Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 150 (9 milliseconds)
English
Persian
that once
همین یکبار
this once
همین یکبار
Other Matches
semimonthly
دوهفته یکبار نشریه دو هفته یکبار
There is the rub .
گیر کار همین جاست (همین است )
once in a whiled
یکبار
trimonthly
هر سه ماه یکبار
triweekly
هر سه هفته یکبار
write once read many
یکبار نویس
biyearly
دوسال یکبار
biweekly
دوهفته یکبار
every now and then
هرچندوقت یکبار
triennial
هر سه سال یکبار
for once
یکبار استثناء
from time to time
هرچندوقت یکبار
horary
هرساعت یکبار
sextan
6 روز یکبار
sexennial
شش سال یکبار
septan
هفت وز یکبار
semiannual
شش ماه یکبار
quatrerly
سه ماه یکبار
TAN
[Transaction authentication number]
رمز یکبار مصرف
throwaway
یکبار مصرف
weekly
هفتهای یکبار
just for once
یکبار استثناء
once
فقط یکبار
fortnight
هر دوهفته یکبار
fortnights
هر دوهفته یکبار
once
یکبار دیگر
Every now and then . Occassionally .
هر چند یکبار
ever and anon
هرچندوقت یکبار
monthly
ماهی یکبار
weeklies
هفتهای یکبار
septennial
هفت سال یکبار
quadrennial
چهار سال یکبار
quartan
چهار روز یکبار
quinquennial
هر پنج سال یکبار
septennially
هفت سال یکبار
octennially
هشت سال یکبار
How often ?
چند وقت یکبار ؟
tertian
هرسه روز یکبار
trimensual
سه ماه یکبار رخ دهنده
Wednesdays
هر چهار شنبه یکبار
Wednesday
هر چهار شنبه یکبار
again
باز
[یکبار دیگر]
triennal
سه سال یکبار رخ دهنده
sepennial
هفت سال یکبار
bidental
دوسال یکبار رخ دهنده دوساله
old wool
پشم یکبار مصرف شده
sabbatical year
مرخصی هر هفت سال یکبار
sabbatic year
مرخصی هر هفت سال یکبار
biannual
سالی دوبار دوسال یکبار
expendable packing
بسته بندی یکبار مصرف
off and on
گاهی هرچند وقت یکبار
She comes here at least once a week .
دست کم هفته ای یکبار اینجا می آید
Fortune Knocks at least once at everymans gate.
<proverb>
خوشبختى بالاخره یکبار در خانه هر کس را مى زند.
worms
چند بار بخوان یکبار بنویس
wormed
چند بار بخوان یکبار بنویس
needleful
نخی که یکبار درته سوزن میکنند
worm
چند بار بخوان یکبار بنویس
this same
همین
as a consequence
<adv.>
بخاطر همین
consequently
<adv.>
بخاطر همین
hence
<adv.>
بخاطر همین
in this way
<adv.>
بخاطر همین
whereby
<adv.>
بخاطر همین
therefore
<adv.>
بخاطر همین
thus
[therefore]
<adv.>
بخاطر همین
likewise
<adv.>
به همین نحو
in this sense
<adv.>
بخاطر همین
in like manner
<adv.>
به همین نحو
immediately next door
<adv.>
همین جنبی
immediately next door
<adv.>
همین همسایه ای
in this vein
<adv.>
بخاطر همین
by impl
<adv.>
بخاطر همین
in this respect
<adv.>
بخاطر همین
insofar
<adv.>
بخاطر همین
in so far
<adv.>
بخاطر همین
alike
<adv.>
به همین نحو
all the same
<adv.>
به همین نحو
ditto
<adv.>
به همین نحو
as a result
<adv.>
بخاطر همین
One of these days .
همین روزها
In the vicinity ( neighbourhood ).
همین نزدیکی ها
that is it
همین است
that is a
همین بود
that is a
همین است
not long a go
همین تازگی ها
one of these o c shortlies
در همین روزها
as a result of this
<adv.>
بخاطر همین
This very day .
همین امروز
by implication
<adv.>
بخاطر همین
very
همان همین
in consequence
<adv.>
بخاطر همین
in this manner
<adv.>
بخاطر همین
for this reason
<adv.>
بخاطر همین
in this wise
<adv.>
بخاطر همین
for that reason
<adv.>
بخاطر همین
She comes here once in a blue moon .
سالی ماهی یکبار می آید اینجا ( بسیار بندرت )
this very question
دقیقا همین پرسش
the th inst
پنجم همین ماه
letter of even date
نامه همین تاریخ
steadies
همین راه برو
Right now .
همین الان ( حالا)
last sunday
همین یکشنبه که گذشت
I'll bring it right away .
همین الان می آورم
steadying
همین راه برو
steady
همین راه برو
steadiest
همین راه برو
I arrived as soon as he left ( went ) .
همین که رفت من آمدم
steadied
همین راه برو
leet
دادگاهی که تیول داران سالی یا ششماه یکبار برپا می کردند
the whole of morality is there
همه اخلاق همین جا است
stick around
<idiom>
همین دوروبر منتظر ماندن
from now on
<idiom>
درست از همین لحظه به بعد
For example ( instance ) , lets take Iran .
