English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 95 (6 milliseconds)
English Persian
One of these days . همین روزها
Search result with all words
one of these o c shortlies در همین روزها
Other Matches
There is the rub . گیر کار همین جاست (همین است )
of late دراین روزها
nowadays این روزها
one of these o c shortlies یکی از این روزها
What time do you get to work every day ? روزها چه ساعتی سر کار می روی ؟
The days are getting shorter now . روزها دارند کوتاه می شوند
today of all days از همه روزها امروز [باید باشد]
Things are going well for me these days . وضع من این روزها میزان است
I have poor ( short ) memory nowadays . این روزها پول نقد کم است
I don't socialize much these days. این روزها من با مردم خیلی رفت و آمد ندارم.
One of these fin days . انشاء الله یکی از این روزها ( قول آینده )
Does it have to be today (of all days)? این حالا باید امروز باشد [از تمام روزها] ؟
this same همین
hence <adv.> بخاطر همین
in this way <adv.> بخاطر همین
consequently <adv.> بخاطر همین
as a consequence <adv.> بخاطر همین
whereby <adv.> بخاطر همین
immediately next door <adv.> همین جنبی
immediately next door <adv.> همین همسایه ای
ditto <adv.> به همین نحو
alike <adv.> به همین نحو
all the same <adv.> به همین نحو
in like manner <adv.> به همین نحو
likewise <adv.> به همین نحو
therefore <adv.> بخاطر همین
thus [therefore] <adv.> بخاطر همین
for this reason <adv.> بخاطر همین
in this sense <adv.> بخاطر همین
in so far <adv.> بخاطر همین
insofar <adv.> بخاطر همین
in this respect <adv.> بخاطر همین
as a result <adv.> بخاطر همین
by implication <adv.> بخاطر همین
in consequence <adv.> بخاطر همین
in this manner <adv.> بخاطر همین
in this wise <adv.> بخاطر همین
in this vein <adv.> بخاطر همین
for that reason <adv.> بخاطر همین
as a result of this <adv.> بخاطر همین
by impl <adv.> بخاطر همین
This very day . همین امروز
that is a همین بود
this once همین یکبار
that once همین یکبار
not long a go همین تازگی ها
In the vicinity ( neighbourhood ). همین نزدیکی ها
that is it همین است
very همان همین
that is a همین است
this very question دقیقا همین پرسش
Right now . همین الان ( حالا)
I arrived as soon as he left ( went ) . همین که رفت من آمدم
I'll bring it right away . همین الان می آورم
steadied همین راه برو
steadies همین راه برو
steadiest همین راه برو
steady همین راه برو
steadying همین راه برو
last sunday همین یکشنبه که گذشت
letter of even date نامه همین تاریخ
the th inst پنجم همین ماه
the whole of morality is there همه اخلاق همین جا است
I have to study من درس دارم به همین خاطر کم میمونم
This is precisely ( exactly) what I wanted to know . همین رامی خواستم بدانم
For example ( instance ) , lets take Iran . مثلا" فرضا" همین ایران
from now on <idiom> درست از همین لحظه به بعد
stick around <idiom> همین دوروبر منتظر ماندن
repeat range با همین مسافت تیراندازی کنید
In fact, that is just what is good about it. اتفاقا"خوبیش در همین است
Is that your final word ? همین ؟( درمقام اتمام حجت یا تهدید )
He just went outside. او [مرد] همین الان رفت به بیرون.
He just stepped out. او [مرد] همین الان رفت به بیرون.
She is obsessed with it . فکر وذکرش فقط همین است وبس
That is all we needed!That caps ( beats ) all ! واقعا" همین یکی دیگه مانده بود !
pan cosmism اعتقاد باینکه هر چه هست همین مادیات است
Knock off your fighting right now! همین الآن از توی سر همدیگر زدن دست بکشید !
Wherever you go the sky has the same colour . <proverb> به هر کجا که روى آورى آسمان همین رنگ است .
Akstafa peacock طرح طاووس در فرش های ترکمنی و قفقازی مربوط به همین نام
I'll call him tomorrow - no, on second thoughts, I'll try now. من فردا با او [مرد] تماس خواهم گرفت - پس ازفکربیشتری، من همین حالا سعی میکنم.
universal roll برای شکل دادن تیرهای بال پهن معمولابا چهار استوانه دوار نوردمیکنند که به همین نام معروف است
subjective فلسفه مبتنی بر اعتقاد به اصالت ادراکات ذهنی ومحدودیت اگاهی انسان صرفا" به همین ادراکات درون گرایی
acanthus design طرح پیچک [الهام گرفته شده از گیاهی به همین نام یعنی آکانتوس که بیشتر در طرح گل فرنگ یا گوبلن دیده می شود]
bear کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
bears کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
close corporation شرکتی با صاحبان سهام محدود که معمولا" همین صاحبان سهام نیز مدیریت وسایر امور شرکت را بر عهده دارند
Ushak medallion ترنج عشاق [این ترنج مربوط به شهری به همین نام در ترکیه است که دارای سابقه پانصد ساله در بافت فرش است.]
Lenkoran medallion ترنج لن کران [این نوع ترنج در فرش های قفقازی و ترکمنی بکار می رود و نام آن از شهری به همین اسم در آذربایجان روسیه گرفته شده و جلوه ای از اژدها را نشان می دهد.]
fragment [فرشی که در طول زمان بصورت تکه تکه درآمده باشد. باستان شناسان با مطالعه همین تکه ها عمر فرش، قدمت رنگرزی، نوع طرح و محل بافت را ارزیابی می کنند.]
karachoph design لچک ترنج کاراچف [این طرح مربوط به همین شهر در جنوب تفلیس منطقه قفقاز می باشد که در آن ترنج بزرگ و هشت وجهی با چهار مربع در دو طرف آن می باشد و قدمت آن بیش از صد سال است.]
Lori Pambak motif ترنج لری [پامبک، این نام از شهری به همین نام در جنوب شهر تفلیس قزاقستان گرفته شده است. طرح دارای دو بال هشت وجهی بزرگ و دو لوزی کوچک در جهت مخالف بوده و زمان آن را به قرن نوزدهم میلادی نسبت می دهند.]
Gohar carpet فرش گوهر [این فرش که توسط بافنده ای به همین نام از اهالی ارمنستان وسیه بافته شده از فرش های شاخص و کلیدی این منطقه محسوب شده و طرح آنرا مربوط به قره باغ می دانند.]
Mina-khani design طرح میناخانی [این طرح منسوب به شخصی به همین نام و اهل تبریز است. گل های بزرگ بکار رفته بصورت قرینه و بندی کل متن را در بر گرفته و بوسیله شبکه های لوزی شکل یا الماسی شکل به یکدیگر متصل می شوند.]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com