Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
in case of emergency
هنگام اضطرار
Other Matches
constrains
اضطرار
necessity
اضطرار
emergencies
اضطرار
compulsion
اضطرار
emergency
اضطرار
constrain
اضطرار
constraining
اضطرار
coercion
اضطرار
exigency
اضطرار
exigencies
اضطرار
compulsions
اضطرار
constraint
اضطرار
compulsoriness
اضطرار
state of emergency
حالت اضطرار
exigencies
ضرورت اضطرار
distressfully
از روی اضطرار
emergency reaction
واکنش اضطرار
exigency
ضرورت اضطرار
emergency
پیشامدی که اقدام فوری راایجاب کند اضطرار
emergencies
پیشامدی که اقدام فوری راایجاب کند اضطرار
piezoelectric
ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
distresses
توقیف مال متخلف و دادن ان به قبض طرف زیان دیده تامین خواسته یا محکوم به اضطرار
distress
توقیف مال متخلف و دادن ان به قبض طرف زیان دیده تامین خواسته یا محکوم به اضطرار
subsidy
مالیات فوق العادهای که درمواقع اضطرار و برای امورمهم و غیر مترقبه مملکتی اخذ میشود
clear one's ears
متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
season
هنگام
during
هنگام
gamut
هنگام
seasons
هنگام
oestrum
هنگام
nighttide
شب هنگام
terming
هنگام
termed
هنگام
night season
هنگام شب
term
هنگام
night season
شب هنگام
moment
هنگام
moments
هنگام
night tide
هنگام شب
seasoned
هنگام
at nightfall
شب هنگام
time
هنگام
timed
هنگام
times
هنگام
at night
شب هنگام
night-time
هنگام شب
at dark
هنگام شب
night time
هنگام شب
at the same moment
در آن هنگام
nightfall
شب هنگام
update
به هنگام دراوردن
at mess
هنگام خوردن
hexachord
هنگام شش بردهای
updates
به هنگام دراوردن
updated
به هنگام دراوردن
meal time
هنگام غذاخوری
at noon
هنگام فهر
on seeing him
هنگام دیدن او
spring time
هنگام بهار
on occasion
هنگام لزوم
compile time
هنگام همگردانی
binding time
هنگام انقیاد
at one's leisure
هنگام فراغت
wintertime
هنگام زمستان
dusk
هنگام غروب
in-
درفرف هنگام
in
درفرف هنگام
teatime
هنگام چای
daytide
هنگام روز
daytime
هنگام روز
playtime
هنگام بازی
summertime
هنگام تابستان
hard times
هنگام تنگدستی
when entering
هنگام ورود
to die in harness
هنگام کار
inprocess
هنگام کار
execution time
هنگام اجرا
on arrival
هنگام ورود
translate time
هنگام ترجمه
here's to you
هنگام نوشیدن
nights
شب هنگام برنامه شبانه
chevy
فریاد هنگام شکار
parthian glance
نگاه هنگام جدایی
then
انگاه دران هنگام
damage in transit
خسارت در هنگام ترانزیت
ortive
وابسته به هنگام طلوع
night
شب هنگام برنامه شبانه
nooning
هنگام فهر ناهار
dewfall
هنگام ریزش شبنم
batfowl
هنگام شب مرغ را شکارکردن
landing weight
وزن با هنگام تخلیه
it puckered up in sewing
هنگام دوختن جمع شد
hard-bitten
سخت هنگام جنگ
when it came to a push
چون هنگام کوشش
therewith
دران هنگام بدانوسیله
to brush over
هنگام عبورپوز زدن
red handed
هنگام ارتکاب جنایت
in the case of traffic jam
[congestion]
هنگام راهبندان سنگین
d. wish
خواهش هنگام مردن
cash on delivery
پرداخت هنگام تحویل
high time
هنگام خوشی وعیش ونوش
to take counsel of one'spillow
شب هنگام اندیشه در چیزی کردن
smack
ضربه محکم در هنگام ابشار
escaped water
تلفات اب هنگام بهره برداری
I cut my face shaving.
هنگام اصلاح صورتم را بریدم
landed weight
وزن کالا هنگام تخلیه
invigilation
پاییدن شاگردان هنگام امتحانات
chantey
سرود ملوانان هنگام کار
chanty
سرود ملوانان هنگام کار
striker
توپ زن هنگام دفاع از میله
strikers
توپ زن هنگام دفاع از میله
harvest festival
جشن سپاسگزاری هنگام درو)
harvest festivals
جشن سپاسگزاری هنگام درو)
damaged in transit
صدمه دیده هنگام ترانزیت
demand report
گزارشی که به هنگام نیازتولید میشود
invigilates
شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
fair-weather
خوب هنگام هوای صاف
smacked
ضربه محکم در هنگام ابشار
smacks
ضربه محکم در هنگام ابشار
invigilate
شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
harvested
هنگام درو وقت خرمن
invigilated
شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
harvest
هنگام درو وقت خرمن
invigilating
شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
coronation oath
سوگند هنگام تاج گذاری
opens
وضع زه هنگام کشیده شدن
opened
وضع زه هنگام کشیده شدن
open
وضع زه هنگام کشیده شدن
natural form
وضع بدن هنگام تیراندازی
milter
ماهی نر هنگام تخم ریزی
harvests
هنگام درو وقت خرمن
alluvial deposit
موادیکه هنگام حرکت اب ته نشین میشوند
passing bell
زنگی که هنگام درگذشتن کسی بزنند
Say when stop!