مثلا" فرضا" همین ایران
This is precisely ( exactly) what I wanted to know .
همین رامی خواستم بدانم
In fact, that is just what is good about it.
اتفاقا"خوبیش در همین است
repeat range
با همین مسافت تیراندازی کنید
I have to study
من درس دارم به همین خاطر کم میمونم
He just went outside.
او
[مرد]
همین الان رفت به بیرون.
Is that your final word ?
همین ؟( درمقام اتمام حجت یا تهدید )
He just stepped out.
او
[مرد]
همین الان رفت به بیرون.
She is obsessed with it .
فکر وذکرش فقط همین است وبس
That is all we needed!That caps ( beats ) all !
واقعا" همین یکی دیگه مانده بود !
pan cosmism
اعتقاد باینکه هر چه هست همین مادیات است
casual labour
کارگری که برای حمل و نقل مواد تولیدشده هر چند گاه یکبار به کارگرفته میشود
Wherever you go the sky has the same colour .
<proverb>
به هر کجا که روى آورى آسمان همین رنگ است .
Knock off your fighting right now!
همین الآن از توی سر همدیگر زدن دست بکشید !
open cycle reactor system
سیستم راکتوری که دران ماده سردکننده تنها یکبار از مبدل حرارتی مرکزی عبور میکند
Akstafa peacock
طرح طاووس در فرش های ترکمنی و قفقازی مربوط به همین نام
I'll call him tomorrow - no, on second thoughts, I'll try now.
من فردا با او
[مرد]
تماس خواهم گرفت - پس ازفکربیشتری، من همین حالا سعی میکنم.
trey
پیشوندیست بمعنی دارای سه قسمت وسه قسمتی وسه تایی وهرسه واحد یکبار
bimestrial
هر دوماه یکبار دوماه ادامه یابنده
universal roll
برای شکل دادن تیرهای بال پهن معمولابا چهار استوانه دوار نوردمیکنند که به همین نام معروف است
typeover
توانایی یک چاپگر تماسی درضربه زدن بیش از یکبار به کاراکتر و در نتیجه ایجاد اثردرشت و برجستهای از ان روی نسخه چاپی تایپ روی مطلب
subjective
فلسفه مبتنی بر اعتقاد به اصالت ادراکات ذهنی ومحدودیت اگاهی انسان صرفا" به همین ادراکات درون گرایی
DVD
درایو دیسک DVD که به کاربر امکان نوشتن یکبار داده روی دیسک DVD میدهد
acanthus design
طرح پیچک
[الهام گرفته شده از گیاهی به همین نام یعنی آکانتوس که بیشتر در طرح گل فرنگ یا گوبلن دیده می شود]
bear
کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
bears
کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
close corporation
شرکتی با صاحبان سهام محدود که معمولا" همین صاحبان سهام نیز مدیریت وسایر امور شرکت را بر عهده دارند
Ushak medallion
ترنج عشاق
[این ترنج مربوط به شهری به همین نام در ترکیه است که دارای سابقه پانصد ساله در بافت فرش است.]
Lenkoran medallion
ترنج لن کران
[این نوع ترنج در فرش های قفقازی و ترکمنی بکار می رود و نام آن از شهری به همین اسم در آذربایجان روسیه گرفته شده و جلوه ای از اژدها را نشان می دهد.]
fragment
[فرشی که در طول زمان بصورت تکه تکه درآمده باشد. باستان شناسان با مطالعه همین تکه ها عمر فرش، قدمت رنگرزی، نوع طرح و محل بافت را ارزیابی می کنند.]
you hopped off safely once, little locust; you hopped off safely twice,little locust;The third time you are caught in a mans hand.
<proverb>
یکبار جستى ملخک, دو بار جستى ملخک, آخر بدستى ملخک.
karachoph design
لچک ترنج کاراچف
[این طرح مربوط به همین شهر در جنوب تفلیس منطقه قفقاز می باشد که در آن ترنج بزرگ و هشت وجهی با چهار مربع در دو طرف آن می باشد و قدمت آن بیش از صد سال است.]
Lori Pambak motif
ترنج لری
[پامبک، این نام از شهری به همین نام در جنوب شهر تفلیس قزاقستان گرفته شده است. طرح دارای دو بال هشت وجهی بزرگ و دو لوزی کوچک در جهت مخالف بوده و زمان آن را به قرن نوزدهم میلادی نسبت می دهند.]
Gohar carpet
فرش گوهر
[این فرش که توسط بافنده ای به همین نام از اهالی ارمنستان وسیه بافته شده از فرش های شاخص و کلیدی این منطقه محسوب شده و طرح آنرا مربوط به قره باغ می دانند.]
Mina-khani design
طرح میناخانی
[این طرح منسوب به شخصی به همین نام و اهل تبریز است. گل های بزرگ بکار رفته بصورت قرینه و بندی کل متن را در بر گرفته و بوسیله شبکه های لوزی شکل یا الماسی شکل به یکدیگر متصل می شوند.]
how often
چندوقت به چندوقت چندوقت یکبار
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com