Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (11 milliseconds)
English
Persian
execution time
هنگام اجرا
Search result with all words
transparent
برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
transparently
برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
background program
برنامهای که به هنگام عدم نیازمندیهای برنامههای باتقدم بالا به امکانات سیستم کامپیوتری چند برنامهای قابل اجرا میباشد
crash conversion
تبدیل یک سیستم به سیستم دیگر به وسیله به پایان بردن عملیات سیستم قدیمی به هنگام اجرا شدن سیستم جدید
problem program
برنامهای که به هنگام قرارگرفتن واحد پردازش مرکزی در حالت مسئله اجرا میشودبرنامه مسئلهای
Other Matches
piezoelectric
ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
standard
تابعی که یک تابع که زیاد اجرا شود را اجرا میکند مثل ورودی صفحه کلید یا صفحه نمایش
standards
تابعی که یک تابع که زیاد اجرا شود را اجرا میکند مثل ورودی صفحه کلید یا صفحه نمایش
asynchronous
تابعی که جداگانه از برنامه اصلی اجرا میشود و وقتی اجرا میشود که یک موقعیتهای خاصی به وجود آمده باشند
simplest
وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی
simple
وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی
simpler
وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی
clear one's ears
متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
runs
دستوری که به کاربر امکان نوشتن نام برنامه ای که می خواهد اجرا کند یا دستور DOS ای که می خواهد اجرا کند میدهد
run
دستوری که به کاربر امکان نوشتن نام برنامه ای که می خواهد اجرا کند یا دستور DOS ای که می خواهد اجرا کند میدهد
operation
ثباتی که حاوی در حین اجرا حاوی که اجرا باشد
season
هنگام
time
هنگام
at nightfall
شب هنگام
at night
شب هنگام
night tide
هنگام شب
seasoned
هنگام
seasons
هنگام
times
هنگام
at the same moment
در آن هنگام
timed
هنگام
gamut
هنگام
night season
هنگام شب
night season
شب هنگام
at dark
هنگام شب
oestrum
هنگام
terming
هنگام
nighttide
شب هنگام
term
هنگام
moment
هنگام
moments
هنگام
night time
هنگام شب
night-time
هنگام شب
during
هنگام
nightfall
شب هنگام
termed
هنگام
client side
داده یا برنامهای روی کامپیوتر مشتری ونه روی سرور اجرا میشود مثلاگ یک برنامه java script روی جستجوگر و کاربر اجرا میشود و برنامه کربردی مشتری است یا داده ذخیره شده ریو دیسک سخت کابر است
in-
درفرف هنگام
compile time
هنگام همگردانی
here's to you
هنگام نوشیدن
spring time
هنگام بهار
updated
به هنگام دراوردن
updates
به هنگام دراوردن
dusk
هنگام غروب
on arrival
هنگام ورود
when entering
هنگام ورود
meal time
هنگام غذاخوری
hexachord
هنگام شش بردهای
in case of emergency
هنگام اضطرار
inprocess
هنگام کار
to die in harness
هنگام کار
in
درفرف هنگام
hard times
هنگام تنگدستی
on seeing him
هنگام دیدن او
on occasion
هنگام لزوم
wintertime
هنگام زمستان
at one's leisure
هنگام فراغت
teatime
هنگام چای
daytime
هنگام روز
at noon
هنگام فهر
daytide
هنگام روز
at mess
هنگام خوردن
summertime
هنگام تابستان
playtime
هنگام بازی
update
به هنگام دراوردن
translate time
هنگام ترجمه
binding time
هنگام انقیاد
to brush over
هنگام عبورپوز زدن
parthian glance
نگاه هنگام جدایی
red handed
هنگام ارتکاب جنایت
landing weight
وزن با هنگام تخلیه
hard-bitten
سخت هنگام جنگ
it puckered up in sewing
هنگام دوختن جمع شد
therewith
دران هنگام بدانوسیله
then
انگاه دران هنگام
dewfall
هنگام ریزش شبنم
in the case of traffic jam
[congestion]
هنگام راهبندان سنگین
cash on delivery
پرداخت هنگام تحویل
nights
شب هنگام برنامه شبانه
d. wish
خواهش هنگام مردن
ortive
وابسته به هنگام طلوع
when it came to a push
چون هنگام کوشش
night
شب هنگام برنامه شبانه
nooning
هنگام فهر ناهار
damage in transit
خسارت در هنگام ترانزیت
chevy
فریاد هنگام شکار
batfowl
هنگام شب مرغ را شکارکردن
high time
هنگام خوشی وعیش ونوش
to take counsel of one'spillow
شب هنگام اندیشه در چیزی کردن
harvest festivals
جشن سپاسگزاری هنگام درو)
natural form
وضع بدن هنگام تیراندازی
I cut my face shaving.
