Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 129 (2 milliseconds)
English
Persian
This is precisely ( exactly) what I wanted to know .
همین رامی خواستم بدانم
Other Matches
There is the rub .
گیر کار همین جاست (همین است )
not that i know of
چیزی که من بدانم نه
I dont know and I dont want to know .
نه می دانم ونه می خواهم بدانم
I wonder what lies in store for me in the future.
من دوست داشتم بدانم که برای من در آینده چه پیش می آید.
i gbeg to in from you
اجازه خواستم شما راراهنمایی کنم
He arrived just as I was about to go .
درست موقعیکه می خواستم بروم او آمد
I didn't intend to involve you in this mess.
من نمی خواستم تو را با این گرفتاری
[دردسر]
درگیر کنم.
I wanted to go camping but the others quickly ruled out that idea.
من می خواستم به کمپینگ بروم اما دیگران سریع ردش کردند.
ramie
رامی
sagittarius
رامی
sagittarii
رامی
docility
رامی
obedience
رامی
mansuetude
حلم رامی
rummy
بازی ورق رامی
I am thinking of your own good.
من خو بی شما رامی خواهم
canasta
نوعی بازی رامی
his sight could p darkness
بینایی وی تاریکی رامی شکافت
Water lays the dust.
آب گرد وخاک رامی خواباند
We speake the same language. we are on the same wavelength. we understand each other.
زبان همدیگر رامی فهمیم
My shoes pinch.
کفشها پایم رامی زند
Even a fool knows this .
یک احمق هم این رامی داند
Do you move in high circles ?
آیا مقامات عالی رامی شناسید ؟
slater
کسی که پوست خام رامی تراشد
gin rummy
نوعی بازی رامی مخصوص دو نفر
His action is in the nature of sour grapes.
اززور پسی اینکار رامی کند
Do you know the definition (meaning) of this word?
تعریف این لغت رامی دانید ؟
What foreign language do you know?
کدام زبان خارجی رامی دانید ؟
The sun rays dazzle (hit) the eyes.
نور آفتاب چشم رامی زند
cribbage
یکجور بازی ورق شبیه رامی
autobiographer
کسی که تاریخچه زندگی خود رامی نویسد
wrists
قسمتی لباس یا دستکش که مچ دست رامی پوشاند
Can you reckon the cost of the trip?
هزینه سفر رامی توانی حساب کنی ؟
wrist
قسمتی لباس یا دستکش که مچ دست رامی پوشاند
trainbearer
کسیکه دنباله لباس دیگری رامی گیرد
peak voltmeter
ولتمتری که مقدار برداری رامی سنجد ولتمتر پیک
Several people could be accommodated in this room.
چندین نفر رامی توان دراین اتاق جاداد
i attmpted to sing
کوشش کردم که بخوانم خواستم بخوانم
pellagra
یکجور ناخوشی که پوست رامی ترکاندو بساک ه انسانرابدیوانگی می کشاند
parbuckle
طناب دولاکه بان چلیک یاچیزدیگر رامی غلتانند باطناب غلتاندن
epicanthus
لایه کوچکی از پوست که گاهی گوشه درونی چشم رامی پوشاند
condensation cloud
ابر یا بخار غلیظی از قطرات که اطراف گوی اتشین اتمی رامی گیرد
this same
همین
all the same
<adv.>
به همین نحو
ditto
<adv.>
به همین نحو
in like manner
<adv.>
به همین نحو
immediately next door
<adv.>
همین جنبی
likewise
<adv.>
به همین نحو
consequently
<adv.>
بخاطر همین
for this reason
<adv.>
بخاطر همین
by impl
<adv.>
بخاطر همین
in this sense
<adv.>
بخاطر همین
in so far
<adv.>
بخاطر همین
immediately next door
<adv.>
همین همسایه ای
in consequence
<adv.>
بخاطر همین
insofar
<adv.>
بخاطر همین
in this respect
<adv.>
بخاطر همین
alike
<adv.>
به همین نحو
as a consequence
<adv.>
بخاطر همین
thus
[therefore]
<adv.>
بخاطر همین
as a result
<adv.>
بخاطر همین
by implication
<adv.>
بخاطر همین
in this manner
<adv.>
بخاطر همین
in this wise
<adv.>
بخاطر همین
in this vein
<adv.>
بخاطر همین
for that reason
<adv.>
بخاطر همین
hence
<adv.>
بخاطر همین
in this way
<adv.>
بخاطر همین
whereby
<adv.>
بخاطر همین
therefore
<adv.>
بخاطر همین
this once
همین یکبار
that once
همین یکبار
that is a
همین بود
that is a
همین است
This very day .
همین امروز
one of these o c shortlies
در همین روزها
not long a go
همین تازگی ها
In the vicinity ( neighbourhood ).
همین نزدیکی ها
as a result of this
<adv.>
بخاطر همین
that is it
همین است
very
همان همین
One of these days .
همین روزها
Right now .
همین الان ( حالا)
this very question
دقیقا همین پرسش
I'll bring it right away .
