Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (7 milliseconds)
English
Persian
Full phrase not found.
Full phrase Google translation result
Search result with all words
The football players are warming up before the game ( match) .
هنوز درگرما گرم موضوع است ( کاملا" متوجه نیست ؟ هنوز گرم است )
Other Matches
That's quite another matter.
این که کاملا موضوع دیگری است.
I tell you this in all seriousness.
این موضوع ؟ ؟ کاملا"جدی می گویم
tempered steel
فولادی که درگرما عمل اورده شده باشد
There's more to come.
<idiom>
هنوز تموم نشده.
[هنوز ادامه داره]
beta software
نرم افزاری که هنوز تمام آزمایش ها رویش تمام نشده و ممکن است هنوز مشکل داشته باشد
queues
فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
queueing
فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
sequential access
فایل ترتیبی اندیس دار که موضوع به موضوع در بافر خوانده میشود
queue
فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
queued
فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
It is formed by alternatively lifting and lowering one warp thread across one weft thread
این است که توسط روش دیگر بلند کردن و پایین آوردن موضوع یکی پیچ و تاب در سراسر یک موضوع پود تشکیل
red herring
شاه ماهی سرخ موضوع مطرح شده برای فرار از طرح موضوع موردبحث
red herrings
شاه ماهی سرخ موضوع مطرح شده برای فرار از طرح موضوع موردبحث
that is not the proposition
موضوع چیز دیگر است موضوع این نیست
reversed
روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reverse
روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reversing
روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reverses
روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
circular
فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
circulars
فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
nevertheless
هنوز
however
هنوز
stills
هنوز
stillest
هنوز
yet
هنوز
stiller
هنوز
as yet
هنوز
not yet
<adv.>
هنوز نه
not yet
<adv.>
نه هنوز
still
هنوز
I don't know yet.
من هنوز نمیدانم.
unborn
هنوز فاهرنشده
i am yet to learnt
من هنوز نمیدانم
Nobody has come yet .
هیچکس هنوز نیامده
It is not known yet . It is not settled yet .
هنوز معلوم نیست
we are still above ground
هنوز زنده ایم
is he still single?
ایا هنوز تک است
callow
جوجهای که هنوز پردرنیاورده
There is yet time.
هنوز وقت هست.
his palce is still open
جای او هنوز خالی
How can you ask?
هنوز نمی دانی؟
wort
گیاه خیسانده که هنوز تخمیرنشده
novillero
گاوبازی که هنوز برنده نشده
As you are not ready ...
چونکه هنوز آماده نیستی...
preadolescent
شخصیکه هنوز به بلوغ نرسیده
He cant count yet.
هنوز شمردن بلد نیست
The ice-cream has not set yet.
بستنی هنوز سفت نشده
The letter hasnt arrived yet.
نامه هنوز نرسیده است
Having hardly arrived you want to. . .
هنوز از راه نرسیدی می خواهی ...
shoulder
سمت موجی که هنوز نشکسته
maidens
اسبی که هنوز برنده نشده
it remains to be proved
هنوز ثابت نشده است
Since you are not ready ...
چونکه هنوز آماده نیستی...
the battle still rages
جنگ هنوز شدت دارد
there is little in it
هنوز نمتوان گفت که خواهدبرد
maiden
اسبی که هنوز برنده نشده
shoulders
سمت موجی که هنوز نشکسته
shouldering
سمت موجی که هنوز نشکسته
shouldered
سمت موجی که هنوز نشکسته
Are you still on the line?
هنوز پشت تلفن هستی؟
There's more to come.
<idiom>
باز هم هست.
[هنوز ادامه داره]
He is stI'll wet behind the ears.
هنوز دهانش بوی شیر می دهد
My departure time is not determined yet .
وقت حرکت من هنوز مشخص نیست.
Presumably she hasnt arrived yet .
از قرار معلوم هنوز واردنشده است
landsman
ملوان ساده که هنوز درجهای نگرفته
see if he is still there
به بیند او هنوز انجا است یانه
built into
که هنوز بخش فیزیکی سیستم است
There has as yet been no confirmation.
تا حالا هنوز هیچ تأییدی نیست.
generations
توسعه یافته که هنوز هم استفاده می شوند
generation
توسعه یافته که هنوز هم استفاده می شوند
There is still time before I go.
هنوز وقت هست تا اینکه من راه بیفتم.
failed
سیستمی که پس از خرابی بخشی از آن هنوز کار میکند
My tea is not cool enough to drink.
چائی ام بقدر کافی هنوز سرد نشده
The project is not fully developed yet.
این طرح هنوز پخته وآماده نیست
not out
توپزنی که هنوز اخراج نشده اعلام خطا
yhis port is not yet peopled
این بندر هنوز اباد نشده است
elimination
بخشی از داده هنوز استفاده نشده است
Befor I knew it , the hotel bI'll was sent .
هنوز هیچه نشده صورتحساب هتل را فرستادند
fails
سیستمی که پس از خرابی بخشی از آن هنوز کار میکند
fail
سیستمی که پس از خرابی بخشی از آن هنوز کار میکند
The regulations are stI'll in force ( effect ) .
این مقررات هنوز بقوت خود با قی است
I have not played my trump ( winning ) card .
ورق برنده را هنوز رو نکره ام ( بازی نکردم )
He has been a beggar for a hundred years; yet he d.
<proverb>
صد سال گدائى مى کند هنوز شب جمعه را نمى داند .