هنگام اصلاح صورتم را بریدم
smack
ضربه محکم در هنگام ابشار
invigilation
پاییدن شاگردان هنگام امتحانات
smacked
ضربه محکم در هنگام ابشار
landed weight
وزن کالا هنگام تخلیه
milter
ماهی نر هنگام تخم ریزی
smacks
ضربه محکم در هنگام ابشار
harvest festival
جشن سپاسگزاری هنگام درو)
invigilating
شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
striker
توپ زن هنگام دفاع از میله
strikers
توپ زن هنگام دفاع از میله
fair-weather
خوب هنگام هوای صاف
harvest
هنگام درو وقت خرمن
harvested
هنگام درو وقت خرمن
harvests
هنگام درو وقت خرمن
chantey
سرود ملوانان هنگام کار
demand report
گزارشی که به هنگام نیازتولید میشود
chanty
سرود ملوانان هنگام کار
damaged in transit
صدمه دیده هنگام ترانزیت
coronation oath
سوگند هنگام تاج گذاری
invigilated
شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
invigilates
شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
escaped water
تلفات اب هنگام بهره برداری
opens
وضع زه هنگام کشیده شدن
opened
وضع زه هنگام کشیده شدن
invigilate
شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
open
وضع زه هنگام کشیده شدن
leisure hours
ساعات فراغت یا بیکاری هنگام فرصت
To be caught red - handed.
گیر افتادن ( هنگام ارتکاب عمل )
Say when!
[when pouring]
بگو کی بایستم!
[هنگام ریختن نوشابه]
To leave someone in the lurch .
کسی را قال گذاشتن ( هنگام نیاز )
Payment on delivery of goods.
پرداخت هنگام ( مشروط به ) تحویل کالا
Say when stop!
[when pouring]
بگو کی بایستم!
[هنگام ریختن نوشابه]
print
توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
backing plate
صفحه تقویتی در هنگام تعمیرورقههای فلزی
set up
انتخابهای موجود هنگام نصب سیستم
To breathe ones last .
نفس آخررا کشیدن (هنگام مرگ )
passing bell
زنگی که هنگام درگذشتن کسی بزنند
corporale
پارچهای که هنگام عشاء ربانی بکارمیرود
dead on arrival
مرحوم هنگام ورود
[بیماری در آمبولانس]
printed
توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
everything is good in its season
<proverb>
گویند که هرچیز به هنگام خوش است
grunter
خوک یکجورماهی که هنگام گرفتاری خرخرمیکند
boot
خراب کردن توپ هنگام گرفتن ان
memory sniffing
ازمایش مداوم حافظه به هنگام پردازش
combinatorial explosion
موقعیتی که به هنگام حل مسئله اتفاق میافتد
alluvial deposit
موادیکه هنگام حرکت اب ته نشین میشوند
the room was not lived in
هنگام روز در ان اطاق زندگی نمیکردند
electro statics
علم خواص الکتریک هنگام بیحرکتی
jettison of cargo
محموله را به هنگام خطر به دریا ریختن
ondise
پشت گوی بودن هنگام پاس
to consult one's pillow
هنگام شب پیش خود اندیشه کردن
drag line
طنای اویزان از بالن هنگام فرود
adjusting to water
حرکت در هوا هنگام فرود دراب
prints
توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
to give the tone
هنگام یافتن رد شکار پارس کشیدن
red-handed
دست درخون هنگام ارتکاب جنایت
to cry wolf too often
کردن هنگام راست بودن هم کسی باورنکند
strophe
چرخش هنگام رقص همراه با اوازدسته جمعی
