Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 209 (11 milliseconds)
English
Persian
Everything worked out well.
همه چیز جور در آمد ( وسایل کار فراهم شد )
Search result with all words
enhance
تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
enhanced
تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
enhances
تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
enhancing
تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
personal
محدوده سیستمهای بی سیم ارتباطی که امکان رد و بدل کردن داده کامپیوتر با وسایل دیگر مثل چاپگر یا PDA را فراهم میکند
user
سوکت که امکان نصب وسایل جانبی به کامپیوتر را فراهم میکند
users
سوکت که امکان نصب وسایل جانبی به کامپیوتر را فراهم میکند
means are not a
وسایل فراهم نیست
Other Matches
beach gear
وسایل پیاده کردن بار وسایل تخلیه کشتی تجهیزات اسکله
prevention of stripping
ممانعت از کار وسایل اکتشافی دشمن یا اکتشاف وسایل مخابراتی و رادارخودی
cpu
سیگنالهای واسط بین CPU و وسایل جانبی یا وسایل ورودی / خروجی
tackle
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackled
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackling
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackles
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
recovers
جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
recovering
جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
mounting
وسایل سوار شده روی یک دستگاه سر هم کردن وسایل
recover
جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
excess property
وسایل اضافه بر سازمان وسایل اضافی
channeling
واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channels
واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channeled
واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channelled
واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channel
واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
pipeline assets
وسایل و لولههای سوخت رسانی سیستم لوله کشی وسایل نصب لوله
map
نموداری که اختصاص محدوده آدرس به وسایل مختلف حافظه را نشان میدهد. مثل RAM و ROM و وسایل انط باق حافظه ورودی /خروجی
maps
نموداری که اختصاص محدوده آدرس به وسایل مختلف حافظه را نشان میدهد. مثل RAM و ROM و وسایل انط باق حافظه ورودی /خروجی
bios
توابع سیستم که واسط بین زمان برنامه نویسی سطح بالا و وسایل جانبی سیستم است تا ورودی خروجی وسایل استاندارد را بررسی کند
service test
ازمایش از وضعیت تجهیزات و وسایل پشتیبانی ازمایش امادگی رزمی وسایل
computation of replacement factors
محاسبه عمر قانونی وسایل محاسبه زمان تعویض وسایل
dispersal lays
محوطههای تفرقه وسایل وخودروها محوطههای پناهگاه وسایل و خودروها
red concept
جدا کردن وسایل مخابراتی ارسال پیامهای طبقه بندی شده و رمز از وسایل ارسال پیامهای کشف
pioneer tools
وسایل حفاری و تهیه استحکامات وسایل مهندسی حفاری
cryptoancillary equipment
وسایل و تجهیزات رمز وسایل تامین ارسال رمز
landing aids
وسایل کمک ناوبری فرودهواپیما وسایل کمکی فرودهواپیما
basics
توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
basic
توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
basic issue items
وسایل همراه اقلام عمده اقلام شارژ انبار وسایل عمده
kit
جعبه ابزار یا وسایل جعبه وسایل
kits
جعبه ابزار یا وسایل جعبه وسایل
to the fore
فراهم
whorl
فراهم
whorls
فراهم
to call together
فراهم اوردن
collectors
فراهم اورنده
cater
فراهم نمودن
to bring about
فراهم کردن
accrete
فراهم شدن
collector
فراهم اورنده
to bring a bout
فراهم کردن
catered
فراهم نمودن
get-together
فراهم اوردن
to d. on
فراهم اوردن
to come about
فراهم شدن
get together
فراهم اوردن
get-togethers
فراهم اوردن
accrete
فراهم کردن
caters
فراهم نمودن
catering
فراهم نمودن
unaccommodated
فراهم نشده
to get together
فراهم اوردن
work up
کم کم فراهم کردن
to find in
فراهم کردن
assembles
فراهم اوردن
procurance
فراهم سازی
congestion
فراهم امدگی
effecturate
فراهم کردن
exterminatory
فراهم کننده
foregather
فراهم امدن
forgather
فراهم امدن
trooping
فراهم امدن
trooped
فراهم امدن
troop
فراهم امدن
assembled
فراهم اوردن
assemble
فراهم اوردن
procure
فراهم کردن
procured
فراهم کردن
procures
فراهم کردن
procuring
فراهم کردن
avaiiability
فراهم بودن
available
دردسترس فراهم
ingathering
فراهم اوری
ready money
پول فراهم شده
jockey
با حیله فراهم کردن
jockeys
با حیله فراهم کردن
raise money
فراهم کردن پول
procurer
فراهم سازنده جاکش
accru
اجتماع فراهم شدگی
obtained
فراهم کردن گرفتن
obtains
فراهم کردن گرفتن
to bring something
فراهم کردن چیزی
to get
[hold of]
something
فراهم کردن چیزی
To raise money.