همین الان می آورم
I arrived as soon as he left ( went ) .
همین که رفت من آمدم
steadies
همین راه برو
the th inst
پنجم همین ماه
steadiest
همین راه برو
steadied
همین راه برو
steady
همین راه برو
steadying
همین راه برو
letter of even date
نامه همین تاریخ
last sunday
همین یکشنبه که گذشت
the whole of morality is there
همه اخلاق همین جا است
I have to study
من درس دارم به همین خاطر کم میمونم
repeat range
با همین مسافت تیراندازی کنید
In fact, that is just what is good about it.
اتفاقا"خوبیش در همین است
For example ( instance ) , lets take Iran .
مثلا" فرضا" همین ایران
from now on
<idiom>
درست از همین لحظه به بعد
stick around
<idiom>
همین دوروبر منتظر ماندن
head and arm
هنگام حمله حریف به دو خم دست و سر حریف را گرفته او رامی پیچانیم
work in process
کالاهای در حال ساخت کالاهائیکه مراحل ساخت رامی گذرانند
work in progress
کالاهای در حال ساخت کالاهائیکه مراحل ساخت رامی گذرانند
Is that your final word ?
همین ؟( درمقام اتمام حجت یا تهدید )
He just went outside.
او
[مرد]
همین الان رفت به بیرون.
He just stepped out.
او
[مرد]
همین الان رفت به بیرون.
pan cosmism
اعتقاد باینکه هر چه هست همین مادیات است
She is obsessed with it .
فکر وذکرش فقط همین است وبس
That is all we needed!That caps ( beats ) all !
واقعا" همین یکی دیگه مانده بود !
Knock off your fighting right now!
همین الآن از توی سر همدیگر زدن دست بکشید !
Wherever you go the sky has the same colour .
<proverb>
به هر کجا که روى آورى آسمان همین رنگ است .
toolkit software
بسته نرم افزاری که به شخص امکان توسعه کاربردهای خاص خود رابسیار ساده تر از حالتی که شخصا" تمام یک برنامه رامی نویسد فراهم می اورد
Akstafa peacock
طرح طاووس در فرش های ترکمنی و قفقازی مربوط به همین نام
I'll call him tomorrow - no, on second thoughts, I'll try now.
من فردا با او
[مرد]
تماس خواهم گرفت - پس ازفکربیشتری، من همین حالا سعی میکنم.
universal roll
برای شکل دادن تیرهای بال پهن معمولابا چهار استوانه دوار نوردمیکنند که به همین نام معروف است
subjective
فلسفه مبتنی بر اعتقاد به اصالت ادراکات ذهنی ومحدودیت اگاهی انسان صرفا" به همین ادراکات درون گرایی
acanthus design
طرح پیچک
[الهام گرفته شده از گیاهی به همین نام یعنی آکانتوس که بیشتر در طرح گل فرنگ یا گوبلن دیده می شود]
bears
کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
bear
کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
close corporation
شرکتی با صاحبان سهام محدود که معمولا" همین صاحبان سهام نیز مدیریت وسایر امور شرکت را بر عهده دارند
Ushak medallion
ترنج عشاق
[این ترنج مربوط به شهری به همین نام در ترکیه است که دارای سابقه پانصد ساله در بافت فرش است.]
Lenkoran medallion
ترنج لن کران
[این نوع ترنج در فرش های قفقازی و ترکمنی بکار می رود و نام آن از شهری به همین اسم در آذربایجان روسیه گرفته شده و جلوه ای از اژدها را نشان می دهد.]
fragment
[فرشی که در طول زمان بصورت تکه تکه درآمده باشد. باستان شناسان با مطالعه همین تکه ها عمر فرش، قدمت رنگرزی، نوع طرح و محل بافت را ارزیابی می کنند.]
karachoph design
لچک ترنج کاراچف
[این طرح مربوط به همین شهر در جنوب تفلیس منطقه قفقاز می باشد که در آن ترنج بزرگ و هشت وجهی با چهار مربع در دو طرف آن می باشد و قدمت آن بیش از صد سال است.]
Lori Pambak motif
ترنج لری
[پامبک، این نام از شهری به همین نام در جنوب شهر تفلیس قزاقستان گرفته شده است. طرح دارای دو بال هشت وجهی بزرگ و دو لوزی کوچک در جهت مخالف بوده و زمان آن را به قرن نوزدهم میلادی نسبت می دهند.]
Gohar carpet
فرش گوهر
[این فرش که توسط بافنده ای به همین نام از اهالی ارمنستان وسیه بافته شده از فرش های شاخص و کلیدی این منطقه محسوب شده و طرح آنرا مربوط به قره باغ می دانند.]
Mina-khani design
طرح میناخانی
[این طرح منسوب به شخصی به همین نام و اهل تبریز است. گل های بزرگ بکار رفته بصورت قرینه و بندی کل متن را در بر گرفته و بوسیله شبکه های لوزی شکل یا الماسی شکل به یکدیگر متصل می شوند.]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com