Do you still remember how poor we were?
آیا هنوز یادت میاد، که چقدر فقیر بودیم.
merge
ترکیب دو فایل داده که هنوز ترتیب خود را دارند
Are you still around?
هنوز هستی ؟
[مانند پشت تلفن یا درچت اینترنت]
merges
ترکیب دو فایل داده که هنوز ترتیب خود را دارند
I'm still not quite sure how good you are.
من هنوز هم نمی دونم که تو واقعا چقدر خوب هستی.
accrued interest
بهره ای که عاید شده ولی هنوز پرداخت نشده است
galley proof
نمونه ستونی مطالب چاپی که هنوز صفحه بندی نشده
opened
نوار مغناطیسی در نوردی که هنوز در کارتریج یا کاست بسته شده است
opens
نوار مغناطیسی در نوردی که هنوز در کارتریج یا کاست بسته شده است
plene administrative preter
دفاعی مبنی بر این که مقداری از مال متوفی هنوز باقی است
Thinking of it still gives me a pang.
[Colloquial]
هنوز من را آزار می دهد
[اذیت می کند]
وقتی که در باره آن فکر می کنم.
open
نوار مغناطیسی در نوردی که هنوز در کارتریج یا کاست بسته شده است
softer
که هنوز بخشی از آن کار میکند حتی اگر مشکلی رخ داده باشد
soft
که هنوز بخشی از آن کار میکند حتی اگر مشکلی رخ داده باشد
greasy wool
پشم چرب
[پشمی که هنوز شسته نشده و آماده ریسندگی نیست.]
softest
که هنوز بخشی از آن کار میکند حتی اگر مشکلی رخ داده باشد
deferred expense
هزینههای پیش بینی شدهای که هنوز موعد پرداختشان نرسیده است
He poked the mouse with his finger to see if it was still alive.
او
[مرد]
با انگشتش موش را سیخونک زد تا ببیند که آیا هنوز زنده بود یا نه.
sliver
فتیله نخ
[الیاف کشیده شده و موازی که هنوز تاب داده نشده اند.]
to its full extent
<adv.>
کاملا
to the quick
کاملا
to a turn
کاملا
to a t
کاملا
jam-packed
کاملا پر
to perfection
کاملا
to the full
کاملا
comprehensive
<adv.>
کاملا
well
<adv.>
کاملا
by all means
<adv.>
کاملا
thru
کاملا
totally
کاملا
absolutely
<adv.>
کاملا
whole hog
کاملا
sopping
کاملا
in its entirety
کاملا
wholly
کاملا
quite
[completely, perfectly]
<adv.>
کاملا
de-
کاملا
definitely
<adv.>
کاملا
brand new
کاملا نو
spanking
کاملا
spankings
کاملا
replete
کاملا پر
richly
کاملا"
fully
کاملا
perfectly
کاملا"
sounded
کاملا
purely
کاملا"
sound
کاملا
altogether
کاملا
all around
کاملا
quite
کاملا
partitur
کاملا
partitura
کاملا
soundest
کاملا
sounds
کاملا
exactly
کاملا
hand and foot
کاملا
absolutely dry
کاملا
in full
کاملا
intoto
کاملا
utterly
کاملا
completely
<adv.>
کاملا
egregiously
کاملا
smack
کاملا
open and shut
کاملا
open-and-shut
کاملا
teetotally
کاملا
thoroughly
کاملا"
scot ant lot
کاملا
entirely
کاملا
smacked
کاملا
stone deaf
کاملا کر
absolutely
کاملا"
smacks
کاملا
root and branch
کاملا
audited
بررسی موقعیت سیستم و اینکه آیا هنوز ایمن است و درست کار میکند یا نه
audit
بررسی موقعیت سیستم و اینکه آیا هنوز ایمن است و درست کار میکند یا نه
auditing
بررسی موقعیت سیستم و اینکه آیا هنوز ایمن است و درست کار میکند یا نه
audits
بررسی موقعیت سیستم و اینکه آیا هنوز ایمن است و درست کار میکند یا نه
absolute dry
کاملا" خشک
stone broke
کاملا ورشکست
kaput
کاملا شک ست خورده
stone blind
کاملا کور
close-ups
کاملا افراشته
fully automatic
کاملا" خودکار
come full circle
<idiom>
کاملا برعکس
full duplex
کاملا" دو رشتهای
full duplex
کاملا دو رشتهای
fit like a glove
<idiom>
کاملا مناسب
dead center
<idiom>
کاملا وسط
dead as a doornail
<idiom>
کاملا مرده
full blown
کاملا افراشته
heavily armed
کاملا مسلح
span new
کاملا تازه
for all the world like
کاملا` شبیه
bang on
کاملا درستوصحیح
perfectly elastic
کاملا با کشش
armed to the teeth
کاملا` مسلح
point device
کاملا راست
four-square
کاملا مربع
identical
کاملا" برابر
broad a wake
کاملا بیدار
chock-a-block
کاملا افراشته
chock-a-block
کاملا کشیده
air dry
کاملا خشک
close-up
کاملا افراشته
close up
کاملا افراشته
fitting allowance
کاملا" اندازه
evolute
کاملا روییده
due
درست کاملا"
down to the ground
ازهرحیث کاملا
zonked
کاملا خسته
head over heels
<idiom>
کاملا ،عمیقا
outright
کاملا بیدرنگ
outrightly
کاملا بیدرنگ
wide-awake
کاملا بیدار
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com