده تن
drawlingly کشیده
deep drawn از ته دل کشیده
tensest کشیده
oblongated کشیده
tensing کشیده
tense کشیده
tensed کشیده
posttensioning پس کشیده
drawn کشیده
drew کشیده شد
long- کشیده
threaded نخ کشیده
long کشیده
longed کشیده
longest کشیده
longs کشیده
blended شکل ایرودینامیکی که در ان اجزاء اصلی بدون هیچ خط یاحد و مرز مشخصی به یکدیگرمتصل میشوند
lift wire سیم هایی که بار کششی حاصل از ایجاد نیروی برای بال را متحمل میشوند
presentationism عقیده باینکه چیزهای واقعی هنگام درک در مغز انسان نمایش داده میشوند
lift strut پایه هایی که بار کششی حاصل از ایجاد نیروی برای بال را متحمل میشوند
black book دفتر ثبت نام تبه کاران ومجرمین یاکسانی که از انجام عملی ممنوع میشوند
His sculptures blend into nature as if they belonged there. مجسمه های او به طبیعت طوری آمیخته میشوند انگاری که آنها به آنجا تعلق دارند.
multipropellant سوخت راکت متشکل از دو یاچند جزء که بصورت مجزا به محفظه احتراق وارد میشوند
polynia منطقه اب ازاد دریک دریای یخ
textbooks کتاب اصلی دریک موضوع
colocate دریک مکان قرار دادن
collinear دریک خط مستقیم واقع شونده
coincident واقع شونده دریک وقت
text book کتاب اصلی دریک موضوع
capful انچه دریک کلاه جابگیرد
aligned دریک ردیف قرار گرفتن
align دریک ردیف قرار گرفتن
aligns دریک ردیف قرار گرفتن
ledger bait که دریک جا روی نگاه دارند
polynya منطقه اب ازاد دریک دریای یخ
pent up دریک جا نگاه داشته شده
in a crack دریک چشم بهم زدن
chorus girls زن جوانی که دریک دسته کرمیخواند
batch مقدار نان دریک پخت
fascia plate تابلوی مقابل دریک وسیله
batches مقدار نان دریک پخت
aligning دریک ردیف قرار گرفتن
chorus girl زن جوانی که دریک دسته کرمیخواند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com