Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 209 (16 milliseconds)
English
Persian
rival
هم چشمی کننده
rivaled
هم چشمی کننده
rivaling
هم چشمی کننده
rivalled
هم چشمی کننده
rivalling
هم چشمی کننده
rivals
هم چشمی کننده
emulative
هم چشمی کننده
emulous
هم چشمی کننده
vier
هم چشمی کننده
Other Matches
eyes
چشمی
eyeing
چشمی
becket
چشمی
eying
چشمی
eyepiece
چشمی
eyepieces
چشمی
ophtalmic
چشمی
eye
چشمی
uniocular
یک چشمی
monocular
یک چشمی
ocular
چشمی
emulation
هم چشمی
competition
هم چشمی
rivalling
هم چشمی
rivals
هم چشمی
rivaling
هم چشمی
rivalled
هم چشمی
rival
هم چشمی
rivaled
هم چشمی
competitions
هم چشمی
rivalship
هم چشمی
penuriousness
تنگ چشمی
all eyes
چهار چشمی
hawse pipe
چشمی لنگر
monocular vision
بینایی یک چشمی
ocular lens
عدسی چشمی
eying
چشمی طناب
binocular deprivation
محرومیت دو چشمی
thimble
چشمی فلزی
entoptic
درون چشمی
thimbles
چشمی فلزی
eyes of the ship
چشمی ناو
three eyed union plate
صفحه سه چشمی
monocular deprivation
محرومیت یک چشمی
flemish eye
چشمی بافته
bullrings
چشمی سینه
emulate
هم چشمی کردن با
bullring
چشمی سینه
emulated
هم چشمی کردن با
emulates
هم چشمی کردن با
emulating
هم چشمی کردن با
eye splice
پیوند چشمی
emulously
ازروی هم چشمی
eyes
چشمی طناب
bridle
بند چشمی
metascope
دوربین تک چشمی
thoroughfoot
اتصال چشمی
vies
هم چشمی کردن
monocle
عینک یک چشمی
monocles
عینک یک چشمی
soft eye
چشمی ساده
eyepiece
عدسی چشمی
emolously
از روی هم چشمی
eyepieces
عدسی چشمی
sight check
مقابله چشمی
bridled
بند چشمی
bollard eye
چشمی موت
vie
هم چشمی کردن
vied
هم چشمی کردن
half-glasses
عینک یک چشمی
optic
چشمی بصری
bridling
بند چشمی
eye
چشمی طناب
thimble eye
چشمی فلزی
eyeing
چشمی طناب
bridles
بند چشمی
union plate
صفحه چند چشمی
eye bolt
مهره چشمی دار
eyes in the back of one's head
<idiom>
چهار چشمی پاییدن
eyebolt
پیچ چشمی دار
eyeplate
صفحه چشمی دار
runner
طناب چشمی دار
british antilewisite
نوعی پماد چشمی
bull nose
چشمی سینه ناو
parsimoniously
بزفتی باتنگ چشمی
keep up with the Joneses
<idiom>
چشم وهم چشمی
binocular fusion
در هم امیزی دید دو چشمی
binocular disparity
ناهمخوانی دید دو چشمی
competitions
هم چشمی سبقت جویی
chock
چشمی فلزی روی پل
foul house
چشمی گرفته لنگر
ophthalmic
چشمی وابسته به چشم
runners
طناب چشمی دار
competition
هم چشمی سبقت جویی
running bow line
چشمی زدن به طناب
swivels
چشمی خود گرد
swivelled
چشمی خود گرد
swivel
چشمی خود گرد
peep
نگاه زیر چشمی
outrival
در هم چشمی پیش افتادن از
peeped
نگاه زیر چشمی
reduced eye
چشمی باریک شده
peeps
نگاه زیر چشمی
peeping
نگاه زیر چشمی
loup
ذره بین چشمی
suborbital
زیر کاسه چشمی
slinking
نظر چشمی نگاه دزدکی
slink
نظر چشمی نگاه دزدکی
slinks
نظر چشمی نگاه دزدکی
optical
نشانه روی بصری چشمی
dip the eye
وصل کردن چشمی طنابهابهم
roller clock
چشمی بسته قرقره دار
external rectus
عضله مستقیم برون چشمی
wall eye
چشمی که سفیدی ان زیادوعنبیه ان کمرنگ باشد
To be all eyes. To watch like a hawk.
چهار چشمی پاییدن ( مراقب بودن )
To try to keep up with the joneses.