پول فراهم کردن
obtain
فراهم کردن گرفتن
to obtain something
فراهم کردن چیزی
provides
وسیله فراهم کردن
provide
وسیله فراهم کردن
entails
شامل بودن فراهم کردن
entailing
شامل بودن فراهم کردن
gag
مانع فراهم کردن برای
gagging
مانع فراهم کردن برای
entailed
شامل بودن فراهم کردن
entail
شامل بودن فراهم کردن
capacitor
تا دو هفته نیرو فراهم کند.
i provided for his safety
وسائل سلامت او را فراهم کردم
get
بدست اوردن فراهم کردن
gagged
مانع فراهم کردن برای
obstructively
با قصد فراهم کردن مانع
gags
مانع فراهم کردن برای
occasioning
موجب شدن فراهم کردن
gets
بدست اوردن فراهم کردن
getting
بدست اوردن فراهم کردن
occasioned
موجب شدن فراهم کردن
to gather together
جمع کردن فراهم اوردن
occasions
موجب شدن فراهم کردن
occasion
موجب شدن فراهم کردن
enabled
قادر ساختن وسیله فراهم کردن
enable
قادر ساختن وسیله فراهم کردن
capacities
فضای فراهم برای ذخیره سازی
to raise the wind
پول برای مقصودی فراهم کردن
to mediate a result
وسیله گرفتن نتیجهای فراهم کردن
enables
قادر ساختن وسیله فراهم کردن
enabling
قادر ساختن وسیله فراهم کردن
pools
سرمایهای که از سود چندشرکت فراهم میشود
pooled
سرمایهای که از سود چندشرکت فراهم میشود
pool
سرمایهای که از سود چندشرکت فراهم میشود
to bring a bout by intrigue
بدسیسه یا پشت هم اندازی فراهم کردن
capacity
فضای فراهم برای ذخیره سازی
software
که امکان اجرای کار مشخص را فراهم میکند
to reseat a theatre
صندلیهای تازه برای تماشاخانهای فراهم کردن
off balance
<idiom>
فراهم نکردن ،قادربه ملاقات غیرمنتظره نبودن
menus
لیست برنامه ها و انتخابهای فراهم برای کاربر
menu
لیست برنامه ها و انتخابهای فراهم برای کاربر
give (someone) a hard time
<idiom>
لحظات سختی برای کسی فراهم کردن
knight of the post
کسیکه معاشش ازگواهی دروغ دادن فراهم میشد
eudemonism
اخلاقیاتی که منظوران فراهم کردن خوشی وسعادت است
capacity
حجم فضای ذخیره سازی فراهم در دیسک یا سیستم
capacities
حجم فضای ذخیره سازی فراهم در دیسک یا سیستم
framework
صفحه گسترده ارتباطات و گرافیکهای تجاری را فراهم میکند
frameworks
صفحه گسترده ارتباطات و گرافیکهای تجاری را فراهم میکند
texts
انتخابی دربرنامه که امکان ویرایش متن را فراهم میکند
text
انتخابی دربرنامه که امکان ویرایش متن را فراهم میکند
in a pinch
<idiom>
بسیار خوب است وقتی چیزی فراهم نیست
This would provide an obvious solution
[to the problem]
.
این می تواند یک راه حل واضح
[به مشکل]
فراهم می کند.
usable
آنچه برای معرف قابل استفاده و فراهم است
to turn the tables on any one
وسائل بهبودوضع خودرانسبت به وضع حریف فراهم کردن
globally
حافظه فراهم برای همه برنامههای کاربردی ویندوز
global
حافظه فراهم برای همه برنامههای کاربردی ویندوز
powering
جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
powers
جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
magnetic
و امکان ذخیره سازی آنها را در رسانه مغناطیسی فراهم میکند
Please supply the facts relevant to the case.
لطفا" حقایق ومطالبی را که با موضوع مناسبت دارد فراهم کنید
language
سیستم کلمات و نشانه ها که امکان ارتباط با کامپیوترها را فراهم میکند.
languages
سیستم کلمات و نشانه ها که امکان ارتباط با کامپیوترها را فراهم میکند.
power
جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
rose gall
برامدگی در درخت نسترن که انرا حشره ویژهای فراهم می ورد
demands of providing healthy living and working conditions
خواسته هایی از فراهم نمودن شرایط زندگی و کار سالم
powered
جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
intermediate
پروتکل OSI که امکان انتقال داده بین router ها را فراهم میکند
transmission
ارتباط فیزیکی بین در نقط ه که امکان ارسال داده را فراهم میکند.
transmissions
ارتباط فیزیکی بین در نقط ه که امکان ارسال داده را فراهم میکند.
