Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
at mess
هنگام خوردن
Other Matches
swag
تاب خوردن تلوتلو خوردن بنوسان دراوردن
to play a good knife and fork
ازروی اشتهاخوراک خوردن خوب چیز خوردن
piezoelectric
ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
clear one's ears
متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
trips
لغزش خوردن سکندری خوردن
tripped
لغزش خوردن سکندری خوردن
tumble
غلت خوردن معلق خوردن
tumbled
غلت خوردن معلق خوردن
tumbles
غلت خوردن معلق خوردن
trip
لغزش خوردن سکندری خوردن
grog
دستهای از مردم که برای خوردن عرق گرد هم نشینند عرق خوردن
to drink wine
می خوردن شراب خوردن
night season
شب هنگام
nightfall
شب هنگام
at the same moment
در آن هنگام
during
هنگام
season
هنگام
times
هنگام
night season
هنگام شب
time
هنگام
nighttide
شب هنگام
oestrum
هنگام
gamut
هنگام
seasoned
هنگام
seasons
هنگام
timed
هنگام
night time
هنگام شب
term
هنگام
at night
شب هنگام
moment
هنگام
at dark
هنگام شب
night tide
هنگام شب
moments
هنگام
at nightfall
شب هنگام
terming
هنگام
termed
هنگام
night-time
هنگام شب
compile time
هنگام همگردانی
in case of emergency
هنگام اضطرار
in-
درفرف هنگام
at one's leisure
هنگام فراغت
on seeing him
هنگام دیدن او
at noon
هنگام فهر
hexachord
هنگام شش بردهای
on arrival
هنگام ورود
when entering
هنگام ورود
binding time
هنگام انقیاد
meal time
هنگام غذاخوری
in
درفرف هنگام
daytide
هنگام روز
daytime
هنگام روز
dusk
هنگام غروب
to die in harness
هنگام کار
here's to you
هنگام نوشیدن
wintertime
هنگام زمستان
hard times
هنگام تنگدستی
teatime
هنگام چای
summertime
هنگام تابستان
playtime
هنگام بازی
on occasion
هنگام لزوم
spring time
هنگام بهار
inprocess
هنگام کار
translate time
هنگام ترجمه
execution time
هنگام اجرا
updates
به هنگام دراوردن
updated
به هنگام دراوردن
update
به هنگام دراوردن
cash on delivery
پرداخت هنگام تحویل
therewith
دران هنگام بدانوسیله
hard-bitten
سخت هنگام جنگ
ortive
وابسته به هنگام طلوع
parthian glance
نگاه هنگام جدایی
to brush over
هنگام عبورپوز زدن
chevy
فریاد هنگام شکار
night
شب هنگام برنامه شبانه
batfowl
هنگام شب مرغ را شکارکردن
nights
شب هنگام برنامه شبانه
then
انگاه دران هنگام
red handed
هنگام ارتکاب جنایت
when it came to a push
چون هنگام کوشش
dewfall
هنگام ریزش شبنم
in the case of traffic jam
[congestion]
هنگام راهبندان سنگین
it puckered up in sewing
هنگام دوختن جمع شد
d. wish
خواهش هنگام مردن
nooning
هنگام فهر ناهار
damage in transit
خسارت در هنگام ترانزیت
landing weight
وزن با هنگام تخلیه
smacked
ضربه محکم در هنگام ابشار
harvested
هنگام درو وقت خرمن
damaged in transit
صدمه دیده هنگام ترانزیت
open
وضع زه هنگام کشیده شدن
milter
ماهی نر هنگام تخم ریزی
to take counsel of one'spillow
شب هنگام اندیشه در چیزی کردن
harvests
هنگام درو وقت خرمن
harvest
هنگام درو وقت خرمن
opens
وضع زه هنگام کشیده شدن
invigilation
پاییدن شاگردان هنگام امتحانات
landed weight
وزن کالا هنگام تخلیه
chantey
سرود ملوانان هنگام کار
opened
وضع زه هنگام کشیده شدن
high time
هنگام خوشی وعیش ونوش
coronation oath
سوگند هنگام تاج گذاری
strikers
توپ زن هنگام دفاع از میله
invigilated
شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
striker
توپ زن هنگام دفاع از میله
invigilate
شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
fair-weather
خوب هنگام هوای صاف
invigilating
شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
demand report
گزارشی که به هنگام نیازتولید میشود
chanty
سرود ملوانان هنگام کار
harvest festivals
جشن سپاسگزاری هنگام درو)
escaped water
تلفات اب هنگام بهره برداری
smacks
ضربه محکم در هنگام ابشار
smack
ضربه محکم در هنگام ابشار
invigilates
شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
natural form
وضع بدن هنگام تیراندازی
I cut my face shaving.
هنگام اصلاح صورتم را بریدم
harvest festival
جشن سپاسگزاری هنگام درو)
alluvial deposit
موادیکه هنگام حرکت اب ته نشین میشوند
To breathe ones last .
نفس آخررا کشیدن (هنگام مرگ )
the room was not lived in
هنگام روز در ان اطاق زندگی نمیکردند
Payment on delivery of goods.
پرداخت هنگام ( مشروط به ) تحویل کالا
passing bell
زنگی که هنگام درگذشتن کسی بزنند
adjusting to water
حرکت در هوا هنگام فرود دراب
To leave someone in the lurch .
کسی را قال گذاشتن ( هنگام نیاز )
to consult one's pillow
هنگام شب پیش خود اندیشه کردن
grunter
خوک یکجورماهی که هنگام گرفتاری خرخرمیکند
jettison of cargo
محموله را به هنگام خطر به دریا ریختن
To be caught red - handed.