چشم وهم چشمی کردن ( رقابت )
borescope
ابزار چشمی برای بازرسی قطعات
corrector
جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
pelorus
دستگاه سمت یاب چشمی نسبت به اجرام سماوی
stadia points
تارهای فاصله سنج دردوربینهای چشمی و نقشه برداری
eyestrings
ضمائم چشمی که سابقا معتقد بودند هنگام کوری ومرگ از هم گسیخته می گردد
eyewitnesses
گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
eyewitness
گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
eye-witnesses
گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
altitude/height hold
متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
propounder
ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
inhibitor
کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
marshaller
هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
quick disconnect coupling
کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
sensor
گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
primer
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primers
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
homogeneous computer network
یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
makgi boowi
نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
vasomotor
اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
interceptors
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
detonator
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
distractive
گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
interceptor
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
steam fitter
نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
del credere
وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
changer
دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
detonators
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
search jammer
تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
claqueur
تشویق کننده
[یا هو کننده]
استخدام شده
prepossessing
مجذوب کننده جلب توجه کننده
expostulator
سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش
sprining charge
خرج چال کننده یا گود کننده
suppressive
خنثی کننده اتش سرکوب کننده
padding
پنهان کننده یااستتار کننده پیامها
competed
رقابت کردن با هم چشمی کردن
compete
رقابت کردن با هم چشمی کردن
competes
رقابت کردن با هم چشمی کردن
astigmatizer
وسیله استیگمات کننده وسیله تقویت کننده مسافت یاب برای دیدن نور کم در شب
stop order
دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
the producer and the consumer
تولید کننده و مصرف کننده
intermediaries
وساطت کننده مداخله کننده
thwarter
خنثی کننده مسدود کننده
prosecutors
پیگرد کننده تعقیب کننده
prosecutor
پیگرد کننده تعقیب کننده
vibrators
ارتعاش کننده نوسان کننده
corrupter
فاسد کننده منحرف کننده
discriminant
تفکیک کننده جدا کننده
modifiers
اصلاح کننده تعدیل کننده
intermediary
وساطت کننده مداخله کننده
designative
اشاره کننده تعیین کننده
cogitator
اندیشه کننده مطالعه کننده
practicer
تمرین کننده مشق کننده
trimmer
دستکاری کننده صاف کننده
provisioner
تدارک کننده تهیه کننده
presentor
ارائه کننده معرفی کننده
whetstone
تیز کننده تند کننده
suberter
سرنگون کننده تضعیف کننده
favourer
یاری کننده مساعدت کننده
contractive
جمع کننده چوروک کننده
hanger
اویزان کننده معلق کننده
spell binder
مسحور کننده مجذوب کننده
desolator
ویران کننده متروک کننده
modifier
اصلاح کننده تعدیل کننده
coordinator
هم اهنگ کننده هماهنگ کننده
gesticulant
اشاره کننده وحرکت کننده
corruptor
فاسد کننده منحرف کننده
hangers
اویزان کننده معلق کننده
striking force
نیروی تک کننده یا کمین کننده
venerator
تکریم کننده ستایش کننده
insulator
جدا کننده عایق کننده
homager
تجلیل کننده کرنش کننده
supplicant
درخواست کننده تضرع کننده
desolater
ویران کننده متروک کننده
supplicants
درخواست کننده تضرع کننده
sniffy
افهار تنفر کننده فن فن کننده
presenters
ارائه کننده معرفی کننده
presenter
ارائه کننده معرفی کننده
acknowledger
تصدیق کننده قبول کننده
lifter
مرتفع کننده برطرف کننده
accaimer
هلهله کننده تحسین کننده
toaster
سرخ کننده برشته کننده
toasters
سرخ کننده برشته کننده
modulator demodulator
تلفیق کننده- تفکیک کننده
oppressive
خورد کننده ناراحت کننده
thickener
غلیظ کننده پرپشت کننده
vibrator
ارتعاش کننده نوسان کننده
diverting
سرگرم کننده منحرف کننده
insulators
جدا کننده عایق کننده
divider
جدا کننده تقسیم کننده
thickeners
غلیظ کننده پرپشت کننده
preventive
حفافت کننده جلوگیری کننده
transmitters
منتقل کننده مخابره کننده
transmitter
منتقل کننده مخابره کننده
fuel cooled oil cooler
خنک کننده روغن که در ان ازسوخت بعنوان ماده خنک کننده استفاده میشود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com