Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
as previously agreed upon
<adv.>
همینطور که قبلا موافقت شد
Other Matches
prefigure
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigured
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigures
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefiguring
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
like wise
همینطور هم
me too !
من هم همینطور !
in like manner
همینطور
and so on
همینطور
at that
همینطور
as such
همینطور
that is about the size of it
همینطور است
You too ?
شماهم همینطور ؟
also
همینطور بعلاوه
so
چندان همینطور
I thought so.
منم همینطور فکر کردم.
She said it would rain and sure enough it did .
گفت باران خواهد آمد و همینطور هم شد
Their eyes met.
آنها به هم زل زدند.
[همینطور به معنی گفتگوی بدون مکالمه یا عشق به هم]
I see.
صحیح ( آها درست است. بله همینطور است )
aforehand
قبلا
erst
قبلا
formerly
قبلا
already
قبلا
erstwhile
قبلا
previously
قبلا"
supra
قبلا
the reinbefore
قبلا
prescient
قبلا اگاه
beforehand
قبلا اماده
presentient
قبلا متوجه
pre arrange
قبلا قرارگذاشتن
prerecord
قبلا ضبط
prepay
قبلا پرداختن
i went before
من قبلا` رفتم
heretofore
سابقا قبلا
presentient
قبلا مستعد
foretoken
قبلا اگاهانیدن
as already mentioned
<adv.>
همانطور که قبلا اشاره شد
as previously mentioned
<adv.>
همانطور که قبلا ذکر شد
preform
قبلا تصمیم گرفتن
premonish
قبلا برحذر داشتن
prenominate
قبلا ذکر شده
prenominate
قبلا نامبرده شده
prenominate
قبلا ذکر کردن
foresee
قبلا تهیه دیدن
preordain
قبلا مقرر داشتن
pre appoint
قبلا معین کردن
preheats
قبلا گرم کردن
preheats
قبلا حرارت دادن
preheated
قبلا گرم کردن
preheated
قبلا حرارت دادن
preheat
قبلا گرم کردن
preform
قبلا بشکل دراوردن
preform
قبلا تشکیل دادن
preconceive
قبلا تصور کردن
preconceive
قبلا عقیده پیداکردن
as previously mentioned
<adv.>
همانطور که قبلا اشاره شد
preassigned
قبلا تعیین شده
forearms
قبلا اماده کردن
forearm
قبلا اماده کردن
prearrange
قبلا تهیه کردن
predesignate
قبلا تعیین شده
predestine
قبلا تعیین کردن
predetermine
قبلا مقدر کردن
predetermine
قبلا تعیین کردن
predigest
قبلا هضم کردن
prearrange
قبلا ترتیب دادن
preheat
قبلا حرارت دادن
prepossess
قبلا بتصرف اوردن
primed
قبلا تعلیم دادن
to prerecord
قبلا ضبط کردن
foresees
قبلا تهیه دیدن
forespeak
قبلا اماده کردن
advance
قبلا تجهیز شده
advances
قبلا تهیه شده
advances
قبلا تجهیز شده
advancing
قبلا تهیه شده
advancing
قبلا تجهیز شده
destine
قبلا انتخاب کردن
preexist
قبلا وجود داشتن
previews
قبلا رویت کردن
preview
قبلا رویت کردن
primes
قبلا تعلیم دادن
prifixal
قبلا تعیین کردن
prerecord
قبلا ثبت کردن
presanctified
قبلا تقدیس شده
preselect
قبلا انتخاب کردن
prime
قبلا تعلیم دادن
advance
قبلا تهیه شده
pretreat
قبلا معالجه کردن
pretypify
قبلا نشان دادن
pretypify
قبلا اعلام کردن
I have a reservation.