گیر افتادن ( هنگام ارتکاب عمل )
dead on arrival
مرحوم هنگام ورود
[بیماری در آمبولانس]
to give the tone
هنگام یافتن رد شکار پارس کشیدن
drag line
طنای اویزان از بالن هنگام فرود
printed
توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
boot
خراب کردن توپ هنگام گرفتن ان
memory sniffing
ازمایش مداوم حافظه به هنگام پردازش
print
توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
electro statics
علم خواص الکتریک هنگام بیحرکتی
everything is good in its season
<proverb>
گویند که هرچیز به هنگام خوش است
ondise
پشت گوی بودن هنگام پاس
Say when stop!
[when pouring]
بگو کی بایستم!
[هنگام ریختن نوشابه]
leisure hours
ساعات فراغت یا بیکاری هنگام فرصت
set up
انتخابهای موجود هنگام نصب سیستم
combinatorial explosion
موقعیتی که به هنگام حل مسئله اتفاق میافتد
prints
توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
corporale
پارچهای که هنگام عشاء ربانی بکارمیرود
backing plate
صفحه تقویتی در هنگام تعمیرورقههای فلزی
Say when!
[when pouring]
بگو کی بایستم!
[هنگام ریختن نوشابه]
red-handed
دست درخون هنگام ارتکاب جنایت
breakfall
قرار دادن بازوان و پا در زیربدن هنگام افتادن
print
روش ترتیب دادن به متن هنگام چاپ
printed
روش ترتیب دادن به متن هنگام چاپ
why i think i can
هنگام کشف مطلبی دلالت برتعجب میکند
parameter
مقداری ارسالی به تابع یا برنامه هنگام فراخوانی
parameters
مقداری ارسالی به تابع یا برنامه هنگام فراخوانی
prints
روش ترتیب دادن به متن هنگام چاپ
to cry wolf too often
کردن هنگام راست بودن هم کسی باورنکند
velocity of approach
سرعت متوسط اب هنگام رسیدن به تاج سرریز یا سد
strophe
چرخش هنگام رقص همراه با اوازدسته جمعی
knock knees
زانوهایی که هنگام راه رفتن بهم میخورند
valuing
هنگام مقداردهی اولیه به متغیرها در شروع یک برنامه
alibis
غیبت هنگام وقوع جرم جای دیگر
values
هنگام مقداردهی اولیه به متغیرها در شروع یک برنامه
value
هنگام مقداردهی اولیه به متغیرها در شروع یک برنامه
dynamically
تغییراتی که هنگام اجرای برنامه اعمال میشود
passanger
شاهین وحشی جوان را هنگام مهاجرت گرفتن
dynamic
تغییراتی که هنگام اجرای برنامه اعمال میشود
muzzle velocity
سرعت گلوله هنگام خارج شدن از لوله
plegaphonia
گوش کردن صدای سینه هنگام دق خشکنای
lights out
علائم مخابرات بوسیله نور هنگام خاموشی
alibi
غیبت هنگام وقوع جرم جای دیگر
noil
خرده پشمی که هنگام شانه کردن میریزد
indent
فضا از حاشیه سمت چپ هنگام شروع یک خط از متن
zero hour
هنگام حمله یا حرکت تعیین شده قبلی
page
نمایش گرافیکی فاهر صفحه هنگام چاپ
pajamas
جامه گشاد که در خانه یا هنگام خوابیدن می پوشند
pnemograph
الت نگارش حرکات سینه هنگام تنفس
paged
نمایش گرافیکی فاهر صفحه هنگام چاپ
indenting
فضا از حاشیه سمت چپ هنگام شروع یک خط از متن
he has a rocking gait
هنگام گام برداری بدینسو وان سو می جنبد
pages
نمایش گرافیکی فاهر صفحه هنگام چاپ
indents
فضا از حاشیه سمت چپ هنگام شروع یک خط از متن
On comparison, the Mercedes was the more reliable of the two cars.
هنگام مقایسه دو خودرو، بنز قابل اطمینان تر بود.
Bye and take care of yourself!
[leaving phrase]
خداحافظ و مواظب خودت باش!
[عبارت هنگام ترک ]
execution
خطای تشخیص داده شده هنگام اجرای یک برنامه
moonlight fliting
گریز از خانهای هنگام شب برای رهایی از پرداخت اجاره
dug out
نظامی پیری که هنگام جنگ به خدمت فراخوانده شود
antistrophe
حرکت از چپ براست نمایشگران هنگام اواز دسته جمعی
beau geste
حرکات لطیف وزیبا در هنگام سخن گفتن ژست
night light
شمع کوچک که شب هنگام دراطاق بیماران برافروزند چراغ شب
imposition of hands
هنگام دادن ماموریت روحانی بکسی یادعا کردن به وی
black cap
کلاهی که هنگام اجرای حکم اعدام برسرمحکوم گذارند
windage
تنظیم حرکت تفنگ درهدفگیری هنگام وجود بادعرضی
mudflats
زمین صاف گلی که هنگام برکشند زیر آب میرود
mudflat
زمین صاف گلی که هنگام برکشند زیر آب میرود
shadow RAM
ROM به یک قطعه RAMسریع تر در هنگام روشن کردن کامپیوتر
delayed steal
دزدانه گریختن بسوی پایگاه هنگام پرتاب توپگیر
gas sentinel
مامور اطلاع بافراد هنگام حمله با گاز جنگی
decalescence
کم شدن حرارت فلز هنگام تغییر و تبدیل ان در کوره
wheat germ
گیاهک گندم که هنگام اسیاب کردن جدا میشود
wet weight
وزن خالص مایعاتی که معمولا هنگام کارکردن وجوددارند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com