[when pouring]
بگو کی بایستم!
[هنگام ریختن نوشابه]
everything is good in its season
<proverb>
گویند که هرچیز به هنگام خوش است
red-handed
دست درخون هنگام ارتکاب جنایت
dead on arrival
مرحوم هنگام ورود
[بیماری در آمبولانس]
print
توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
combinatorial explosion
موقعیتی که به هنگام حل مسئله اتفاق میافتد
backing plate
صفحه تقویتی در هنگام تعمیرورقههای فلزی
ondise
پشت گوی بودن هنگام پاس
corporale
پارچهای که هنگام عشاء ربانی بکارمیرود
adjusting to water
حرکت در هوا هنگام فرود دراب
set up
انتخابهای موجود هنگام نصب سیستم
Say when!
[when pouring]
بگو کی بایستم!
[هنگام ریختن نوشابه]
prints
توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
to give the tone
هنگام یافتن رد شکار پارس کشیدن
drag line
طنای اویزان از بالن هنگام فرود
jettison of cargo
محموله را به هنگام خطر به دریا ریختن
Payment on delivery of goods.
پرداخت هنگام ( مشروط به ) تحویل کالا
boot
خراب کردن توپ هنگام گرفتن ان
To leave someone in the lurch .
کسی را قال گذاشتن ( هنگام نیاز )
To be caught red - handed.
گیر افتادن ( هنگام ارتکاب عمل )
To breathe ones last .
نفس آخررا کشیدن (هنگام مرگ )
memory sniffing
ازمایش مداوم حافظه به هنگام پردازش
leisure hours
ساعات فراغت یا بیکاری هنگام فرصت
electro statics
علم خواص الکتریک هنگام بیحرکتی
the room was not lived in
هنگام روز در ان اطاق زندگی نمیکردند
grunter
خوک یکجورماهی که هنگام گرفتاری خرخرمیکند
printed
توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
to consult one's pillow
هنگام شب پیش خود اندیشه کردن
pnemograph
الت نگارش حرکات سینه هنگام تنفس
passanger
شاهین وحشی جوان را هنگام مهاجرت گرفتن
muzzle velocity
سرعت گلوله هنگام خارج شدن از لوله
to cry wolf too often
کردن هنگام راست بودن هم کسی باورنکند
pajamas
جامه گشاد که در خانه یا هنگام خوابیدن می پوشند
velocity of approach
سرعت متوسط اب هنگام رسیدن به تاج سرریز یا سد
strophe
چرخش هنگام رقص همراه با اوازدسته جمعی
lights out
علائم مخابرات بوسیله نور هنگام خاموشی
why i think i can
هنگام کشف مطلبی دلالت برتعجب میکند
he has a rocking gait
هنگام گام برداری بدینسو وان سو می جنبد
noil
خرده پشمی که هنگام شانه کردن میریزد
plegaphonia
گوش کردن صدای سینه هنگام دق خشکنای
indent
فضا از حاشیه سمت چپ هنگام شروع یک خط از متن
valuing
هنگام مقداردهی اولیه به متغیرها در شروع یک برنامه
knock knees
زانوهایی که هنگام راه رفتن بهم میخورند
alibis
غیبت هنگام وقوع جرم جای دیگر
alibi
غیبت هنگام وقوع جرم جای دیگر
dynamic
تغییراتی که هنگام اجرای برنامه اعمال میشود
dynamically
تغییراتی که هنگام اجرای برنامه اعمال میشود
prints
روش ترتیب دادن به متن هنگام چاپ
printed
روش ترتیب دادن به متن هنگام چاپ
value
هنگام مقداردهی اولیه به متغیرها در شروع یک برنامه
values
هنگام مقداردهی اولیه به متغیرها در شروع یک برنامه
print
روش ترتیب دادن به متن هنگام چاپ
indenting
فضا از حاشیه سمت چپ هنگام شروع یک خط از متن
indents
فضا از حاشیه سمت چپ هنگام شروع یک خط از متن
breakfall
قرار دادن بازوان و پا در زیربدن هنگام افتادن
parameters
مقداری ارسالی به تابع یا برنامه هنگام فراخوانی
zero hour
هنگام حمله یا حرکت تعیین شده قبلی
paged
نمایش گرافیکی فاهر صفحه هنگام چاپ
parameter
مقداری ارسالی به تابع یا برنامه هنگام فراخوانی
pages
نمایش گرافیکی فاهر صفحه هنگام چاپ
page
نمایش گرافیکی فاهر صفحه هنگام چاپ
pass shooting
شکار مرغابی هنگام گذشتن ازبالای موضع شکارچی
gas sentinel
مامور اطلاع بافراد هنگام حمله با گاز جنگی
variable camber flap
فلپی که نیمرخ ان هنگام بیرون امدن تغییر میکند
shadow RAM
ROM به یک قطعه RAMسریع تر در هنگام روشن کردن کامپیوتر
imposition of hands
هنگام دادن ماموریت روحانی بکسی یادعا کردن به وی
night light
شمع کوچک که شب هنگام دراطاق بیماران برافروزند چراغ شب
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com