Dictiornary-Farsi | هم ترازی راست | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (2 milliseconds)

English	Persian
ragged left alignment	هم ترازی راست
right justification	هم ترازی راست


Other Matches

dexiotropous	واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
dexiotropic	واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
justifications	هم ترازی
levelness	ترازی
planeness	ترازی
alignment	هم ترازی
justification	هم ترازی
alignments	هم ترازی
ragged right alignment	هم ترازی چپ
horizontal	ترازی
attention to port	احترام به سمت چپ یا راست کشتی افراد نظر به راست یاچپ ناو
The main road bears to the right.	این جاده اصلی به کمی راست [مورب در سمت راست] ادامه دارد.
label alignment	هم ترازی مطلب
alignment notches	شکافهای هم ترازی
form alignment	هم ترازی ورقه
indexation	ارزش ترازی
degeneracy	هم ترازی انحطاط
bi directional	چاپگری که میتواند حروف را از چپ به راست و از راست به چپ با توجه به حرکت نوک به جلو و عقب روی صفحه چاپ کند.
one two	ضربههای چپ و راست ضربه چپ با هوک راست
To lead an idle life.	راست راست راه رفتن ( ول بیکار )
plain dealing	معامله راست حسینی راست باز
orthotropous	دارای تخمک راست راست اسه
vinculum	خط ترازی که بالای چند جمله می کشند
off	خارج از محدوده مدافع خط مربوط به سمت راست زمین کریکت سمت راست اسب مسیر خیس و کندکننده سرعت
half face	نیم به راست راست یانیم به چپ چپ
columnleft	فرمان ستون به چپ چپ یا به راست راست
underhook	گرفتن سر حریف با دست راست دست چپ زیر بازوی راست حریف قلاب و با حرکت قدرتی حریف را از بغل به روی تشک پرت کردن
right justify	هم تراز کردن از راست تنظیم کردن از راست
side step	فرمان یک قدم به چپ یا به راست برداشتن یک قدم به چپ یا به راست
guide left	فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
half left	فرمان نیم به چپ چپ یا نیم به راست راست
straightforward	راست
straightforward	رک سر راست
right turn	به راست راست
straightest	راست
right footed	راست پا
pricking	راست
right face	به راست راست
right back	بک راست
straight	راست
straighter	راست
outspoken	رک و راست
sheer	یک راست
rectilineal	راست خط
forthrights	سر راست
beeline	خط راست
dextrorotatory	راست بر
dextrogyrous	راست بر
wooden	راست
bolt upright	راست
bee line	خط راست
blankly	سر راست
apeak	راست
vertically	راست
on end	راست
plain dealing	راست
prick	راست
pricked	راست
pricks	راست
erect	راست
erected	راست
erecting	راست
plumply	سر راست
erects	راست
plain spoken	یر راست
freehearted	رک و راست
upright	راست
truest	راست
wrapover skirt	راست
wrapover dress	راست
vertical beam	راست رو
righting	راست
uninhibited	رک و راست
turnabouts	به راست راست
true	راست
right	راست
truer	راست
righted	راست
straightish	سر راست
turnabout	به راست راست
directly	سر راست
wrapover top	راست
up front	رک و راست
candid	راست
straightish	راست
four-square	رک و راست
orthognathous	راست ارواره
orthogonal	راست گوشه
open heartedness	راست بازی
orthoptera	راست بالان
fastigiate	راست بالارونده
in round numbers 00	سر راست 001تا
to turn left [right]	به چپ [راست] پیچیدن
ingenuousness	راست بازی
truthful <adj.>	راست [با حقیقت]
grape sugar	گلوکز راست بر
to make a turn to the left [right]	به چپ [راست] پیچیدن
it never rains but it pours <idiom>	چپ و راست بد آوردن
eyes right	نظر به راست
cross brace	بادبند چپ و راست
clockwise rotation	گردش به راست
right <adv.>	سمت راست
on the right <adv.>	سمت راست
to the right <adv.>	سمت راست
battery left	رگبار از راست یا از چپ
backstitch	کوک چپ و راست
as the crow files	بخط راست
antiform	شکل راست
rotation in a clockwise direction	گردش به راست
hard shouder	شانه راست
deasil	طرف راست
deskew	راست کردن
eton collan	یقه راست
erective	راست کننده
erectile	راست کردنی
erectile	راست شدنی
dextrosal	راست گرد
dextrorotatory	راست گردان
dextrogyrous	راست گردان
dextrality	راست برتری
dextrad	راست سویه
dexter	در طرف راست
set right	راست کردن
Z-twist [Z-spun]	راست تاب
cross-brace	بادبند چپ و راست
starboard	سمت راست
rightism	راست گرایی
right handed	در سمت راست
righty	راست دست
right halfback	هافبک راست
right half back	نگهبان راست
round unvarnished tale	حرف سر راست
round unvarnished tale	راست حسینی
simon pure	راست حسینی
right flank	جناح راست
sit up	راست نشستن
right hand	دست راست
speak the trurh	راست گفتن
straight bow	کمان راست
right handed	راست دست
right handed	راست گرد
righting lever	اهرم راست کن
rightable	راست شدنی
right wing toward	دست راست
right wing to ward	دست راست
right turn	براست راست
right oblique march	میل به راست رو
rightmost	راست ترین
right incline	میل به راست
right handedness	راست دستی
right handed rotation	گردش به راست
straight out	راست حسینی
straight stairs	پلکان راست
rightmost	سمت راست
point device	کاملا راست
Is it true that. . . ?	راست است که ...؟
To become straight.	راست شدن
A straightforward answer.	جواب سر راست
come clean <idiom>	راست گفتن
the parting on the right	فرق سر به راست
partially true	فی الجمله راست
partially true	تا یک اندازه راست
outside right	گوش راست
orthotropism	راست رویی
orthopterous	راست بال
prick eared	راست گوش
right atrium	آتریوم راست
to come to good	راست امدن
to sit up	راست نشستن
to spoke the t.	راست گفتن
to tell the truth	راست گفتن
right arm	دست راست
right angled parallelogram	راست گوشه
right angled	راست گوشه
rectus	ماهیچه راست
verisimilitude	راست نمایی
rectification	راست گردانی
right flank	سمت راست
ragged right	راست ناهموار
orthopteran	راست بال
straightens	راست کردن
rectangle	راست گوشه
rolled	انحراف به چپ یا راست
rolls	انحراف به چپ یا راست
stand	راست شدن
rectums	راست روده
rectum	راست روده
squaring	راست حسینی
squares	راست حسینی
squared	راست حسینی
square	راست حسینی
rectilinear	راست خطی
right-angled	راست گوشه
rectangular	راست گوشه
righting	درسمت راست
erect	راست کردن
orthodoxies	راست دینی
rectangle	راست گوش
roll	انحراف به چپ یا راست
straightened	راست کردن