text
نرم افزاری که برای کاربر امکانات ویرایش متن را فراهم میکند
eudaemonism
اخلاقیاتی که منظور ان فراهم کردن خوشی و سعادت است اخلاقیات ارسطو
eudaimonism
اخلاقیاتی که منظور ان فراهم کردن خوشی و سعادت است اخلاقیات ارسطو
routinely
مجموعه توابعی که امکان مدیریت وپردازش اعداد اعشاری را فراهم میکند
routines
مجموعه توابعی که امکان مدیریت وپردازش اعداد اعشاری را فراهم میکند
texts
نرم افزاری که برای کاربر امکانات ویرایش متن را فراهم میکند
routine
مجموعه توابعی که امکان مدیریت وپردازش اعداد اعشاری را فراهم میکند
random access
حافظهای که امکان دستیابی به هر محلی با هر ترتیبی , معمولاگ به صورت IC , فراهم میکند
random access
رسانه ذخیره سازی که امکان دستیابی به هر مرحله با هر ترتیبی را فراهم میکند
newsgroup
خصوصیتی در اینترنت که امکانات ای که برای همه مسیر است را فراهم میکند
logical
LU ارتاط بین وسایلی و LU را فراهم میکند و یک پروتکل peer-to-Reer است
allocations
فرآیندی که در آن سیستم عامل برای برنامه کاربردی حافظه لازم را فراهم میکند
users
بخشی از حافظه که برای کاربر فراهم است و حاوی سیستم عامل نیست
user
بخشی از حافظه که برای کاربر فراهم است و حاوی سیستم عامل نیست
parallels
کامپیوتر با یک یا چند واحد محاسبه و منط قی که امکان پردازش موازی را فراهم میکند
parallel
کامپیوتر با یک یا چند واحد محاسبه و منط قی که امکان پردازش موازی را فراهم میکند
mime
استانداردی که یک روش ارسال فایل ها با نرم افزار پست الکترونیکی فراهم میکند
miming
استانداردی که یک روش ارسال فایل ها با نرم افزار پست الکترونیکی فراهم میکند
mimed
استانداردی که یک روش ارسال فایل ها با نرم افزار پست الکترونیکی فراهم میکند
mimes
استانداردی که یک روش ارسال فایل ها با نرم افزار پست الکترونیکی فراهم میکند
provider
شرکت یا کاربری که منبع اطلاعاتی برای استفاده در سیستم ویدیویی فراهم میکند.
allocation
فرآیندی که در آن سیستم عامل برای برنامه کاربردی حافظه لازم را فراهم میکند
providers
شرکت یا کاربری که منبع اطلاعاتی برای استفاده در سیستم ویدیویی فراهم میکند.
paralleled
کامپیوتر با یک یا چند واحد محاسبه و منط قی که امکان پردازش موازی را فراهم میکند
opens
برنامه طراحی شده که امکان گستردگی در آینده و تغییرات آسان را فراهم میکند
input/output
اتصال بین پردازنده و وسیله جانبی که امکان ارسال داده را فراهم میکند
interference
اختلال الکتریکی روی سیگنال در اثر سیگنالهای فراهم از منابع الکترومغناطیسی اطراف
i/o
اتصال بین پردازنده و وسیله جانبی که امکان ارسال داده را فراهم میکند
open
برنامه طراحی شده که امکان گستردگی در آینده و تغییرات آسان را فراهم میکند
parallelling
کامپیوتر با یک یا چند واحد محاسبه و منط قی که امکان پردازش موازی را فراهم میکند
parallelled
کامپیوتر با یک یا چند واحد محاسبه و منط قی که امکان پردازش موازی را فراهم میکند
lu
مجموعه پروتکلهای IBM که امکان ارتباط روی شبکه SNA را فراهم میکند. LU
opened
برنامه طراحی شده که امکان گستردگی در آینده و تغییرات آسان را فراهم میکند
paralleling
کامپیوتر با یک یا چند واحد محاسبه و منط قی که امکان پردازش موازی را فراهم میکند
sideways ROM
نرم افزاری که امکان انتخاب یک بانک حافظه مشخص یا قطعه ROM را فراهم میکند
universal
کانال ارتباطی که امکان انتقال سریع بلاکهای داده به رسانه جانبی فراهم میکند
optical
اتصال بین دو وسیله که امکان انتقال داده به کمک سیگنالهای نوری را فراهم میکند.
tests
داده با نتایج از پیش تعیین شده که امکان آزمایش برنامه جدید را فراهم میکند
tested
داده با نتایج از پیش تعیین شده که امکان آزمایش برنامه جدید را فراهم میکند
test
داده با نتایج از پیش تعیین شده که امکان آزمایش برنامه جدید را فراهم میکند
user
زبان برنامه نویسی سطح بالا که بیان راحت برخی مشکلات و توابع را فراهم میکند
users
زبان برنامه نویسی سطح بالا که بیان راحت برخی مشکلات و توابع را فراهم میکند
programmers
وسیلهای که امکان نوشتن روی حافظه فقط خواندنی و قابل برنامه ریزی را فراهم میکند
programmer
وسیلهای که امکان نوشتن روی حافظه فقط خواندنی و قابل برنامه ریزی را فراهم میکند
IE
جستجوگر وب ساخت ماکروساخت که در حال حاضر فراهم است و به کاربر امکان دیدن صفحات وب میدهد
MIDI interface card
کارت آداپتور که به اتصالی در PC وصل میشود و امکان ارسال دریافت داده MIDI را فراهم میکند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com