velocity of approach
سرعت متوسط اب هنگام رسیدن به تاج سرریز یا سد
dynamic
تغییراتی که هنگام اجرای برنامه اعمال میشود
pnemograph
الت نگارش حرکات سینه هنگام تنفس
paged
نمایش گرافیکی فاهر صفحه هنگام چاپ
pages
نمایش گرافیکی فاهر صفحه هنگام چاپ
valuing
هنگام مقداردهی اولیه به متغیرها در شروع یک برنامه
page
نمایش گرافیکی فاهر صفحه هنگام چاپ
passanger
شاهین وحشی جوان را هنگام مهاجرت گرفتن
why i think i can
هنگام کشف مطلبی دلالت برتعجب میکند
noil
خرده پشمی که هنگام شانه کردن میریزد
parameter
مقداری ارسالی به تابع یا برنامه هنگام فراخوانی
parameters
مقداری ارسالی به تابع یا برنامه هنگام فراخوانی
knock knees
زانوهایی که هنگام راه رفتن بهم میخورند
value
هنگام مقداردهی اولیه به متغیرها در شروع یک برنامه
dynamically
تغییراتی که هنگام اجرای برنامه اعمال میشود
pajamas
جامه گشاد که در خانه یا هنگام خوابیدن می پوشند
plegaphonia
گوش کردن صدای سینه هنگام دق خشکنای
values
هنگام مقداردهی اولیه به متغیرها در شروع یک برنامه
zero hour
هنگام حمله یا حرکت تعیین شده قبلی
he has a rocking gait
هنگام گام برداری بدینسو وان سو می جنبد
alibi
غیبت هنگام وقوع جرم جای دیگر
printed
روش ترتیب دادن به متن هنگام چاپ
lights out
علائم مخابرات بوسیله نور هنگام خاموشی
muzzle velocity
سرعت گلوله هنگام خارج شدن از لوله
alibis
غیبت هنگام وقوع جرم جای دیگر
indent
فضا از حاشیه سمت چپ هنگام شروع یک خط از متن
print
روش ترتیب دادن به متن هنگام چاپ
indenting
فضا از حاشیه سمت چپ هنگام شروع یک خط از متن
indents
فضا از حاشیه سمت چپ هنگام شروع یک خط از متن
prints
روش ترتیب دادن به متن هنگام چاپ
breakfall
قرار دادن بازوان و پا در زیربدن هنگام افتادن
beau geste
حرکات لطیف وزیبا در هنگام سخن گفتن ژست
mudflat
زمین صاف گلی که هنگام برکشند زیر آب میرود
pass shooting
شکار مرغابی هنگام گذشتن ازبالای موضع شکارچی
antistrophe
حرکت از چپ براست نمایشگران هنگام اواز دسته جمعی
dug out
نظامی پیری که هنگام جنگ به خدمت فراخوانده شود
mudflats
زمین صاف گلی که هنگام برکشند زیر آب میرود
windage
تنظیم حرکت تفنگ درهدفگیری هنگام وجود بادعرضی
wheat germ
گیاهک گندم که هنگام اسیاب کردن جدا میشود
wet weight
وزن خالص مایعاتی که معمولا هنگام کارکردن وجوددارند
variable camber flap
فلپی که نیمرخ ان هنگام بیرون امدن تغییر میکند
execution
خطای تشخیص داده شده هنگام اجرای یک برنامه
shadow RAM
ROM به یک قطعه RAMسریع تر در هنگام روشن کردن کامپیوتر
night light
شمع کوچک که شب هنگام دراطاق بیماران برافروزند چراغ شب
decalescence
کم شدن حرارت فلز هنگام تغییر و تبدیل ان در کوره
black cap
کلاهی که هنگام اجرای حکم اعدام برسرمحکوم گذارند
gas sentinel
مامور اطلاع بافراد هنگام حمله با گاز جنگی
On comparison, the Mercedes was the more reliable of the two cars.
هنگام مقایسه دو خودرو، بنز قابل اطمینان تر بود.
delayed steal
دزدانه گریختن بسوی پایگاه هنگام پرتاب توپگیر
moonlight fliting
گریز از خانهای هنگام شب برای رهایی از پرداخت اجاره
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com