من قبلا رزرو کردم.
prepaid
قبلا" پرداخت شده
as already mentioned
<adv.>
همانطور که قبلا ذکر شد
prifix
قبلا تعیین کردن
put in
<idiom>
اضافه چیزی که قبلا گفته شد
preassigned
قبلا تخصیص داده شده
preconcert
قبلا فرار ومدار گذاردن
predicting
قبلا پیش بینی کردن
preset
قبلا چیدن و قرار دادن
predicts
قبلا پیش بینی کردن
predict
قبلا پیش بینی کردن
bespeak
قبلا درباره چیزی صحبت کردن
forebode
قبلا بدل کسی اثر کردن
postpaid
مخارج پستی قبلا پرداخت شده
pre-
آنچه قبلا توافق شده است
pre
آنچه قبلا توافق شده است
prevue
قبلا رویت کردن اطلاع قبلی
preordain
قبلا وقوع امری را ترتیب دادن
preform
قبلا شکل چیزی رامعین کردن
preexist
ازلی بودن قبلا موجود شدن
predefined
آنچه قبلا معرفی شده است
thereinbefore
در سطور قبل همان قرارداد قبلا"
ingrain
نخی که قبلا الیاف ان رنگ شده است
have a go at
<idiom>
سعی درانجام کاری که بقیه قبلا انجام دادهاند
rest on one's laurels
<idiom>
خرسند شدن از موفقیت که قبلا حاصل شده است
Thats no news to me.
این برایم خبر جدیدی نیست ( قبلا می دانستم )
revocation of probate
بطلان وصیتنامهای که قبلا" صحت مفادش تصدیق شده
agreeableness
موافقت
agreeability
موافقت
assentation
موافقت
accompt
موافقت
settle for
<idiom>
موافقت با
congeniality
موافقت
consentaneity
موافقت
congruity
موافقت
acquiescence
موافقت
sympathies
موافقت
accorded
موافقت
agreement
موافقت
accord
موافقت
approbation
موافقت
keeping
موافقت
accordance
موافقت
accords
موافقت
sympathy
موافقت
understandings
موافقت
understanding
موافقت
adhesion
موافقت
accommodating
موافقت
unions
موافقت
union
موافقت
concurrence
موافقت
approval
موافقت
ententes cordiales
موافقت
ententes
موافقت
consents
موافقت
entente
موافقت
agreements
موافقت
consented
موافقت
consent
موافقت
consenting
موافقت
forlorn hope
دستهای که قبلا مامور حمله و بمباران جای محصوری میشوند
postpaid
پاکت تمبردار یا امانتی که قبلا مخارج پست ان پرداخت میشود
predestinate
قبلا تعیین شده دارای سرنوشت ونصیب وقسمت ازلی
cost indexes
ضریب افزایش یا کاهش هزینه هائی که قبلا تعیین شده
to look after
موافقت کردن
come to terms
<idiom>
به موافقت رسیدن
to come to an agreement
موافقت پیداکردن
to come in to line
موافقت کردن
comply
موافقت کردن
grants
موافقت کردن
complying
موافقت کردن
quota agreement
موافقت سهمیه
propitiousness
موافقت مساعدت
complies
موافقت کردن
assented
موافقت کردن
assent
موافقت کردن
admit
موافقت کردن
complied
موافقت کردن
concurs
موافقت کردن
concurring
موافقت کردن
concurred
موافقت کردن
concur
موافقت کردن
granted
موافقت کردن
verbal agreement
موافقت شفاهی
acquiesce
موافقت کردن
accorded
موافقت کردن
accord
موافقت کردن
consents
موافقت کردن
accords
موافقت کردن
grant
موافقت کردن
consent
موافقت کردن
go along
<idiom>
موافقت کردن
consented
موافقت کردن
consenting
موافقت کردن
in league with
<idiom>
موافقت مخفیانه
no go
<idiom>
موافقت نکردن
gentlemen's agreement
موافقت شرافتمندانه
congruence
موافقت تناسب
concordat
موافقت نامه
compliable
قابل موافقت
non concurrence
عدم موافقت
non placer
موافقت نمیشود
agreement
موافقت نامه
assentient
موافقت دهنده
approbate
موافقت کردن
agreements
موافقت نامه
endorsement
موافقت تایید
approves
موافقت کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com